حسن زاده آملی : جمیع عبادت ها عبادت حق تعالی است !!!

حسن زاده آملی : جمیع عبادت ها عبادت حق تعالی است !!!

حسن زاده آملی در یکی از تالیفاتشان به نام ممدالهمم در شرح فصوص الحکم پرده از مطلبی برمی دارند که شنیدن آن خالی از لطف نیست.

ایشان در بیان تاویل آیات سوره مبارکه طه در باب گوساله پرست شدن قوم حضرت موسی(ع) پس از رفتن آن جناب به کوه طور و سپس ماجرای بحث موسی(ع) و هارون(ع) چنین می فرمایند:

موسی(ع) بواقع و نفس الامر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل چه کسی را پرستش می کردند. زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و انچه را حکم فرمود غیر ان نخواهد شد (پس جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است و لکن ((ای بسا کس را که صورت راه زد)). بنابراین عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف حق را در همه چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند (غرض شیخ در اینگونه مسائل در فصوص و فتوحات دیگر زبر و رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرند هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت. چنانکه انبیا عبادت اصنام را انکار می فرمودند)

این مطلب از کتاب ممدالهمم در شرح فصوص الحکم چاپ سوم صفحه۵۱۴ نقل شد.

آنچه مایه تعجب است آنست که این استاد بزرگوار که از بزرگان عرفان وفلسفه زمان هستند در این مطلب داستان مذکور را به شیوه جدیدی طرح می کنند. به ترتیبی که ناراحتی موسی(ع) از گوساله پرست شدن قوم نبود چراکه موسی(ع) می دانست که گوساله سامری خدا بود و مردم در واقع خدا را پرستش می کردند بلکه ناراحتی موسی(ع) به سبب آن بود که هارون(ع) مردم را از گوساله پرستی منع می کرد و این کاری اشتباه بود.

این بخش از مطالب کتاب در واقع شرحی است همراه با تایید بر کلمات شیخ اکبر محیی الدین بن عربی صاحب کتاب فصوص الحکم که وی در واقع بیان کننده این نظر می باشد. به همین دلیل در پایان بحث آقای حسن زاده در داخل پرانتز می فرماید که این قبیل مطالب در کلام ابن عربی از جمله موارد مربوط به توحید خواص است که با توحید عوام متفاوت است!

توحید عوام انست که پیامبران به مردم می گفتند بت نپرستید.

ولی

توحید خواص آنست که جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است !؟!؟!

نکته قابل توجه آنست که در ادامه این قصه دستور می رسد که توبه گوساله پرستان قوم موسی(ع) آنست که یکدیگر را به قتل رسانند. چنانکه خداوند متعال می فرماید:

و اذ قال موسی لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم

سوره مبارکه بقره آیه شریفه ۵۴

منبع : سحرگاه ظهور

جناب طالب! حق مهمتر است یا شخصیتها و عناوین؟! خدا مهمتر است یا حسن زاده؟! اگر عالمی کفر گفت باید از کفرگوییش چشم پوشید یا باید نشان داد که عالمی است گمراه؟! ابلیس هم عالم بود, تمام سران ضلالت سنی هم عالمند!!! همین تعارفات و شخصیت زدگیها ما را به اینجا رساند که به راحتی گوساله پرستی را خدا پرستی جا می زنند و گوساله و همه چیز را عین خدا می دانند اما کسی دم بر نمی آورد مبادا به آقایان علامه! بر بخورد!!!

السلام علی المهدی الذی یرجع الأقوال و الآراء البشریة بالکتاب و السنة کما یرجع کلام الله بالآراء الباطلة البشریة…

بنده نگفتم نقد نکنید، گفتم ادب را رعایت کنید. رعایت ادب نقد نیز از کتاب و سنت است. شرط عظمت و بزرگی آن است که در حین نقد رعایت ادب نیز گردد.
لذا برخی از بزرگان، از جمله علامه حکیمی ـ که خود از مخالفان التقاط فلسفه و عرفان با وحی است ـ توهین و بی ادبی به بزرگان را در حد کبیره میدانند.
علامه حائری سمنانی در کتاب «نقد وحدت وجود» پس از بحثها و رد و ابرامها، بیان می‌کنند که توهین به بزرگان شایسته نیست و باید با حفظ احترام به نقد آراء پرداخت.
معصومین بزرگوار نیز همینگونه بودند. مناظرات و مباحثات ائمه با سفیان سوریها و ابن ابی العوجاءها و بزرگان ادیان دیگر همراه با احترام بوده است.
بنده نیز مخالف سرسخت وحدت وجود و بسیاری از مبانی عرفان مصطلح هستم. اما رعایت ادب مطلبی است دیگر… و این به معنای شخصیت زدگی نیست. چون شخصیت زدگی همراه با پذیرش مطلق است. اما ما میگوییم نقد همراه با ادب. و این هیچ به معنای شخصیت زدگی نخواهد بود.

مردیکه … موسوم به سراب عرفان!!!!!!!

تمام … سرابه نه حرف حقی که در کتاب شریف ممدالهمم اومده. یه بچه… مثل تو پا شده اومده داره داد و هوار میکنه که خودشو معروف کنه. خااااااااااااااااک … که اومده در این لباس و همه چی بهت … جز پذیرش حقایق!

جناب طالب! تفسیر شما از بی ادبی چیه؟ اینکه ما بگیم فلان عقیده کفره بی ادبیه؟ اینکه عالمی مثل مجلسی بگه حرفای ابن عربی مزخرفات و کفریاته بی ادبیه؟ یا می گید اینکه نگیم آیت الله حسن زاده و فقط بگیم حسن زاده بی ادبیه؟! شما میگید اینا از بزرگانن بنده میگم بزرگی رو تعریف کنید! کسی که آیه قرآن رو 180 درجه به نفع وحدت وجود تحریف کنه بزرگه؟! کسی که این تحریف بزرگو اسرار بدونه بزرگه؟!عزیز من! عرض بنده همینه که با همین تعارفات و ذکر عنوانها این آقایون تو چشم بعضیها اینقدر بت شدن! این حرفا که اختلاف فقهی ساده نیست که بگیم باید رعایت عنوان طرف بشه! این حرفا بدعت در دین خداست بدعت صریح و آشکار! بدترین بدعتها بدعتهای عقیدتی است.

در روایت صحیحه رسول خدا فرمودن: اهل بدعت رو لعن کنین و رسواشون کنین تا مردم به دامشون نیفتن! خود اهل بیت در بسیاری از مناظرات ضمن اینکه کاملا مستدل سخن می گفتن ولی بدون تعارف به طرف مقایل می گفتن این عقیده کفره یا باطله. حتی بر خلاف ادعای شما بعضی وقتها به خود طرف می گفتن: ای جاهل! مثلا در مناظره امام رضا علیه السلام با سلیمان مروزی فیلسوف آن زمان!
از اینطرف خود آقایون عرفا بدترین فحاشیها رو به مخالفینشون دارن. ملاصدرا فقهای مخالف خودش رو اینقدر بد میگه که به اندازه خاک کف پاش بشن! در جایی منکرین تجرد غیر خدا رو کافر و یهودی اعلام می کنه! همین جناب حسن زاده در کتاب “پندهای حکیمانه” با افتخار قصه ای رو از عارف ملکی تبریزی! نقل می کنه که فلان حکیم به فلان طلبه مخالف وحدت وجود گفت: من تو رو خر و پست تر از خر می دونم مطمئن باش تو رو خدا نمی دونم!!! اینجا با صراحت داد میزنن که” عارف حق را عین همه چیز می بیند” اونجا به مخالفینشون میگن شما خر هستید و نمی فهمید ما چی میگیم! ما نمیگیم همه چیز خداست!!!! اگر عالمانی که نام بردین میگن نباید حرف درشت به این آقایون زد در مقابل عالمان بزرگی چون مجلسی ها داریم که دربرابر این کفریات صراحت لهجه داشتن. خدا رحمت کنه علامه خوئی رو که به ابن عربی و قیصری گفت: این دو پلید و نجس!… چه غیرت دینی داشتن علمای گذشته! خدایشان رحمت کناد.

سلام
با تشکر از جناب سراب عرفان بابت پاسخ های خوب به نقدهایی که به نظراتشان وارد میشود.

سلام.

تازه دارم می فهمم که رحمت عام خدا یعنی چی!!!که اجازه و مهلت میده این ملعونین و منحوسین و شیاطین زنده بمونن و افکار مزخرفشون رو اشاعه بدن!

خدا امثال جناب سراب عرفان ها رو حفظ کنه

و بشر رو از لوث وجود امثال عرفا و به اصطلاح علامه های به واقع شیطان پرست نجات بده!

«إن اللّه تعالی خِلْوٌ من خَلقِه وخَلقُه خِلْوٌ منه، وکُلُّ ما وَقَع عَلَیه اسمُ شیءٍ فَهُوَ مَخلوقٌ ما خَلا اللّهِ عَزّ وَجلَّ»۸٫
«خداوند متعال جدا از خلق خویش و خلق او جدا از خداوند مى‏باشند و هر چیز که نام شئ بر آن توان نهاد مخلوق است به جز خداوند عزوجل».

سلام آقای سراب عرفان .احساساتی شدن و افتادن در وادی کینه ورزی چشم آدم رو کور میکنه حدیث هست که کسی که ادب ندارد دین هم ندارد از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم شد از لطف رب.اقا بهجت رض در جلسه ای کسی از ابن عربی بدگویی کرد ایشان آن شخص را منع کردند.همین علامه جعفری رض دهها جلد کتاب در ستایش و توصیف مولوی دارند . اقای خویی خدمت میرزا علی اقا قاضی میرفتند و دستور میگرفتن .اقای بهجت رض از شاگردان اقای قاضی بود وقتی اسم اقای قاضی پیش ایشان برده میشد اشکشان جاری میشد ومیفرمودند قلمی نیست که آنچه در آقای قاضی بوده بتواند بنویسد اقا حتی مدت زیادی از سید هاشم حداد استفاده کرده و همه میدانیم که آقای قاضی و شاگردان ایشان سرسخت معتقد به وحدت وجود بوده اند ولی نه وحدت وجودی که در این سطح نازل در گفته های شماهست من از شما ودوستان میخواهم که این بیان حضرت امیر را توجه کنید0داخل فی الاشیا لا بالممازجه خارج عن الاشیا لا بالمباینه.خداوند در همه اشیاداخل است نه چنانچه با انها ممزوج شود و از آنها خارج است نه آنطور که جدا باشد.آیا این غیر از توضیح وحدت وجود است .بزگان ما همین را میخواهند بگویند وما نباید عجله کنیم که مسئولیم خداوند میفرماید ولاتقف ما لیس لک به علم . درباره چیزی که نمیدانید اظهار نظر نکنید بزرگترین خدمت ها را به اسلام امام رض علامه طباطبایی ها مطهری ها کردند . بالاخره در این سنخ مسائل بواسطه عمق آنها اختلاف نظر هست برای همین شما نمیتوانید بگویید مثلا حضرت امام رض از علامه مجلسی رض کمتر میفهمیده اند . در اخر از همه دوستان میخواهم سیره و زندگی علما را بیشتر مطالعه کنند تا این مطالب خوب جا بیافتد .سلام بر همه شما .

براتون متاسفم که فقط دیدگاه موافق رو میزنید چرا از مخالفتون میترسید چرا مطالب منو بایکوت کردید

جناب دانشجو ! از شعارها و شخصیت زدگی که در عباراتتان موج می زند بگذریم! تنها مطلبی که به عنوان بحث علمی می توان به آن پاسخ داد همان

فرمایش امیر مومنان علیه السلام است که فرمود: داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عنها لا بالمزایلة…

معنای آن نه تنها وحدت وجود نیست بلکه کاملا در رد وحدت وجود و سنخیت خداوند با اشیاء است.

می فرماید دخول و خروج درباره خداوند معنا ندارد. چرا که دخول یعنی ممازجت چیزی با چیزی و خروج یعنی دوری چیزی از چیزی.

به همین دلیل فرمود: نه در اشيا فرو رفته است، ونه از آن‌ها خارج مي‌‏باشد.(لیس فی الاشیاء بوالج و لا عنها خارج)

پس دخول و خروج درباره خدا فقط و فقط می تواند معنایی تأویلی داشته باشد. داخل اشیا است یعنی به آنها علم دارد و خارج

است یعنی ذاتش منزه از اشیاء است. نه اینکه نعوذ بالله ذات خدا و اشیاء یکی باشد.

از این گذشته اگر وحدت وجود درست بود دیگر خدایی نبود و اشیائی بلکه فقط خدا بود و بس و دیگر اساسا معنا نداشت ـ با هر

تفسیری که بشود ـ بگوییم:الله داخل فی الاشیاء یا خارج عنها…چون فقط خداست و بس!

یک بارقبلاً گفته ام ایشان علامه چرت پرت گوی هستند حرف دوست عزیز مان درست است علامه هستند اما چه علامه ای ؟؟؟؟؟؟
برعمر حرامزاده لعنت (برهرچی عارف نمای فیلسوف لعنت)

من سوالی از این سایت دارم واین سوال خداراشاهد میگیرم ازروی پرسیدن است وان هم اینکه نظرشمادرباره آقای خمینی که تعریف خیلی زیادی کرده از بزرگان صوفیه مثل ابن عربی ودرنامه خودشون هم به گورباچف میگه بیایید ابن عربی روبشناسید و……ودر آثار خودایشان وحدت وجود هم وجود دارد نظر شما چیست درباره ایشان آیاایشان که کاملا از ابن عربی دفاع میکند همان نظرات ایشان راندارد واگردارد نظر شماچیست با توجه به روایاتی که وجود دارد ومیفرماید ….اگر کسی به آنها{صوفیه}میل پیدا کند باآنها محشور میشود؟

باید عرض نماییم وقتی پیامبر اکرم دو ثقل را به ما دادند نگفتند که عقل فلسفی ابزار شناخت اینهاست …
برادران عقل روایی ما را از فهم قرآن به سوی ولایت اهل بیت س هدایت می کندو از گوساله سامری به انحراف دشمنان اهل بیت س دو ملعون خواهد افتاد و یقیناٌ منزلت امیرالمومنین در این آیات برای متقین آشکار است .. و ارتباط ما با خدای متعال تنها از طریق واسطه هاست و ندیدن واسطه ها همان و در دام صراط ناکهون افتادن همان…

انتهای کلام عرفان فلسفی این خواهد بود که خود دیدم و خدا و در آنجا غیر خود و او ندیدم و این یعنی دام شیطان ………خدا عارفان حقیقی همچون آیت الله بهاء الدینی و بهجت ره را بیامرزد که آقا بهجت فرمودند کدام فتنه از این بالاتر که روش بر حق اهل بیت را به بیراهه برده اند …..والعاقبه للمتقین

«الحمد لله ربّ العالمين»؛ چه «ال» را «ال» استغراق بگيريد و چه «ال» حقيقت، اثبات مي کند که تمام حمد ها و حقيقت حمد براي خداست؛ و هر عبادتي به يقين از مصاديق حمد است. پس حتّي حمدي هم که براي بتها مي شود در اصل براي خداست؛ که اگر چه حامد نداند که که را حمد مي کند. قضاي خدا در تکوين آن است که جز خودش کسي حمد نشود؛ و در مقام تشريع خواسته که خودآگاه نيز او را حمد کنيم.
شاهد اين معنا در قرآن کريم بسيار است از جمله اين آيه ي شريفه که فرمود:
« تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً ــــــ آسمانهاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند، همه تسبيح او مى‏گويند؛ و هيچ چيزي نيست مگر آنکه تسبيح مي کند به حمدش؛ ولى شما تسبيح آنها را نمى‏فهميد؛ همانا اوست‏ حليم و غفور» (الإسراء:44)
شکّ نيست که گاو صفتان بني اسرائيل در هنگام گوساله پرستي داخل در عنوان « مَنْ فيهِنَّ » و « مِنْ شَيْ‏ءٍ » بوده اند. پس آنها نيز در همان حال تسبيح خدا مي کرده اند به حمدش.
چرا موسي(ع) جناب هارون(ع) را توبيخ نمود؟
براي يافتن پاسخ اين سوال بايد آياتي از اعراف را ملاحظه نمود.
« وَ جاوَزْنا بِبَني‏ إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (138) إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فيهِ وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (139) قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغيكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ (140) وَ إِذْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ في‏ ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيمٌ (141)
وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‏ في‏ قَوْمي‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين‏ ــــــ و بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم؛ پس در راه خود به گروهى رسيدند كه اطراف بتهايشان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در اين هنگام، بنى اسرائيل) به موسى گفتند: «تو هم براى ما معبودى قرار ده، همان‏گونه كه آنها معبوداني دارند!» گفت: «شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد. (138) اينها، سرانجام كارشان نابودى است؛ و آنچه انجام مى‏دهند، باطل است. (139) گفت: «آيا غير از خداوند، معبودى براى شما بطلبم؟! خدايى كه شما را بر جهانيان برترى داد.» (140) (به خاطر بياوريد) زمانى را كه از(چنگال) فرعونيان نجاتتان بخشيديم! آنها كه پيوسته شما را شكنجه مى‏دادند، پسرانتان را مى‏كشتند، و زنانتان را(براى خدمتكارى) زنده مى‏گذاشتند؛ و در اين، آزمايش بزرگى از سوى خدا براى شما بود. (141) و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم؛ سپس آن را با ده شب تكميل نموديم؛ به اين ترتيب، ميعاد پروردگارش، چهل شب تمام شد. و موسى به برادرش هارون گفت: «جانشين من در ميان قومم باش! و اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما!»
صيد حکمت از درياي رحمت:
پس بني اسرائيل در جريان گوساله پرستي، بار اوّلشان نبوده؛ بلکه سابقه در گرايش به بت پرستي داشتند. امّا در آن هنگام، موسي(ع) با مديريت خاصّي آنها را از اين گرايش باز گرداند. اوّلاً جهل آنها را ثابت نمود. ثانياً بطلان بت پرستي را آشکار نمود. ثالثاً توحيد را تبيين نمود. رابعاً اثر توحيد را بيان کرد که موجب شرافت و فضيلت يک قوم مي شود. خامساً به يادشان آورد که توحيد آنها را از چنگال فرعون نجات داده.
اگر نيک بنگريد مي بينيد که حضرت موسي(ع) با چه سعه ي صدري در اين ماجرا برخورد نموده است؛ و حتّي يک بار هم مردم را به خودش دعوت نکرده است؛ حتّي در طول اطاعت خدا. فقط يکجا فرمود: « أَنْجَيْناكُمْ» که در اينجا نيز خودش را به عنوان کارمند خدا مطرح نمود؛ که خودش از مصاديق تعظيم خداست.
نتيجه آنکه: حضرت هارون(ع) در جريان گوساله پرستي، الگو و نمونه ي موسايي داشته است؛ امّا در برخورد با بني اسرائيل، از روش موسي(ع) استفاده نکرد. براي همين بود که حضرت موسي(ع) به هارون(ع) فرمود: « … يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْري‏ ــــ اى هارون! چه چيزي تو را مانع شد که وقتي ديدى آنها گمراه شدند، از من پيروى کني؟! آيا فرمان مرا عصيان نمودى؟!»
فرمان موسي(ع) چه بود؟
فرمانش اين بود که: « اخْلُفْني‏ في‏ قَوْمي‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين ــ جانشين من در ميان قومم باش! و اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما!»
امّا هارون(ع) نتوانست به نيابت از موسي(ع) آن کاري را که موسي در جريان بت پرستي کرد، بکند؛ کما اينکه نتوانست اصلاحشان کند؛ اگر چه سبيل مفسدين را هم در پيش نگرفت.
پس موسي(ع) سه دستور داشت؛ که هارون(ع) در برابر دستور اوّل پاسخي براي گفتن نداشت؛ يعني که چرا روش موسي(ع) را در دفع بت پرستي در پيش نگرفته است. امّا براي دستور دوم جواب داشت؛ عرض کرد: « إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي‏ ــــ من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به كار نبستى»؛ يعني اگر چه بت پرستي فساد است؛ امّا تفرقه ي قوم، افسد است. لذا من دفع افسد به فاسد نمودم. دستور سوم را هم انجام داده بود؛ و روشن بود که راه مفسدان را نپيموده است.
در آيه اي ديگر، هارون(ع) اين گونه پاسخ داد: « ِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني‏ وَ كادُوا يَقْتُلُونَني‏ فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمين‏ ـــ گفت: اي فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند؛ و نزديک بود مرا بكشند، پس كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند و مرا با گروه ستمكاران قرار مده!» (الأعراف:150)
آن بزرگوار ابتدا جلب ترحّم موسي کرد با تعبير« ابْنَ أُمَّ » چرا مادر، مظهر رأفت است. آنگاه اعتراف نمود که نتوانسته است مثل موسي(ع) اقتدار داشته باشد. و پذيرفت که لايق ملامت است؛ لکن خواست که پيش چشم دشمن او را ملامت نکند.
چرا هارون(ع) نتوانست مثل موسي(ع) مانع بروز بت پرستي شود؟
اين همان سوالي است که صاحب فصوص در صدد بيان پاسخ آن برآمده و آن مطالب را فرموده است؟
اگر کساني به کلام وي ايراد دارند، لطف کرده جواب اين سوال را خودشان بدهند. اگر جواب بهتري دادند آنگاه حقّ دارند که به جواب ديگري اعتراض بکنند.
جواب صاحب فصوص چيست؟
مي گويد: موسي(ع) به خاطر برتري که بر هارون داشت، واقف بود که کسي قادر نيست جز خدا را حمد کند. چون هر حمدي وصف کمالي است؛ و جمله ي کمالها براي وجود است؛ و حضرت وجود، اوست. با اين پيش فرض، فرمود: « أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغيكُمْ إِلهاً ــ آيا غير خدا را به عنوان معبود براي شما بپسندم؟!» يعني فهماند که بت، غير خداست؛ و غير خدا شايسته ي ستايش نيست. قرآن کريم، معلوم نيست که عين جملات موسي(ع) را گفته باشد؛ چه بسا آن حضرت اين معنا را در يک سخنراني براي آنها تشريح نموده است؛ و آنها را از شرک بازداشته است. آيات پس و پيش اين جمله نيز چه بسا از حلقات اصلي سخنراني موسي(ع) بوده اند؛ که خداوند متعال زوائد را حذف و لبّ مطلب را ذکر نموده است.
نکته ي جالب در جواب حضرت موسي(ع) اينجاست که ابداً نمي گويد چون من مي گويم بپذيريد؛ بلکه خودش را کنار مي کشد و مردم را به خدايشان تنها مي گذارد. حضرتش شخصيتي مقتدر داشته؛ ولي اقتداري که مردم آن را نمود قدرت خدا مي ديدند نه قدرت يک فرد انساني.
امّا هارون(ع) براي دفع بت پرستي چه کرد؟
« وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُوني‏ وَ أَطيعُوا أَمْري (90) قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى‏ ـــــ و پيش از آن، هارون به آنها گفته بود: «اى قوم من! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پيروى كنيد، و فرمانم را اطاعت نماييد!» ولى آنها گفتند: «ما هم چنان گرد آن(گوساله) مى‏گرديم تا موسى به سوى ما بازگردد.»» (طه)
فرمود: « إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ »؛ يعني هشدار داد، نه تبيين. و مردم از هشدار دهنده ها خوششان نمي آيد؛ اگر چه هشدارش حقّ باشد. همچنين سخن از امتحان به ميان آورد که باز منفور مردم است؛ که اگر چه بدانند مايه ي رشدشان مي باشد. و آنگاه فرمود: « فَاتَّبِعُوني» اين معنا نيز اگر همراه با گل و بلبل و شيريني و شکلات نباشد، فراري دهنده است. باز فرمود: « وَ أَطيعُوا أَمْري» اگر مي فرمود: « وَ أَطيعُوني» ايجاد عناد مي کرد؛ کجا رسد که فرمود: « وَ أَطيعُوا أَمْري». بار گريز دهندگي اين تعبير از اوّلي بيشتر است؛ چون خود «امر» هم عناد آور است.
ملاحظه مي کنيد که در سخن هارون(ع) آن ظرافتها که در سخن موسي(ع) بود، وجود ندارد. درست است که سخن هارون(ع) سراسر حقّ است؛ و مردم را به هارون پرستي دعوت نمي کند؛ بلکه خود را از آن حيث که در مسير حقّ مي بيند مردم را به تبعيت و اطاعت خودش مي خواند؛ امّا در منظر مردم جاهل، او بالاخره به خودش مي خواند. لذا زير بار نمي روند؛ و جالبتر اينکه مي گويند: « قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى ــ ما هم چنان گرد آن(گوساله) مى‏گرديم تا موسى به سوى ما بازگردد.» يعني چه؟ يعني موسي را قبول داريم امّا تو را قبول نداريم. شگفتتر آنکه وقتي موسي(ع) باز مي گردد، آنها توبه مي کنند. موسي(ع) امر مي کند که براي پاک شدن خودتان، در گرگ و ميش صبح، صورتهاي خود بپوشانيد و همديگر را بکشيد تا خدا از شما راضي شود؛ و آنها مي پذيرند و چنين مي کنند، تا خداوند متعال اعلام رضايت مي کند.
چه شده که وقتي هارون(ع) مي گويد گوساله پرستي نکنيد بني اسرائيل او را تهديد به قتل مي کنند، امّا وقتي موسي(ع) مي گويد دست از گوساله پرستي برداريد و همديگر را بکشيد، گوش مي کنند؟
راز مطلب در آن است که موسي(ع) به کلّي از خود رهيده است؛ و مظهر اسم المقتدر شده است. امّا هارون(ع) هنوز مي گويد: « فَاتَّبِعُوني‏ وَ أَطيعُوا أَمْري» و البته مظهر اسم المقتدر هم نشده است. موسي(ع) لشکر و خدم و حشم نداشت که بني اسرائيل از او بترسند؛ آنها حقيقتاً در جلال خدا را در موسي(ع) احساس مي نمودند. او مثل هارون(ع) فقط انذار و تبشير نمي کرد، بلکه تصرّف مي نمود.
اگر هارون(ع) به جاي جمله ي« يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُوني‏ وَ أَطيعُوا أَمْري » مي فرمود: « إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ » و همين معنا را برايشان شرح مي کرد، چه بسا بني اسرائيل، گمراه نمي شدند. البته اين فقط فرض است. امّا بناي خدا بر اين بود که هارون(ع) چنان بگويد که گفت، تا اين قوم امتحان شوند. لذا به موسي(ع) فرمود: « فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ ــــ پس همانا ما قوم تو را بعد از تو، آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت.» (طه:85)

حمد را به دو بخش حمد تکوینی و حمد و ستایش ظاهری و لسانی تقسیم بندی میکنیممعنی آیه این نیست که تمام حمدهای لسانی وظاهری در واقع حمد خداست بلکه معنی این است که تمام حمد ها و ستایش های ظاهری مخصوص حضرت حق است .آیا ستایش یک عمل قبیح ستایش پروردگار است؟عملی که خود خداوند از آن ناراضی است؟این معنی شما از آیه ، ناشی از تئوری وحدت وجود است که همه چیز را عین خدا میداند.________________________اما اینکه هر موجودی باطنا و تکوینا حمد خدا را میگوید درست است اما حمدها و ستایشهای ظاهری که از اعمال افراد نشات میگیرند مستحق حسن و قبح هستند و همه ی حمدها ، حمد خداوند نیست.بله چه ما گناه کنیم چه نه ، تمام وجود ما تکوینا حمد خداوند را میگوید ولی این ربطی به قبح و حسن فعل ما نداردچه گوساله پرستان چه خدا پرستان تکوینا حمد خدا را میگویند ولی این ربطی به حسن و قبح عملشان نداردو اگر ما عمل سوئی انجام دهیم هم خودمان و هم دیگران حق دارند ناراحت شوند و باید ما را از اعمال قبیح منع کنندهمانطور که پیامبران و سفیران الهی این ماموریت را به درستی انجام میدادند_________________________برادر من اینکه میگویید آیات قرآن جملات حضرت موسی را دقیقا بیان ننموده و ممکن است قبل و بعد آن هم مطلبی بوده باشد در نوع خود جالب و عجیب است!!___________________اما در کل گوساله پرستی قبیح بوده و حضرت هارون باید قوم را از آن منع میکرد و بدیهی است که این کاری صحیح بوده است و اینکه جناب آقای حسن زاده میگوید:«هارون(ع) مردم را از گوساله پرستی منع می کرد و این کاری اشتباه! بود»این واضح الخلاف است و نیازی به توضیح ندارد و شما هم جوابی به این مطلب نداده اید و فقط گفته اید که تمام موجودات تکوینا خداوند را تسبیح میکنند که این ربطی به درست بودن جلوگیری حضرت هارون از گوساله پرستی یا اشتباه بودن این جلوگیری ایشان ندارد.

طبق آیات واضح و روشن قرآن و کلام اهل بیت خداوند الذی لیس کمثله شیء میباشد ، نه آن چیزی که حسن زاده آملی و ممیت الدین بن عربی و وحدت وجودی ها و بت پرستان میگویند و بس.

بسم الله الرحمن الرحيم
گفتن چند مطلب ضروري بنظر مي رسد
1- كسي كه خود را منتصب به ائمه مي داند چگونه به خود جرئت اهانت به عالمي همچون علامه حسن زاده را مي دهد – بر فرض اشتباه بودن اين مطلب ،باز هم چنين توهين هايي نشانه ي ايمان كم و تعصب بيجاي توهين كننده است .
2- قضاوت در چنين مسائلي كار هر كس نيست پس با قضاوت با عجله و اطلاعات كم ، خود را مستحق عذاب جهنم نكنيد ! – والله اعلم –
3- خدا مي داند كه توهين به عالم واقعي چه تأثيري بر توفيقات انسان و الطاف الهي دارد ، پس از آن بر حذر باشيد .
4- هر كس كه آشنايي با اين مسئله داشته باشد و منظور علامه را بفهمد ، قطعا چنين برداشتي از آن نمي كند.
5 – ان شاء الله امام عصر (ارواحنا فداه) بيايد و به اين اختلافات پايان دهد و حق را از باطل جدا كند .
…اللهم عجل لوليك الفرج…

سلام به همگی.حقیقت رو همه میدونیم واون اینه که غیر ازکتاب الله وعترتی که رسول الله گفت هر چه باشد و هر چه توجیه کنند گامی است در راه دوری از حق وگامی است در راه نزدیکی به باطل واینجاست که قران کریم میگوید یخرجونهم من النور الی الظلمات که اخر کار به جایی میرسند که از ولایت الله خارج شده وطاغوت ولی انان میشود.مصداق حقیقی و عینی علمی که حجاب اکبر است همین است که یک فرد به جایی برسد که به اعاظم واکابر فقهای ادوار بگوید عوام علما هسنتد که به قدر الاغ هم نمی ارزند و نمیفهمند.واین همان گمراهی ابدی است که او را بجایی رسانده است که میگوید نوح نبی 900 سال زحمت کشید 70 نفر وامام حسین 72 نفر اما شمر چی او با ان کارش این همه را جذب کرده است.حق هم دارد که چنین بگوید او در میان حجاب و دیواره هایی از ظلمات قرار گرفته است که نمی گذارند چشمان او به سوی حقیقت باز شوند.یه سوال راستی وقتی قران و روایات ماثوره مستقیم از خداوند و خلفا او که رسول خدا وعترت پاکش هستند به ما رسیده چرا دست به دامان کشکیات یونانی وهلنیکی بزنیم که همه وهمه ریشه در کفر و ضلالت گمراهی دارند.فبهت الذی کفر واین جاست که حق اشکار شده و باطل مبهوت و مغلوب میشود.الحمدلله علی ما هدانا……….

48 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

نقد مکاتب بشری
لاریجانی در همایش بانوی مهر: اصرار به خانه‌نشین کردن زن و عدم جواز خروج زوجه بدون اذن زوج از سنت‌های غلط است

لاریجانی در همایش بانوی مهر: اصرار به خانه‌نشین کردن زن و عدم جواز خروج زوجه بدون اذن زوج از سنت‌های غلط است   چند روز پیش آقای علی لاریجانی مطالبی رو بیان کرده که برخی از آنها جای تأمل دارد که به آن اشاره می‌شود. لاریجانی در همایش بانوی مهر: …

نقد مکاتب بشری
5
دیوان حافظ و مغ بچه ها،به همراه فایل پی دی اف 18+

دیوان حافظ و مغ بچه ها،به همراه فایل پی دی اف 18+   یکی از نقاط بهت آور اشعار حافظ ، تأکید بر عشق به پسربچه ها و تمایل به هم آغوشی با همجنس است این نقطه عجیب، آنقدر در اشعار این شخص، تکرار شده که جای هیچ شک و …

نقد مکاتب بشری
امام صادق (ع):هرکس برغیر شاقول حمران باشد زندیق است اگرچه محمدی یا فاطمی یا علوی باشد

 امام صادق علیه السلام : هرکس بر غیر شاقول حمران باشد زندیق است اگرچه محمدی یا فاطمی یا علوی باشد   در مکتب برهان و دین، مذهب اهل تعطیل در مورد معرفت خداوند باطل است. و معناى تعطیل این است که بشر حتّى از بحث درباره وجود خداوند طفره رفته …