ترور پیامبر 4 { فتنه و خیانت}

فصل پنجم :

فتنه و خيانت

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از فتنه و خيانت حذر مى كرد و مردم را نيز برحذر مى داشت . 

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از ارتداد مسلمانان خبر داده و پيشگويى فرموده بود : شما از سنّتهاى پيشينيان خود تبعيّت خواهيد كرد ; گام به گام و چون دو گوش اسب كه با هم برابر و يكسانند . . بطوريكه اگر يكى از آن گذشتگان به سوراخ سوسمارى داخل شده باشد ، شما هم داخل خواهيد شد ! 

گفتند : اى رسول خدا منظور شما ( از پيشينيان ) يهود و نصارى است ؟ 

فرمود : پس چه كسى ( منظور من است ) ؟(79) 

و نيز مردم را با اين آيه بر حذر مى داشت : ) وَاتّقوا فتنةً لاتصيبنَّ الّذين ظلموا منكم خاصَّةً ( ـ و از فتنه اى كه چون درگيرد تنها به ستمكاران شما اصابت نمى كند ، پروا كنيد . ـ (80) 

فاطمه سلام الله عليها نيز همين آيه كريمه را پس از غصب فدك توسط ابوبكر در برابر مردم يادآور شده و اين آيه را خواند ) وما محمّدٌ الاّ رسولٌ قد خَلَت من قَبلِهِ الرّسل أَفإِن مات أو قتل إنقلبتم على أعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضرّ الله شيئاً ( و محمّد جز پيامبرى نيست كه پيش از او هم پيامبرانى بوده اند ، آيا اگر او بميرد يا كشته شود به ( جاهليّت ) باز مى گرديد و هر كس بازگردد هرگز به خداوند زيانى نمى رساند .(81) 

و فرمود : ننگتان باد اى بنى قيله ! آيا ميراث پدرم را بربايند در حاليكه شما ببينيد و بشنويد و جمعيد و جمعيّت داريد ؟ !(82) 

امير مؤمنان على (عليه السلام) در زمان حيات رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اين آيه را تلاوت فرمود : ) أَفإِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ إِنْقَلَبتُمْ عَلى أَعقابِكم ( ـ آيا اگر ( پيامبر ) بميرد يا كشته شود به ( جاهليّت ) باز مى گرديد . ـ 

سپس از سوى خود و خواصّ مؤمنين و مؤمنات فرمود : ( نه بخدا قسم ، پس از آنكه خداوند ما را هدايت فرموده به عقب باز نخواهيم گشت . بخدا قسم اگر او رحلت كند يا كشته شود آنقدر براى آنچه او جنگيد ، مى جنگم تا درگذرم . بخدا قسم من برادر ، دوست ، پسر عمو و وارث پيامبرم . پس چه كسى از من به او سزاوارتر است ؟ ) .(83) 

و حذيفه در گفتگويى كه با عمر داشت به او گفت : من از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)شنيدم كه فرمود : 

فتنه اى كه گريبانگير شخص مى گردد در اهل و مال و همسايه اوست و كفّاره و جلوگير آن ، نماز و روزه و صدقه است . 

عمر گفت : سؤال من از اينها نيست بلكه از فتنه اى است كه چون دريا موج مى زند . 

حذيفه گفت : در برابر آن فتنه درى بسته وجود دارد . 

عمر گفت : آيا آن در گشوده يا شكسته مى شود ؟ 

حذيفه گفت : شكسته مى شود . 

عمر گفت : سزاوارتر آن است كه آن در تا قيامت گشوده نشود .(84) 

عمليات خيانت در طول تاريخ ، فراوان و مهيّج بوده امّا آنچه بشر از خيانت كشف كرده جز اندكى از بسيار نيست . اين به آن جهت است كه تبهكاران كوشيده اند تا بر جنايات خود پرده افكنده و آنها را بپوشانند . 

خداوند متعال عليه خيانت موضعى آشكار و صريح اتّخاذ فرموده و رسول او آنرا براى مردم ذكر كرده است . 

غدر و خيانت ، جزئى از فتنه است و رسول خدا فرموده است : فتنه ها چون پاره هاى شب تاريك روى آورده اند .(85) 

و فرمود : هر كس فردى را بر جانش امان دهد ، سپس او را به قتل رساند پرچم خيانت در قيامت به دست او دهند . 

و فرمود : هر كه مردى را امان دهد مبنى بر اينكه خون او را نخواهد ريخت سپس او را بكشد ، من از او برى و بيزار خواهم بود ; گرچه آن شخص مقتول ، كافر باشد .(86) 

همچنين پيامبر (صلى الله عليه وآله) به لشگريانش در جنگها سفارش مى فرمود كه : افراط نكنيد و خيانت نورزيد .(87) 

على (عليه السلام) مى فرمايد : هر خيانتكارى فاجر است و هر فاجرى كافر .(88) 

و نيز همان حضرت مى فرمايد : هر خيانتى ، معصيت است و هر فسق و معصيتى ، نوعى كفر است .(89) 

و باز مى فرمايد : براى هر خيانت پيشه، پرچمى است كه روز قيامت به آن شناخته مى شود .(90) 

غدر و خيانت ، ارتداد از دين و روى گردانى از حق است . مردى يهودى به على (عليه السلام) گفت : از رحلت پيامبرتان هنوز بيش از بيست و چند سال نگذشته كه شمشير در بين يكديگر گذاشته و همديگر را مى كشيد ( يعنى از روى خيانت و ستم ) . 

امير مؤمنان (عليه السلام) فرمود : امّا شما هنوز قدمهايتان از آب دريا خشك نشده بود كه به موسى گفتيد : ) يا موسى اجعَل لنا اِلهاً كما لَهم الهةٌ ( ـ  اى موسى براى ما خدايى چون خدايان آنها قرار بده ـ .(91) 

آنحضرت به مالك اشتر فرمود : بپرهيز از ريختن خون مردم ( بجز مواردى كه حلال است ) زيرا هيچ چيز موجب نقمت و عذابِ بزرگتر و پيامدهاى سوءِ عظيم تر و زوال نعمتِ سريعتر و كوتاهى و قطع عمر از ريختن خون ناحق نيست ، پس پايه هاى حكومت خود را با ريختن خون حرام محكم نكن زيرا اينكار موجب تضعيف و سستى بلكه بالاتر از آن سبب از بين رفتن و انتقال حكومت تو ، به ديگرى است .(92) 

انواع سمّ

سمّ : هر مادّه اى كه اگر به مقدار كم به جسم جاندارى وارد گردد ، نظام آنرا مختل سازد يا آنرا از ادامه فعّاليت هاى حياتى اش باز دارد ، سمّ ناميده مى شود . اين نام دربرگيرنده انواع زيادى از مواد معدنى ، گياهى و حيوانى است كه بعضاً جامد يا مايع يا گازند . 

مثلا سمّ مارها در شبكه عصبى بدن تأثير گذارده و موجب لخته شدن خون مى شود . . البتّه تأثير سمّ ها بر حسب نوع و مقدار و مقاومت بدن جاندار متفاوت است و گاهى موجب بالا رفتن حرارت يا پايين آمدن فشار به مقدار زياد مى گردد . 

بدن آدمى با موادى از قبيل سرب ، جيوه ، آهك ، ترياك(93) ، گوگرد ، فسفر ، سولفات مس و اكسيد آهن مسموم مى شود .(94) 

اينك بعضى از انواع قديمى سمّ كه دانشمندان و متخصّصين آنها را در كتابهايشان آورده اند نام مى بريم : 

سمّ ناقع : يعنى كُشنده ، نقع نام مكانى است نزديك مكّه در اطراف طائف .(95) 

جاحظ مى گويد : چرا بعضى از سمّ ها در سلسله عصبى اثر مى گذارند و بعضى در خون ؟ و بعضى در هر دو و چرا بعضى سمّ كامل است و بعضى از لوازم سمّ است ؟(96) 

سلع : گياهى است كه به آن سام هم گفته اند . عجاج مى گويد : 

پيوسته در تمام روز او را زهرهاى اسلع مى خوراند يعنى سمّ شديدتر .(97) 

عنقز : سمّ ذعاف است كه مهلت نمى دهد و درجا مى كُشد .(98) 

ضبح و ضباح : گياهى است سمّى كه در فارسى آنرا سعن مى نامند .(99) 

هلهل يا هلاهل : سمّ كشنده اى است و هل بمعنى مار نر است(100) و گويى اين سمّ از مار نر گرفته شده است . 

ذيفان : سمّى كُشنده است .(101) 

ذعاف : نوعى سمّ است و نام طعام مذعوف را از همين كلمه گرفته اند .(102) 

ضريع : گياهى است تلخ و بدبوى كه آنرا شبرق ( ريز ريز ) هم گفته اند و اهل حجاز آنرا ضريع مى نامند . هنگامى كه خشك شود سمّى مى گردد .(103) 

ذراريح : نوعى سمّ است و در لسان العرب ذيل فعل ذرح آمده است . ( سمّ مگسهاى هندى ) . 

ذرحه : سم مگس هندى . مفرد ذراريح است . 

به مفرد آن ذريحه هم گفته شده است و از همين كلمه است : طعام مذروح . 

اين حيوان اندكى از مگس بزرگتر و رنگارنگ با رنگهاى سرخ و سياه مى باشد . دو بال دارد و سمّ آن كُشنده است .(104) 

آدمى چه در گذشته و چه در عصر حاضر(105) از مرگ به واسطه سمّ در امان نبوده و نيست و حتّى خود پزشكان و پيشوايان هم از آن در امان نمانده اند . چنانچه جالينوس حكيم هم با سمّ جان خود را از دست داد .(106) 

آغشته و آميختن شمشير به سمّ : آنست كه شمشير را در سمّ مى خوابانند و هنگامى كه خوب آغشته به سمّ گرديد آنرا خارج كرده و تيز مى كنند .(107) 

كتابهائى كه درباره سمّ ها نوشته شده است

درباره سمّ ، كتابهاى زيادى نوشته شده است . از جمله : 

منقذ المسموم اثر جالينوس حكيم كه نسخه اى خطى از آن در كتابخانه آية الله العظمى گلپايگانى در قم وجود دارد . 

كتاب السّموم اثر جابربن حيّان موجود در خزانه تيموريه در قاهره . 

كتاب معرفة السّموم اثر ابوعلى سينا . 

و كتابى از محمّدبن زكرياى رازى درباره سموم . 

و بسيارى ديگر از دانشمندان كه در اين باره قلم زده اند . 

انگيزه آنان در پرداختن به اين موضوع شايد به سبب تأثّرى است كه از مشاهده و برخورد با كشته شدن افراد توسط سمّ به آنها دست داده است . . يعنى از مشاهده روشى كه حكومتهاى گذشته آنرا به كار مى گرفتند تا مخالفين خود را نابود سازند . 

چگونه در اين باره چيزى ننويسند در حاليكه موج آن جوامع مختلف را دوره اى از پس دوره ديگر در نورديده و لرزانده است . پادشاهان نيز دانشمندان را به نگارش در اينباره تشويق و تحريك مى كردند زيرا اى بسا خودشان قربانيان اين روش بوده اند . 

براستى چگونه پادشاهان ، دانشمندان و حكماء به سمّ اهميّت ندهند حال آنكه پيامبر بشريّت حضرت محمّد يكى از قربانيان كشته شدن با سمّ است ؟ ! 

پاره اى از وقايع خيانت

در طول تاريخ ، ستمگران فراوانى دست به خيانت آلوده و حوادث بسيارى پديد آورده اند كه آزار و اذيت زيادى را در شرايط گوناگون واماكن مختلف بر مردم تحميل كرده است . 

بعضى از اين كارهاى خائنانه ظاهراً موجّه و بعضى ديگر بدون توجيه صورت پذيرفته است . 

در زمان داود پيامبر (عليه السلام) مردى بر مردى ديگر ستم كرد . يعنى عليه او ادعا كرد كه اين مرد گاوى را از من گرفته است . مرد ستمديده اين ادعا را رد كرد . داود از مدعى خواست تا دليلى ارائه دهد و او نتوانست دليلى براى ادّعاى خود بياورد . داود (عليه السلام) در خواب ديد كه خداوند عزّ و جل به او دستور داد تا مرد ستمديده را بكشد . داود مردّد شد و با خود گفت : اين خوابى بيش نبوده است . امّا پس از آن خداوند در بيدارى به او وحى فرمود كه مرد ستمديده را بكشد . داود (عليه السلام) او را احضار كرد و فرمود : خداوند امر فرموده تا تو را به قتل رسانم . مرد گفت : خداوند مرا به خاطر اين دعوا مؤاخذه نفرموده بلكه به سبب آنكه من قبلا پدر آن مرد مدّعى را به حيله كشته ام مؤاخذه كرده است . داود وى را كُشت .(108) 

و نيز عمرو بن جفنه پادشاه اعراب ، برادرش عثمان بن جفنه را در سرزمين شام مسموم كرد و كشت . گفته اند كه لباسى آغشته به سمّ به وى پوشاند و او درگذشت .(109) 

در سال 31 هجرى ، يزدگرد پادشاه ايران كه از برابر سپاه اعراب مى گريخت به آسيابانى پناه بُرد . آسيابان در لباسهاى گرانبهاى او طمع كرد و در خواب او را غافلگيرانه كُشت .(110) 

خوارج امام على (عليه السلام) را در سال چهلم هجرى ترور كرده و به شهادت رساندند . پيامبر (صلى الله عليه وآله) به وى فرموده بود : اين امّت ، پس از من به تو خيانت خواهد كرد . 

معاويه ، تعداد زيادى از اصحاب امير مؤمنان را با وسايل گوناگون ترور كرد .(111) 

از نمونه هاى ديگر حوادث ترور و كشتن ناگهانى بايد از ترور سعد بن عباده توسط خالد بن وليد و به دستور غاصبان خلافت نام بُرد و نيز از ترور ابوبكر توسط حزب قريشى و ترور عمر بن خطاب و ترور عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن مسعود و ابوذر و ابى بن كعب و مقداد بن اسود توسط عثمان بن عفان . 

و همچنين از ترور عمير بن قيس كندى توسط ابن زياد و آن هم پس از آنكه به وى امان داده بود .(112) 

و از كشتار يازده هزار نفر از لشگريان سپاه ابن اشعث پس از جنگ دير جماجم توسط حجّاج بن يوسف ثقفى كه او نيز به آنها امان داده بود .(113) 

و حيله و خيانت عبدالملك پادشاه اموى نسبت به عمرو بن سعيد أشدق .(114) 

و غدر و حيله عمرو عاص نسبت به محمّد بن حذيفه در سال 36 هجرى . در اين حيله عمرو عاص او را به توهّم انداخت كه قصد بيعت با على (عليه السلام) را دارد و با او وعده جلسه اى در عريش ( واقع در سرزمين مصر ) گذاشت و هنگامى كه محمد بن حذيفه به سوى عمرو آمد ، عمرو عاص با كمين ، او و سى نفر از يارانش را دستگير كرد و كُشت .(115) 

هنگامى كه عمرو عاص همراه با معاويه بن حديج ، محمد بن ابى بكر را كُشت و جسدش را آتش زد و سر بريده اش را به خانه عثمان در مدينه فرستاد ،امويان در مدينه اظهار شادى كردند و آن اوّلين سرى بود كه در اسلام حمل شد . همان وقت ام حبيبه دختر ابوسفيان دستور داد تا گوسفندى بريان شده را نزد عايشه ببرند و به او بگويند : اين برادر بريان شده توست . عايشه گفت : خداوند فرزند زن بدكاره را بكُشد(116) و وقتى معاوية بن حديج به مدينه آمد ، نائله(117) زن عثمان رفت و پاى او را بوسيد و گفت : به واسطه تو به خونخواهى ام از پسر خثعميه ( يعنى محمد بن ابوبكر ) دست يافتم .(118) 

موسى بن نصير ( فاتح اسپانيا ) نيز در سال 97 هجرى ترور شد .(119) 

البتّه بيشتر كسانى كه تروريست بوده اند خودشان هم عاقبت كشته شده اند . به عنوان مثال افراد خاندان حجّاج بن يوسف ثقفى ( جلاّد خون آشام عرب ) توسط سليمان بن عبدالملك اموى شكنجه و قتل عام شدند .(120) 


[79] ـ الشّافى ، سيد مرتضى علم الهُدى ، ج 3، ص 132 و اضواء على السّنة المحمديّة ، محمود ابو ريّه ، ص 38 . 

[80] ـ سوره انفال ، آيه 25 . 

[81] ـ سوره آل عمران ، آيه 144 . 

[82] ـ بلاغات النّساء ، ابن طيفور ، ص 12 و شرح نهج البلاغه ، ابن أبى الحديد معتزلى ، ج 16 ، ص 212 ـ 213 والنّهايه فى غريب الحديث ، ابن اثير ، ج 4 ، ص 273 و مروج الذّهب ، مسعودى ، ج 2 ، ص 311 والشّافى ، سيد مرتضى ، ج 4 ، ص 69 ـ 72 و أمالى شيخ مفيد ، ص 84 . 

[83] ـ تفسير ابن كثير ، ج 1 ، ص 643 . 

[84] ـ صحيح بخارى ، ج 4 ، ص 46 . 

[85] ـ البدء والتاريخ ، ج 1 ، 108 . 

[86] ـ أنساب الأشراف ، ج 5 ، ص 233 . 

[87] ـ العقد الفريد ، ج 1 ، ص 128 . 

[88] ـ شرح نهج البلاغه ، ج 10 ، ص 211 . 

[89] ـ نهج البلاغه ، خطبه 200 . 

[90] ـ نهج البلاغه ، خطبه 200 . 

[91] ـ سوره اعراف ، آيه 138 . 

[92] ـ نهاية الأرب ، ج 6 ، ص 31 . 

[93] ـ بدن معتادان به مواد مخدّر تا مقدار معيّنى از اين مواد را تحمّل مى كند امّا بدن افراد غير معتاد قادر به تحمّل آن مقدار نيست و بسيار اتّفاق افتاده كه خود اشخاص معتاد هم بر اثر افراط در مصرف مواد مخدّر جان باخته اند . 

[94] ـ دائرة المعارف بستانى ، پطرس البستانى ، ج 10 ، ص 680 . 

[95] ـ معجم البلدان ، ج 5 ، ص 300 . 

[96] ـ رسالة التربيع والتدوير ، جاحظ ، ص 48 . 

[97] ـ كتاب العين ، خليل بن احمد فراهيدى ، ج 1 ، ص 335 . 

[98] ـ همان مصدر ، ج 3 ، ص 293 . 

[99] ـ همان مصدر ، ج 3 ، ص 203 . 

[100] ـ همان مصدر ، ج 3 ، ص 354 . 

[101] ـ الصّحاح ، جوهرى ، ج 4 ، ص 362 . 

[102] ـ مجمع البحرين ، ج 2 ، ص 94 . 

[103] ـ صحيح البخارى ، ج 6 ، ص 83 . 

[104] ـ العين ، فراهيدى ، ج 3 ، ص 200 . 

[105] ـ براى اطّلاع از كشتار مردم به وسيله سمّ در عصر حاضر نگاه كنيد به مقاله جامع و خواندنى و مفصّل آقاى سيد احمد ميرزايى در ضميمه روزنامه اطلاعات تحت عنوان ( تروريسم غير متعارف ) كه به تفصيل انواع سموم و مواد خطرناك شيميائى را با جداول علمى و ميزان تأثير و . . . معرفى كرده است. ضميمه روزنامه اطلاعات مورّخ يكشنبه دوّم مرداد ماه 79 و 24 شماره قبل از آن . 

[106] ـ تاريخ اليعقوبى ، ج 1 ، ص 119 . 

[107] ـ العين ، فراهيدى ، ج 8 ، ص 184 . 

[108] ـ لسان العرب ، ابن منظور ، ج 3 ، ص 233 . 

[109] ـ تاريخ ابن خلدون ، ج 3 ، ص 327 . 

[110] ـ تاريخ ابن الأثير ، ج 3 ، ص 119 ـ 123 . 

[111] ـ العقد الفريد ، ج 3 ، ص 234 . 

[112] ـ تاريخ الطّبرى ، ج 5 ، ص 263 ، 264 . 

[113] ـ تاريخ الطّبرى ، ج 6 ، ص 322 ـ 359 . 

[114] ـ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 297 . 

[115] ـ تاريخ ابن الأثير ، ج 3 ، ص 267 ، تاريخ الطّبرى ، ج 4 ، ص 546 . 

[116] ـ تذكرة خواص الأمّة ، ص 144 و التمهيد والبيان ، ص 209 .( مادر عمرو عاص از زنان بدكاره زمان جاهليت بود ) . 

[117] ـ معاوية بن حديج يهودى و نائله نصرانى بود . الكامل فى التاريخ ، ج 3 ، ص 357 . 

[118] ـ مروج الذّهب ، ج 1 ، ص 406 و الولاة ، كندى ، ص 30 ـ 31 و تاريخ ابن الأثير ، ج 3 ، ص 357 . 

[119] ـ تاريخ ابن الأثير ، ج 5 ، ص 22 . 

[120] ـ تاريخ ابن الأثير ، ج 4 ، ص 588 و تاريخ الطبرى ، ج 6 ، ص 506 . 

حجّاج به زندانيان خود آرد آميخته با خاكستر مى خوراند ( محاضرات الأدباء ، ج 3 ، ص 195 ) و از نمونه هاى ستم اين سفاكان آنكه : منصور عبّاسى ميخ در چشمهاى زندانيان مى كوبيد يا آنها را زنده زنده و پس از شكنجه در ديوارها دفن مى كرد ( تاريخ اليعقوبى ، ج 2 ، ص 38 ) و يا آنكه خانه را روى سر مخالفين خود خراب مى كرد ( تاريخ الطبرى ، ج 8 ، ص 7 ـ 9 و العيون والحدائق ، ج 3 ، ص ت227 ) و متوكّل عبّاسى قبر صالحين را نبش مى كرد ( مقاتل الطّالبين ، ص 597 و تاريخ الخلفاء ، ص 347 و تاريخ الطبرى ، ج 9 ، ص 85 و فوات الوفات ، ج 1 ، ص 203 ) . 

در حاليكه مردم در زمان عباسى ها به قتل مى رسيدند ، تعداد عبّاسى ها رو به افزايش بود چنانچه در سال 200 هجرى تعداد عبّاسى ها به سى و سه هزار نفر مى رسيد ( مروج الذّهب ، ج 2 ، ص 347 و العيون والحدائق ، ج 3 ، ص 351 .) . 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

کتاب و مقاله
شناختی اجمالی نسبت به حجر بن عدی

شناخت اجمالى يكى از قبايلى كه در كوفه مى زيست كنده بود.حجر را به سبب آن كه از اين قبيله بود.حجربن عدى كندى مى گفتند. چون اهل خير مى گذاشت ،به حجر الخير نيز معروف بود. پيش اسلام به دنيا آمده بود؛اما در سال هاى آخر عمر رسول خدا صلى …

کتاب و مقاله
مرد غيرتمند ايراني (سيري در زندگاني ابولؤلؤ)

مرد غيرتمند ايراني (سيري در زندگاني ابولؤلؤ) عناوين اصلي كتاب شامل: مقدّمه:؛ فرحه الزهرا سلام الله عليها؛ فصل اول؛ روايات در باب تبرّي و بيزاري از دشمنان اهل بيت عليهم السّلام؛ فصل دوم؛ عظمت و شناخت ابولؤلؤ رحمه الله؛ فصل سوم؛ سخنان علماء و بزرگان دربارهي ابولؤلؤ رحمه الله؛ فصل …

کتاب و مقاله
به مناسبت فرارسيدن نيمه شعبان

به مناسبت فرارسيدن نيمه شعبان     بار ديگر، چرخ گردون در گردش خويش به نيمه ي شعبان معظّم رسيده است؛ ايّام ميلاد فرخنده ي مولاي هستي و امام عصر عجَّل الله فرجه ؛ روزهاي بزرگداشت عظمت و جايگاه آن حضرت. اين ارتباط و تعلّق چه چيزي را در ذهن …