شباهتهای امام زمان علیه السلام به یوسف پیامبر(قسمت دوم)

– بردبارى

نخستين واكنش يعقوب هنگام غيبت‏يوسف، در پيش گرفتن صبر نيكو و يارى جستن از پروردگار است .

جاءوا على قميصه بدم كذب قال بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون . (23)

و هنگامى كه پيراهن او را با خونى دروغين (آغشته ساختند و نزد پدر) آوردند، گفت: هوس‏هاى نفسانى شما، اين كار را براى تان آراسته است . من بردبارى نيكو (و شكيبايى بدون ناسپاسى) خواهم داشت و در برابر آن چه مى‏گوييد، از خداوند، يارى مى‏جويم .

شيعيان نيز هنگام رو به رو شدن با غيبت‏يوسف زهرا عليه السلام، بايد در برابر بلاها و آزمايش‏هاى الهى، بردبار باشند .

امام رضا عليه السلام فرمود:

والله ما يكون ما تمدون اليه اعينكم حتى تمحصوا وتميزوا وحتى لايبقى منكم الا الاندر فالاندر (24) ;

به خدا سوگند! آن‏چه چشمان‏تان را به سويش مى‏داريد و منتظرش هستيد، رخ نخواهد داد، تا اين‏كه پاك‏سازى و جداسازى شويد و از شما نماند مگر هرچه كم‏تر و كم‏تر .

هم‏چنين بايد در برابر به درازا كشيدن غيبت، شكيبايى ورزند; يعنى در ظهور پيش از موعد مقرر آن، شتاب نكنند .

مهزم مى‏گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم:

جعلنى الله فداك متى هذاالامر؟ فقد طال . فقال: كذب المتمنون وهلك المستعجلون و نجا المسلمون و الينا يصيرون . (25)

فدايت‏شوم اين امر – قيام قائم آل محمد صلى الله عليه و آله – چه زمانى رخ خواهد داد؟ اين امر به درازا كشيد . حضرت فرمود: آرزومندان خطا كردند، شتاب جويان هلاك شدند و آنان‏كه تسليم‏اند، نجات يافتند و به سوى ما باز خواهند گشت .

10- اميد و نا اميدى

چون خورشيد يوسف در پس ابرهاى غيبت فرو رفت، يعقوب هرگز اميد خود را از دست نداد و از رحمت الهى و بازگشت‏يوسف نااميد نشد . و از خداوند درخواست مى‏كرد كه به زودى يوسف را ببيند .

عسى الله ان ياتينى بهم جميعا . (26)

اميدوارم خداوند، همه‏ى آنان را به من باز گرداند .

ولى در مقابل، برادران با اين‏كه او را نكشتند و در چاه انداختند به اميد اين‏كه قافله‏اى، او را بيابد و با خود ببرد .

قال قائل منهم لا تقتلوا يوسف و القوه فى غيابت الجب يلتقطه بعض السيارة ان كنتم فاعلين . (27)

يكى از آنان گفت: يوسف را نكشيد . اگر مى‏خواهيد كارى انجام دهيد، او را در نهان‏گاه چاه بيافكنيد تا قافله‏هايى، او را برگيرند (و با خود به مكان دورى ببرند .)

با اين حال، برادران، يوسف را فراموش كرده بودند . چون يعقوب، از يوسف ياد مى‏كرد، وى را سرزنش مى‏كردند .

قالوا تالله تفتؤا تذكر يوسف حتى تكون حرضا او تكون من الهالكين . (28)

گفتند: به خدا سوگند! تو آن قدر از يوسف ياد مى‏كنى كه ممكن است‏بيمار شوى يا هلاك گردى .

و لما فصلت العير قال ابوهم انى لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون قالوا تالله انك لفى ضلالك القديم . (29)

هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) بيرون آمد، پدرشان (يعقوب) گفت: اگر مرا به نادانى و كم خردى، متهم نكنيد، (بايد بگويم كه) بوى يوسف را احساس مى‏كنم . گفتند: به خدا سوگند! تو در همان گمراهى پيشين‏ات هستى .

در مساله‏ى غيبت‏يوسف زهرا عليه السلام نيز برخى كه از هدايت الهى برخوردارند، پيوسته با اميد به فضل خداوندى، ظهور او را انتظار مى‏كشند و هرگز از رحمت الهى نااميد نمى‏شوند . در دعاى عصر غيبت كه از ناحيه‏ى مقدسه رسيده است، چنين مى‏خوانيم:

. . . و لا تنسناد ذكره و انتظاره و الايمان به و قوة اليقين فى ظهوره و الدعاء له و الصلاة عليه . (30)

(خدايا!) ياد او، انتظارش، ايمان به او، باور شديد به ظهور او، دعا براى او و توجه به او را در مابه فراموشى مسپار .

در مقابل، گروهى ديگر كه خداوند بر دل‏هاى‏شان قفل زده است و از درك حقايق ناتوان‏اند، اميدى به آمدنش ندارند . حتى گاهى وجودش را انكار مى‏كنند .

امام صادق عليه السلام به زراره فرمود:

يا زرارة و هو المنتظر و هو الذى يشك الناس فى ولادته منهم من يقول مات ابوه فلا خلف له . . . و منهم من يقول ماولد . . . (31) اى زراره! او – حضرت مهدى (عج) – كسى است كه آمدنش را انتظار مى‏كشند . اوست كه مردم در تولدش شك مى‏كنند . برخى مى‏گويند: پدرش از دنيا رفت و فرزندى نداشت . . . و برخى مى‏گويند: هنوز به دنيا نيامده است . . . .

11- نشانه

پس از آن‏كه زليخا به يوسف، تهمت ناپاكى زد، عزيز مصر به كمك نشانه‏ى الهى، پاكى و بى گناهى او را دريافت .

و شهد شاهد من اهلها ان كان قميصه قد من قبل فصدقت وهو من الكاذبين وان كان قميصه قدمن دبر فكذبت وهو من الصادقين فلما رءا قميصه قد من دبر قال انه من كيد كن ان كيد كن عظيم . (32)

و در اين هنگام، شاهدى از خانواده‏ى آن زن شهادت داد كه اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده است، آن زن راست مى‏گويد و او از دروغ‏گويان است و اگر پيراهنش از پشت پاره شده است، آن زن دروغ مى‏گويد و او از راست‏گويان است . هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده است، گفت: اين از مكر و حيله‏ى شما زنان است . همانا مكر و حيله‏ى شما زنان عظيم است .

با اين حال، عزيز مصر به سبب وسوسه‏ى زليخا، يوسف را به زندان افكند .

ثم بدا لهم من بعدما راوا الآيات ليسجننه حتى حين . (33)

و پس از آن‏كه نشانه‏هاى (پاكى يوسف) را ديدند، بر آن شدند كه او را تا مدتى زندانى كنند .

ستم پيشه گان عصر يوسف زهرا عليه السلام نيز با اين‏كه اعجازها و نشانه‏هايى از حقانيت او را ديدند، اما باز به خود نيامدند و به قتل او كمر همت‏بستند .

رشيق مى‏گويد: معتضد عباسى، مرا به همراه دو نفر ديگر فراخواند و به ما دستور داد هر يك بر اسبى سوار شويم و تنها زير انداز سبكى با خود برداريم و از برداشتن هر وسيله‏ى ديگرى پرهيز كنيم . آن گاه افزود: به سامرا و فلان محله و فلان خانه مى‏رويد . بر در خانه، خادم سياهى ايستاده است . به خانه هجوم بريد و هر كس را در آن‏جا يافتيد، بكشيد و سرش را براى من بياوريد .

ما بر اساس دستور، به سامرا و همان خانه رفتيم . مرد سياهى بر در خانه نشسته بود . پرسيدم: چه كسى در خانه است؟ با بى اعتنايى گفت: صاحبش . به خانه هجوم برديم . در خانه، اتاقى بود كه بر در آن، پرده‏اى زيبا آويخته بود . چون پرده را بالا زديم، گويا در اتاق، دريايى از آب بود . در انتهاى اتاق، مردى با بهترين شمايل بر روى حصيرى بر آب ايستاده و مشغول نماز بود . او به ما هيچ توجهى نكرد . يكى از همراهانم به نام احمد بن عبدالله، براى وارسى، وارد آب‏ها شد، اما نزديك بود غرق شود . من دستش را گرفتم و او را نجات دادم، ولى وى از ترس بى‏هوش شد و ساعتى در همان حال ماند . همراه ديگرم نيز همان كار را كرد و به همان بلا گرفتار شد .

من از صاحب خانه عذرخواهى كردم و گفتم: به خدا سوگند! من از ماجرا آگاه نبودم و نمى‏دانستم براى قتل چه كسى اعزام شده‏ايم و من از اين كار توبه مى‏كنم . ولى او به ما اعتنايى نكرد .

ما به سوى معتضد برگشتيم . او منتظر ما بود و به دربانان سپرده بود كه هر وقت‏به كاخ رسيديم، اجازه‏ى ورود بدهند . ما نيز در همان شب بر او وارد شديم و ماجرا را برايش بازگو كرديم . با عصبانيت پرسيد: آيا اين ماجرا را براى كسى بازگو كرده‏ايد؟ گفتيم: نه . او سوگند ياد كرد كه اگر اين ماجرا را با كسى در ميان بگذاريم، گردن ما را خواهد زد . ما نيز تا او زنده بود، توان بازگو كردن آن را نداشتيم . (34)

12- توطئه

يوسف با توطئه‏هاى گوناگونى رو به رو گشت; به چاه افكندن، به بردگى رفتن، تهمت ناپاكى شنيدن و زندان . با اين حال، مشيت الهى بر آن بود كه همه‏ى توطئه‏ها و نقشه‏ها ناكام گردد . دشمنان براى يوسف زهرا عليه السلام نيز توطئه‏هاى فراوان و نقشه‏هاى شومى برنامه‏ريزى كرده بودند، ولى اراده‏ى الهى بر رهايى او از همه‏ى فتنه‏ها و تجلى نور خداوندى تعلق گرفته است .

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

كذلك بنواميه و بنو العباس لما ان وقفوا على ان به زوال مملكة الامراء الجبابرة منهم على يرى القائم منا ناصبونا للعداوة و وضعوا سيوفهم فى قتل اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله و ابارة نسله طمعا منهم فى الوصول الى قتل القائم عليه السلام فابى الله ان يكشف امره لواحد من الظلمة الا ان يتم نوره و لو كره المشركون . (35)

بنى‏اميه و بنى‏عباس چون دريافتند كه گردن‏كشان آنان به دست مهدى ما از ميان مى‏روند، با ما بناى دشمنى نهادند . آنان براى كشتن اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و نابودى نسل او، شمشيرهاى خود را از نيام در آوردند تا مهدى (عج) را بكشند، ولى خداوند، امر او را از ستم‏كاران، پنهان كرد و نورش را گستراند، هرچند مشركان از آن بيزار بودند .

(23) – يوسف، 18 .
(24) – غيبت نعمانى، ص 304 .
(25) – غيبت نعمانى، ص 284 .
(26) – يوسف، 83 .
(27) – يوسف، 10 .
(28) – يوسف، 85 .
(29) – يوسف، 94- 95 .
(30) – غيبت طوسى، ص 334 .
(31) – جمال الاسبوع، ص 315 .
(32) – يوسف، 26- 28 .
(33) – يوسف، 35 .
(34) – غيبت طوسى، ص 248 .
(35) – غيبت طوسى، ص 169

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

امام عصر (عج )
فضيلت و اعمال نيمه شعبان / صوتی

فضيلت و اعمال نيمه شعبان / صوتی جهت دانلود کلیک کنید

امام عصر (عج )
فضيلت و اعمال نيمه شعبان / نوشتاری

فضيلت و اعمال نيمه شعبان در حديثي كه در وسايل ‌الشيعه، بحار الانوار و مصباح المتهجد اشاره شده در خصوص فضيلت ماه شعبان آمده است:«خداوند به ذات مقدس خود سوگند خورده است كه هركس را در اين ماه به او پناه برده و از او درخواست كند، از رحمت خود …

امام عصر (عج )
دلایل دعا برای امام زمان (عج) (31) : امامی چون او!

دلایل دعا برای امام زمان (عج) (31) : امامی چون او! وقتی کسی همیشه دم دستمان است، خیلی راحت خوبی ها و خصلتهای منحصر به فردش را از یاد می بریم و گاهی اوقات قدرش را نمی دانیم. به بیانی دیگر، وقتی چیزی مفت در اختیار کسی قرار بگیرد، قدرش …