على (ع) از زبان پیامبر (ص) و على (ع) از زبان على (ع)

على (ع) از زبان پيامبر (ص) و على (ع) از زبان على (ع)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:

– هر كه مى‏خواهد دانش آدم را ببيند و بينش نوح را و بردبارى ابراهيم را و پارسايى يحيى بن زكريا را و خشم موسى بن عمران را،به على بن ابى طالب بنگرد. (1)

-على سرور مؤمنان است. (2)

-على ستون دين است. (3)

-اين مرد همان كسى است كه پس از من براى حق مردم را به شمشير مى‏زند. (4)

-اى على!تو،به قل هو الله احد مى‏مانى.هر كه قلبا تو را دوست داشته باشد چنان است كه يك سوم قرآن را خوانده باشد.و هر كه تو را در دل دوست‏بدارد و به زبان ياريت رساند گويا دو سوم قرآن را خوانده باشد.و هر كه تو را در دل دوست دارد و به زبان كمكت كند و با عمل ياريت رساند چنان است كه همه قرآن را خوانده باشد. (5)

-اى مردم!از على گله و شكايت نكنيد كه به خدا سوگند او براى خدا-يا در راه خدا-قاطع است. (6)

-هر كه على را بيازارد به يقين مرا آزار داده است. (7)

-على مهتر مؤمنان است و مال و ثروت مهتر دو رويان. (8)

-حق على بر اين امت همچون حق پدر است‏بر فرزندش. (9)

-على بن ابى طالب رازدار من است. (10)

-به على عليه السلام-:تو و پيروانت در بهشت هستيد. (11)

-على و پيروان او همان رستگاران در روز رستاخيزند. (12)

-ياد على عبادت است. (13)

-دست عدالت من و على يكسان است. (14)

هر كه نگفت على بهترين مردمان است كافر شده است. (15)

على (ع) از زبان على (ع)
همانا من
-امام على عليه السلام:همانا من خود را برتر از آن مى‏دانم كه بخشندگيم توان بر آوردن نيازى را نداشته باشد،يا بردباريم گنجايش جهلى را،يا گذشتم تحمل گناهى را،يا آن كه زمانى درازتر از زمان من باشد. (16)

-همانا من خود را برتر از آن مى‏دانم كه مردم را از چيزى باز دارم كه خود از آن باز نمى‏ايستم و آنان را به چيزى فرمان دهم كه خود در انجام آن كار بر ايشان پيشى نگيرم،يا از آنان به چيزهايى خشنود شوم كه پروردگارم را خشنود نمى‏سازد. (17)

-همانا من شما را به طاعتى وا نمى‏دارم مگر آن كه خود جلوتر از شما آن را انجام مى‏دهم و از گناهى باز نمى‏دارم جز آن كه خودم پيش از شما از آن باز مى‏ايستم. (18)

-به خدا قسم اگر يك تنه با آنان رو به رو مى‏شدم و آنان سراسر زمين را پر مى‏كردند نه باك داشتم و نه مى‏هراسيدم،كه من بر گمراهى آنان و هدايت‏يافتگى خود نيك آگاهم و با يقين از جانب پروردگارم همراه. (19)

-همانا من با آرزوى خود در جنگم و چشم به راه اجل خود هستم. (20)

-همانا من روزى خود را بتمامى مى‏ستانم و با نفس خود مى‏جنگم و به قسمت و بهره خود مى‏رسم. (21)

-همانا من براى بر پايى حجتهاى خدا سخن مى‏گويم و براى يارى دين خدا جهاد و پيكار مى‏كنم. (22)

-اى مردم!همانا من در ميان شما همچون هارونم در ميان فرعونيان و همچون دروازه حطه‏ام در ميان بنى اسرائيل و چونان كشتى نوح عليه السلام در ميان قوم نوح،منم عظيم‏ترين‏«نبا»و بزرگترين صديق.بزودى آنچه را وعده داده شده‏ايد خواهيد دانست. (23)

-همانا من هرگز از ميدان جنگ و جهاد نگريخته‏ام و هيچ كس به پيكار من نيامد مگر آن كه زمين را از خونش سيراب كردم. (24)

امام على عليه السلام:

-من دنيا را به رو در افكنده‏ام و آن را چنان كه درخور است ارج نهاده‏ام و با ديده خودش (به ديده پستى) بدان نگريسته‏ام. (25)

-منم كه دنيا را خوار و بيمقدار شمردم. (26)

-من در خردسالى سينه‏هاى عرب را خردكردم و شاخهاى بر آمده ربيعه و مضر را شكستم.شما جايگاه مرا نسبت‏به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى‏دانيد…هرگز سخنى دروغ و رفتارى ناپسند از من نديد…مانند شتر بچه‏اى كه از پى مادرش مى‏رود دنبال او مى‏رفتم…پرتو وحى و رسالت را مى‏ديدم و رايحه نبوت را مى‏بوييدم. (27)

-من مهتر مؤمنان هستم و مال و ثروت مهتر ستمگران. (28)

-من يار و برادر مهربان پيامبر خدايم و پيشگام در اسلام و شكننده بتها و ستيزنده با كافران و براندازنده دشمنان دين. (29)

-من گواه شمايم و برهان‏آور روز رستخيز بر شما. (30)

-من و خانواده‏ام مايه امنيت مردم روى زمين هستيم،همچنان كه ستارگان مايه امان اهل آسمان هستند. (31)

-من پرچم هدايتم و پناهگاه پرهيزگارى و جايگاه سخاوت و درياى جود و جوانمردى و كوه خرد. (32)

-من از جانب خدا تقسيم كننده بهشت و دوزخم.هيچ كس وارد آن نشود مگر به اندازه تقسيم من.منم فاروق اكبر (بزرگترين جدا ساز حق و باطل) ،من امام و پيشواى مردم پس از خود،اجرا كننده از جانب پيش از خويش (پيامبر خدا صلى الله عليه و آله) هستم. (33)

-قسمت كننده دوزخ در روز رستاخيز منم. (34)

-من چشم فتنه را بر كندم.اگر من نبودم اهل نهروان و جمل كشته نمى‏شدند. (35)

-من بنده خدا و برادر پيامبر اويم.من صديق اكبرم (برترين گواه) .بعد از من هر كه اين را بگويد دروغگو و مفترى است. (36)

-من علم خدا هستم،من قلب آگاه خدايم و زبان گوياى خدا و چشم خدا و پهلوى خدا.من ست‏خدا هستم. (37)

-من رهنمايم،رهيافته‏ام.پدر يتيمان و مستمندانم،سرپرست‏بيوه‏زنانم،پشت و پناه هر ناتوانى هستم،مامن هر وحشتزده‏اى،من رهنماى مؤمنان به سوى بهشتم،ريسمان استوار خدايم،حلقه و دستاويز محكم خدايم و كلمه تقوا،من چشم خدايم و زبان راستگوى او و دست او. (38)

-يكى از احبار از او پرسيد:اى امير مؤمنان!پس تو پيامبرى؟فرمود:واى بر تو،من غلامى از غلامان محمد صلى الله عليه و آله هستم. (39)

-امام على عليه السلام:من بزرگ و مهتر مؤمنان هستم،من نخستين پيشگامان هستم و جانشين فرستاده پروردگار جهانيان،من تقسيم كننده بهشت و دوزخم و من صاحب‏اعراف هستم. (40)

-من حجت‏خدايم،خليفه خدايم،راه خدايم،دروازه خدايم و خزانه‏دار علم خدايم،من امين راز خدايم،من بعد از بهترين آفريدگان،محمد صلى الله عليه و آله پيامبر رحمت،پيشواى مردمان هستم. (41)

-من جانشين،وزير و وارث پيامبر خدا هستم،من برادر و وصى و دوست پيامبر خدا هستم،من يار و همدم پيامبر خدايم،من پسر عمو و داماد و پدر فرزندان رسول خدايم،من سرور اوصيا و وصى سرور پيامبرانم،من حجت عظمى و آيت كبرى و نمونه والا و دروازه پيامبر مصطفى هستم،من حلقه استوار و كلمه تقوا و امين خداى تعالى بر مردم دنيا هستم. (42)

-من همان يادى هستم كه به فراموشى سپرده شده و همان راهى هستم كه از آن منحرف شده‏اند و همان ايمانى هستم كه بدان كفر ورزيده شده و همان قرآنى هستم كه مهجور مانده و همان دينى هستم كه تكذيبش كرده‏اند و همان صراطى هستم كه از آن روى گردانده‏اند. (43)

-من چشم خدايم و دست‏خدايم و پهلوى خدايم و دروازه خدا. (44)

-من نخستين كسى هستم كه زير درخت‏با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرد و خدا فرمود:«خداوند از مؤمنان آن گاه كه زير درخت‏با تو بيعت مى‏كردند خشنود شد». (45)

-من دستاويز استوار خدا و كلمه تقواى او هستم. (46)

-من همان گوش شنوايم كه خداى بزرگ مى‏فرمايد:«و گوشهاى شنوا آن را در مى‏يابند». (47)

-امام باقر عليه السلام:در حضور امير المؤمنين تلاوت شد:«آن گاه كه زمين بس بلرزد»تا«و انسان گفت زمين را چه شده است.در آن روز زمين خبرهايش را باز گويد»،حضرت فرمود:منم آن انسان و زمين خبرهايش را به من مى‏دهد. (48)

-امام على عليه السلام:من بنده خدا و برادر پيامبر او هستم. (49)

-من نخستين كسى هستم كه در روز قيامت‏براى دادخواهى در برابر خداوند زانو مى‏زنم. (50)

اسلام امام على عليه السلام
-امام على عليه السلام:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز دوشنبه به پيامبرى برانگيخته شد و من در روز سه شنبه اسلام آوردم. (51)

-من نخستين كسى هستم كه اسلام آورد.من نخستين كسى هستم كه با پيامبر صلى الله عليه و آله نماز گزارد. (52)

-حبه عرنى:روزى ديدم على چنان خنديد كه تا بحال نديده بودم،طورى كه دندان عقلش پديدار شد.آن گاه فرمود:خدايا!به جز پيامبر صلى الله عليه و آله اين امت هيچ بنده‏اى از اين امت را نديدم كه پيش از من تو را پرستيده باشد. (53)

علم و دانش امام على عليه السلام
-امام على عليه السلام:به خدا قسم هيچ آيه‏اى نازل نشد مگر آن كه من دانستم درباره چه چيز و در كجا و درباره چه كسى نازل شده است.پروردگارم به من دلى خردمند و زبانى رسا و پرسان بخشيد. (54)

-هيچ آيه‏اى نه در شب و نه در روز،نه درباره آسمان و نه درباره زمين،نه درباره دنيا و نه درباره آخرت…بر آن حضرت[پيامبر صلى الله عليه و آله]نازل نشد مگر اين كه آن را بر من بر خواند و به من املا كرد و من آن را به دست‏خود نوشتم و تاويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن را و اين كه در كجا نازل شده و تا روز قيامت‏شان نزول آن چيست،همه را به من آموخت. (55)

-پس از آن كه مردم با او به عنوان خليفه بيعت كردند،در خطبه‏اى فرمود:اى مردم!پيش از آن كه مرا از دست دهيد از من بپرسيد،از من سؤال كنيد زيرا دانش اولين و آخرين نزد من است.سوگند به خدا كه اگر بر مسند داورى تكيه زنم ميان پيروان تورات بر اساس تورات آنان داورى كنم و… (56)

آن گاه فرمود:از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست دهيد.سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اگر از آيه آيه قرآن بپرسيد به شما خواهم گفت كه چه وقت و درباره چه كسى نازل شده است. (57)

-دانشى در سينه پنهان دارم كه اگر آن را آشكار سازم همچون ريسمانهاى دلو آويخته در چاهى عميق به لرزه در آييد. (58)

-در اين جا-اشاره به سينه مباركش-دانشى فراوان است اما جويندگان آن اندكند و زودا كه پشيمان شوند آن گاه كه مرا از دست دهند. (59)

-پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته بوده و آنچه تا قيامت رخ خواهد داد به من آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده مى‏شود،يعنى هزار هزار باب. چندان كه دانش خوابها و بلايا و داورى قاطعانه را فرا گرفتم. (60)

-راهها براى من بازگشته و نسب‏ها به من‏آموخته شده و ابرها براى من به حركت در آمده‏اند و دانش خوابها و بلايا و داورى قاطعانه را آموخته‏ام. (61)

مظلوميت امام على عليه السلام
-امام على عليه السلام:از آن زمان كه خداوند محمد صلى الله عليه و آله را مبعوث كرد روى خوشى و آسايش را نديدم،خدا را شكر.به خدا سوگند در كوچكى در بيم و وحشت‏به سر مى‏بردم و در بزرگى در جهاد و مبارزه. (62)

-از همان زمان كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رحلت كرد هنوز مظلومم. (63)

-هيچ كس به اندازه من سختى نديده است. (64)

-من فكر مى‏كردم كه والى بر مردم ستم مى‏كند اما اكنون مردم بر والى ستم روا مى‏دارند. (65)

-در نامه‏اش به معاويه-:و گفتى كه مرا چون شتر مهار شده مى‏راندند تا بيعت كنم.به خدا قسم كه خواسته‏اى نكوهش كنى اما (در واقع) ستوده‏اى و خواسته‏اى (به پندارت) مرا رسوا سازى لكن خودت رسوا شدى. (66)

مظلوم بودن براى مسلمان عيب و عار نيست تا آن گاه كه در دين خود گرفتار شك و ترديد و در يقين خود دو دل نباشد. (67)

-از همان زمان كه مادرم مرا زاده مظلوم بوده‏ام تا آن جا كه وقتى عقيل چشم درد مى‏گرفت مى‏گفت تا به چشم على دارو نچكانده‏ايد به چشم من نبايد بچكانيد و آنها هم به چشم من دارو مى‏ريختند در حالى كه چشم درد نداشتم. (68)

-به آن حضرت گفته شد تو به اين امر (خلافت) حريصى،فرمود:به خدا قسم كه شما آزمندتريد.و دورتر (نالايقتر) و من سزاوارترم و نزديكتر (لايقتر و شايسته‏تر يا در خويشاوندى با پيامبر نزديكتر) همانا حق خود را طلب كردم و شما مانع رسيدن من به آن مى‏شويد…خدايا!من در برابر قريش و ياوران قريش از تو يارى مى‏طلبم،زيرا آنان پيوند خويشاوندى مرا بريدند،منزلت والاى مرا خرد شمردند و براى ستيز با من بر سر امرى (خلافت) كه از آن من است،همداستان شدند. (69)

ابن ابى الحديد مى‏نويسد:اخبارى همانند اين گفتار از آن حضرت عليه السلام به تواتر رسيده است.از جمله:

-از زمانى كه خداوند جان پيامبر خود را ستاند تا روزگار اين مردم همواره مظلوم بوده‏ام.

-بار خدايا!قريش را خوار و ذليل گردان كه آنان مرا از حقم محروم كردند و امر مرا(خلافت) را به زور از من ستاندند.

-خدا قريش را كيفر دهد كه حق مرا به ستم گرفتند و حكومت فرزند مادرم را از من غصب كردند.

-شنيد كسى فرياد مى‏زند:به من ستم شده است!حضرت فرمود:بيا تا با هم فرياد زنيم،زيرا كه من نيز همواره مظلوم بوده‏ام.

-او مى‏داند كه جايگاه من نسبت‏به آن (خلافت) همچون محور آسيابم نسبت‏به سنگ آسيا.

-ميراث خود را به تاراج رفته مى‏بينم.

-آن دو ظرفهاى ما را واژگون كردند و مردم را بر گرده ما سوار نمودند.

-ما را حقى است كه اگر بدهند آن را مى‏گيريم و اگر ندهند بر پشت‏شتر مى‏نشينيم هر چند شب به درازا كشد.

-همواره از من به بخل ستانده‏اند و از آنچه مستحق و مستوجب آن هستم محروم بوده‏ام. (70)

-امام على عليه السلام در نامه‏اش به عقيل:قريش را بگذار تا در گمراهى بتازند…آنان در جنگ با من همداستان شدند چنان كه پيش از من در جنگ با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همصدا گشتند. خدا قريش را كيفر دهد كه پيوند خويشى مرا بريد و حكومتى را كه از آن فرزند مادرم بود از من ربود. (71)

على از زبان على (متفرقه)
-امام على عليه السلام:ياران رازدار محمد صلى الله عليه و آله مى‏دانند كه من حتى لحظه‏اى دست رد به سينه خدا و پيامبر او نزدم.در جاهايى با جان خود پيامبر را يارى رساندم كه دليران مى‏گريزند و گامها واپس مى‏رود.اين شجاعت و مردانگى را خداوند به من ارزانى داشت. (72)

– (هيچ گاه) دروغ نگفته‏ام و (از پيامبر) دروغ به من گفته نشده است،و گمراه نشده‏ام و كسى هم به واسطه من گماره نگشته است. (73)

-هر گاه از پيامبر خدا مى‏پرسيدم به من پاسخ مى‏داد و چون خاموش مى‏ماندم با من آغاز سخن مى‏كرد. (74)

-در تفسير آيه‏«همانا تو بيم دهنده هستى و هر قومى را راهنمايى است‏»-:بيم دهنده پيامبر خداست و راهنما من هستم. (75)

-پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا براى داورى به ميان مردم يمن فرستاد.عرض كردم.اى پيامبر خدا!مرا كه جوان هستم و از دانش قضا و داورى ناآگاه،مى‏فرستى؟پيامبر دست‏به سينه من زد و گفت:خدايا!قلب او را هدايت كن و زبانش را استوار گردان.از آن پس،من در داورى ميان دو نفر هرگز دچار شك و ترديد نگشتم تا اكنون كه در اين جا نشسته‏ام؟ (76)

-پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:اى على!اگر تو نبودى بعد از من مؤمنان شناخته نمى‏شدند. (77)

-پسر نابغه گفته است كه من مردى بسيار بازيگوش و شوخ و بذله‏گويم و دست و پنجه نرم مى‏كنم و بازى مى‏كنم.هيهات!ترس از مرگ و ياد قيامت و حسابرسى (آخرت) مرا از اين كارها باز مى‏دارد. (78)

-در خطبه‏اى كه روز دوم خلافتش ايراد فرمود-:همانا من يكى از شما هستم.آنچه براى ماست‏براى من نيز هست و آنچه بر شماست‏بر من نيز هست. (79)

-گمراه نشدم و كسى را گمراه نكردم.آنچه به من سفارش شد از ياد نبردم.من از طرف پروردگار خود بينه‏اى دارم كه آن را براى پيامبرش روشن ساخت و براى من تبيين نمود.من در راه هستم (بيراهه نمى‏روم) . (80)

-بيعت‏شما با من بى‏انديشه نبود و كار من و شما يكسان نيست.من شما را براى خدا مى‏خواهم و شما مرا براى خودتان مى‏خواهيد.اى مردم!مرا به خاطر خود يارى رسانيد.به خدا سوگند كه داد ستمديده را بستانم و به مهارى سخت‏ستمگر را بكشانم تا او را به آبشخور حق در آورم هر چند خود نخواهد. (81)

-به خدا سوگند كه اگر شب را بر روى اشتر خار تا صبح بيدار مانم و مرا در كند و زنجيرها ت‏بسته بكشند خوشتر دارم از اينكه در روز رستاخيز خدا و پيامبرش را به عنوان ستمكار ديدار كنم…

به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمانهاى آنهاست‏به من دهند تا با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه‏اى خدا را نافرمانى كنم چنين نخواهم كرد. (82)

-همانا من در ميان شما همچون چراغ در تاريكى هستم كه هر كس به حريم آن در آيد از نور آن روشنايى گيرد. (83)

-مى‏فرمود-:خداى عز و جل را آيه‏اى (نشانه‏اى) بزرگتر از من نيست و براى خدا«نبا»ى‏«عظيم‏»تر (خبرى بزرگتر) از من نه. (84)

-از آن زمان كه خدا را شناختم او را انكار نكردم. (85)

-از آن زمان كه حق به من نموده شد در آن ترديد نكردم. (86)

پى‏نوشتها:

(1) تاريخ دمشق‏«ترجمة الامام علي عليه السلام‏»:3/69/1110 و 2/280/804.

(2-3-4) الكافي:1/294/1.

(5) نور الثقلين:5/701/20.

(6) عن ابي سعيد قال:شكا الناس علي بن ابي طالب،فقام رسول الله فينا خطيبا فسمعته يقول:يا ايها الناس،لا تشكوا عليا،فو الله انه لاخيشن في ذات الله او في سبيل الله.

و رواه في هامش الكتاب عن سيرة ابن هشام:2/351 هكذا:فو الله انه لاخشى في ذات الله او سبيل الله من ان يشكى.

(7) تاريخ دمشق‏«ترجمة الامام علي عليه السلام‏»:1/386/492.

(8) البحار:5/69/1.

(9) تاريخ دمشق‏«ترجمة الامام علي عليه السلام‏»:2/260/778.

(10) البحار:36/5/1.

(11-12-13-14-15) تاريخ دمشق‏«ترجمة الامام علي عليه السلام‏»:2/311/815 و ص 345/845 و ص 348/851 و ص 408/907 و ص 439/946.

(16) تاريخ دمشق‏«ترجمة الامام علي عليه السلام‏»:2/444/954.

(17-18-19) غرر الحكم:3778،3780،3781.

(20) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:17/225.

(21) غرر الحكم:3774.

(22-23) غرر الحكم:3775،3777.

(24) تنبيه الخواطر:2/41.

(25) نور الثقلين:2/139/37.

(26) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:8/125.

(27) تاريخ دمشق‏«ترجمة الامام علي عليه السلام‏»:3/202/1253.

(28) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:13/197.

(29) كنز العمال:36381.

(30-31-32) غرر الحكم:3761،3768،3770.

(33) نهج السعادة:3/79.

(34) الكافي:1/198/3.

(35) تاريخ دمشق‏«ترجمة الامام علي عليه السلام‏»:2/244/754.

(36) نهج السعادة:2/435.

(37) كنز العمال:36389.

(38-39-40) التوحيد:164/1 و ح 2 و 174/3.

(41-42) البحار:8/336/7 و 39/335/1.

(43) البحار:39/335/2.

(44-45-46-47-48) نور الثقلين:4/12/41 و ص 494/84 و 5/64/50 و 4/494/82 و (5/402/9 و انظر ايضاح 10-16) .

(49) نور الثقلين:5/649/11.

(50-51-52-53-54-55) تاريخ دمشق‏«ترجمة الامام علي عليه السلام‏»:1/120/165 و 3/178/1215 و 1/43/81 و ص 47/85 و ح 84 و ص 50/88.

(56) كنز العمال:36404.

(57) تحف العقول:196.

(58) الارشاد:1/35.

(59) نهج السعادة:1/42.

(60) عيون اخبار الرضا عليه السلام:1/205/1.

(61-62) الخصال:646/30 و ص 414/4.

(63) الارشاد:1/284.

(64) نهج السعادة:2/448.

(65) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:4/103.

(66) كنز العمال:36541.

(67) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:15/183.

(68) البحار:67/228/38.

(69-70) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:9/305 و ص 306.

(71) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:16/148.

(72-73) نهج البلاغة:الخطبة 197،و الحكمة 185.

(74-75-76-77) كنز العمال:36387،4443،36386،36477.

(78) نهج السعادة:2/87.

(79) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:7/36.

(80) كنز العمال:36499.

(81-82) شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد:9/31 و 11/245.

(83) غرر الحكم:3883.

(84) نور الثقلين:5/491/5 و انظر ايضا حديث 6-9 منه.

(85-86) غرر الحكم:9481،9482.

ميزان الحكمة جلد 1 صفحه 267

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

میراث غدیر
فرهنگ نامهاى غدير

فرهنگ نامهاى غدير نامها به سهولت در ذهنها جاى مى‏گيرند و به راحتى معانى بلند را منتقل مى‏كنند بهمين دليل و دلايل ديگر، نامگذارى روزها و يا هفته‏ها يكى از شيوه‏هاى تبليغاتى مثبت و منفى شده است و مطرح شدن و رواج پيدا كردن ارزشها يا ضد ارزشها را در …

میراث غدیر
غدير از نگاه چهارده خورشيد

غدير از نگاه چهارده خورشيد اساس مذهب تشيع بر دو حديث پايه گذارى شده است: يكى حديث ثقلين (1) ، كه پيامبراكرم(ص) در كمتر از نود روز در چهار مكان آن را به مردم گوشزد كرد؛ ديگرى حديث غدير. مى‏توان گفت حديث دوم مكمل حديث اول است. سفارش بيش از …

میراث غدیر
متن خطبه غدیر

متن خطبه غدیر موارد داخل پرانتز تفاوت نسخ می باشد. بخش اول: حمد و ثنای الهی ستايش خداي را سزاست كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجلال و در اركان آفرينش اش بزرگ است. بى آنكه مكان گيرد و جابه جا …