قرآن در نگاه امام حسین علیه السلام

پرسش: قرآن نزد امام حسین علیه‏السلام چه جایگاهی دارد؟

پاسخ: پیوند امام حسین علیه‏السلام و قرآن، بسیار مستحکم و عمیق است. آن حضرت، سخت شیفته‏ی قرآن بود، به گونه‏ای که مونس و همدم شب و روزشان قرآن بود. این جایگاه ویژه را از میان فرموده‏های آن بزرگوار، درباره‏ی قرآن و واکنش ‏های ایشان در برابر آن کتاب عظیم، می‏توان دریافت.

معارف عمیق قرآن

در روایتی امام حسین علیه ‏السلام مراتب و معارف قرآن کریم‌ را این ‏گونه بیان می ‏فرماید:

کتاب الله عزوجل علی أربعة أشیاء: علی العبارة والاشارة واللطایف والحقایق. فالعبارة للعوم والاشارة للخواص واللطائف للأولیاء والحقایق للأنبیاء.(1)

کتاب خدا بر چهار چیز استوار است: عبارات و رمزها (اشاره‏ها) و لطایف و حقایق. عبارات آن برای توده‏ی مردم است. اشاره و رموزات، از آن خواص و بندگان ویژه است. لطایف آن برای اولیا است و حقایق آن نیز برای پیامبران و انبیاء است.

در این حدیث، امام حسین علیه ‏السلام ضمن بیان این که قرآن، دارای معارف عمیقی است، بهره‏مندی از آن را برای همگان میسر می‏داند. مقصود از «عبارات»، شناخت مفاهیم در حد ترجمه و دانستن معانی لغات است که توده‏های مردم در آن سهم دارند. مقصود از «اشارات قرآن» فهم قرآن است، در حد تفسیر آن است که در حوزه‏ی صلاحیت متخصصان قرآن و مجتهدان تفسیر است که به ابزار تفسیر مجهزند. منظور از «لطایف قرآن»، نکات و برداشت‏هایی است که از حد فهم بیشتر علمای تفسیر، فراتر بوده، شرط ولایت الهی را طلب می‏کند، آنان که دل به خدا سپرده‏اند و خدا سرپرستی آنان را بر عهده گرفته است و از یاران و حواریون خاص پیشوایان معصومند، به حوزه‏ی لطایف قرآن راه یافته، از آن بهره‏مند می‏شوند. مقصود از «حقایق قرآن»، ذات قدسی و مکنون ملکوتی قرآن است که اتصال و تماس با آن، معصوم را می‏سزد و دست دیگران، از آن حوزه، کوتاه است: «لایمسه الا المطهرون».(2)

اهمیت آموزش قرآن

شدت علاقه‏ی امام حسین علیه ‏السلام به قرآن کریم را تا اندازه‏ای می‏توان از حرمت نهادن و تکریم آموزگاران قرآن شناخت، به گونه‏ای که گاهی مورد انتقاد اطرافیان قرار می‏گرفت. یکی از فرزندان امام حسین علیه ‏السلام نزد معلمی به نام عبدالرحمان در مدینه آموزش می‏دید. روزی معلم، سوره‏ حمد را به او آموخت. هنگامی که فرزند، سوره را برای پدر قرائت کرد، امام علیه ‏السلام معلم را فراخواند و هزار دینار و هزار حله به او پاداش داد. وقتی به امام – به سبب پاداش زیاد – اعتراض شد، فرمود: «هدیه‏ی من کجا با تعلیم حمد برابر است».(3)

فضیلت تلاوت قرآن

بشر بن غالب اسدی نقل می‏کند: که روزی خدمت امام حسین علیه ‏السلام رسیدم و آن حضرت درباره‏ی ارزش و ثواب خواندن قرآن فرمود: «کسی که یک آیه از قرآن را ایستاده بخواند، برای هر حرفی صد پاداش نیکو برای او نوشته می‏شود. اگر در غیر نماز بخواند، خداوند به هر حرفی، ده پاداش نیکو به او عطا می‏کند. پس اگر قرآن را بشنود، به هر حرفی یک پاداش نیکو به او عطا می‏کند و اگر کسی تمام قرآن را در شب بخواند، فرشتگان بر او تا صبح درود می‏فرستند و اگر در روز ختم کند، فرشته‏های نگهبان تا شب بر او درود می‏فرستند و دعای او برآورده است و به اندازه‏ی آن چه میان آسمان و زمین است، به او پاداش داده می‏شود».

پرسیدم: این ثواب خواننده‏ی قرآن است؛ اما کسی که نمی‏تواند قرآن بخواند چه؟ فرمود: «ای برادر بنی ‏اسد! در شگفت مباش؛ زیرا خداوند، بخشنده، ستایش کننده و بزرگوار است. اگر آن چه را از قرآن می‏داند، بخواند، خدا این اجر را به او می‏دهد».(4)

افتخار به قرآن

حضرت امام زين العابدين علیه ‏السلام می ‏فرماید: «شب عاشورا شنیدم پدرم به یارانش می‏فرمود: أثنی علی الله أحسن الثناء و أحمده علی السراء والضراء اللهم انی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن…(5)؛ خداوند را با بهترین ثناها، ثنا گویم و او را بر فراخی و تنگی ستایش می‏کنم. خدایا! تو را به سبب این که ما را با انتخاب پیامبر، از میان ما گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی، ستایش می ‏کنم.

در این خطبه، حضرت با افتخار به پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن، به همگان می‏فهماند که هر کس قرآن را داشته باشد، شدیدترین و سخت‏ترین مشکلات، پیش چشم او آسان خواهد شد.

عشق به قرآن

امام حسین علیه ‏السلام از دوران کودکی، به این کتاب آسمانی علاقه‏ی فراوانی داشت و در همه‏ی مراحل زندگی، همواره از قرآن سخن می‏گفت و لحظه‏ای از آن جدا نبود.

محدثان و مورخان نوشته‏اند: در عصر تاسوعا، عمر بن سعد با دریافت پیام از عبیدالله بن زیاد، تصمیم گرفت به محل استقرار امام علیه ‏السلام حمله کند. هنگامی که حضرت از تصمیم او آگاه شد، به برادر خود، حضرت ابوالفضل علیه‏السلام فرمود: «اگر می‏توانی او را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیاندازد، تا ما این شب را به نماز، دعا و استغفار بگذرانیم. خدا می‏داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعای فراوان و استغفار را دوست دارم».(6)

پرسش: چرا از امام حسین علیه‏السلام روایات اندکی درباره‏ی تفسیر قرآن نقل شده است؟

پاسخ: با مروری به مجموعه‏های روایی، دانسته می‏شود که از برخی پیشوایان معصوم علیه‏السلام احادیث اندکی به یادگار مانده است. این موضوع، معلول حوادثی است که در زمان آنان رخ داده است که بررسی تفصیلی آن، جایگاه خود را می‏طلبد؛ اما به اختصار نکاتی را بیان می‏کنیم:

حوادثی که پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیش آمد، باعث اختلاف مردم درباره‏ی اهل بیت علیه ‏السلام شد. عده‏ای واله و شیدای آنان شده، تنها به آنان اعتماد می‏کردند، عده‏ای از مقام علمی آنان روی گرداندند و دسته‏ای هم کمال عداوت و بغض را درباره‏ی آنان نشان می‏دادند، در صورتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جملات متعددی تذکر داده بود که اهل بیت علیهم ‏السلام اعلم مردم درباره‏ی قرآنند و آنان در تفسیر و فهم قرآن خطا نمی‏کنند.

علامه طباطبایی رحمه الله، یکی از بزرگترین صدمات تفسیر قرآن را، دور کردن مردم از اهل بیت علیهم ‏السلام دانسته، می‏فرماید: این بزرگترین رخنه‏ای بود که در علم قرآن و راه تفکری که به آن دعوت می‏نمود، وارد شد. یکی از گواهان این مطلب، کمی احادیثی است که از اهل بیت علیهم ‏السلام نقل شده است. شما وقتی به آن مقام و احترامی که اهل حدیث، در زمان خلفا داشتند و آن حرص و ولع شدیدی که مردم به گرفتن حدیث داشتند، بنگرید، آن ‏گاه همه‏ی احادیثی را که از امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم‏السلام خصوصا درباره‏ی تفسیر قرآن نقل کرده‏اند، به دقت بررسی کرده، بشمرید، چیز عجیبی ملاحظه خواهید کرد…

احادیثی که از امام حسن علیه‏السلام نقل کرده‏اند، شاید به ده نرسد. از امام حسین علیه ‏السلام هم اساسا چیز قابلی ذکر نکرده‏اند… آیا علت این جریان، اعراض مردم از اهل بیت علیهم ‏السلام و ترک ایشان بود یا آن که احادیثی از آنان گرفتند، ولی در دولت امویین، که از اهل بیت علیهم ‏السلام روگرداندند، مخفی شد و از بین رفت؟ نمی‏دانم.(7)

پرسش: آیا از امام حسین علیه ‏السلام درباره‏ی تفسیر آیات قرآن، احادیثی وجود دارد؟

پاسخ: از امام حسین علیه‏السلام احادیثی (هر چند اندک، حدود سی روایت) درباره‏ی تفسیر آیات، به دست ما رسیده است که می‏تواند چراغی برای عاشقان ولایت باشد.(8) در این جا تنها برخی از آیاتی را که دیگران درباره‏ی آن ها پرسیده‏اند و حضرت به آنان پاسخ داده است، می‏آوریم:

  • 1. شیخ صدوق می‏نویسد: هنگامی که امام حسین علیه ‏السلام و یاران او، در مسیر حرکت به سوی کربلا، به منزل ثعلبیه رسیدند، مردی به نام بشر بن غالب به محضرش آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول ‏خدا! مرا از قول خداوند خبر ده که می‏فرماید: «یوم ندعوا کل أناس بامامهم».(9)

امام فرمود: یعنی آن پیشوا و امامی که مردم را به راه راست هدایت می‏کند و مردم هم او را اجابت کنند و امامی که مردم را به گمراهی دعوت کند و مردم نیز به دعوتش پاسخ مثبت دهند. دسته‏ی نخست در بهشت و دسته‏ی دوم در آتش جهنم خواهند بود و این است که خدای متعال می‏فرماید: «فریق فی الجنة و فریق فی السعیر».(10)

  • 2. نضر بن مالک می‏گوید: به امام حسین علیه ‏السلام عرض کردم: ای اباعبدالله! در توضیح این سخن خدا: «هذان خصمان اختصموا فی ربهم».(11) سخن بگویید.

حضرت فرمود: ما و بنی ‏امیه درباره‏ی (ایمان و کفر به) خدا با هم در ستیزیم. ما باور داریم که خدا راست می‏گوید. آنان می‏گویند: خدا دروغ می‏گوید. پس ما و آنان، در روز قیامت هم دشمن خواهیم بود.(12)

  • 3. امام باقر علیه ‏السلام فرمود: حارث بن عبدالله به امام حسین علیه ‏السلام عرض کرد: ای فرزند رسول ‏خدا! جانم به فدایت! مرا از تفسیر این کلام خدا: «والشمس وضحاها × والقمر اذا تلاها × والنهار اذا جلاها»(13) آگاه کن.

حضرت فرمود: ای حارث! منظور از آفتاب، محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خدا است. منظور از ماه، امیرمؤمنان علی ابن ابی‏طالب است که از پی محمد می‏آید و مراد از روز، قائم آل ‏محمد علیه ‏السلام است که گستره‏ی زمین را پر از روشنایی عدل و داد می‏سازد.(14)

  • 4. مردی از اهل بصره گوید: امام حسین علیه ‏السلام و عبدالله بن عمر را در حال طواف خانه‏ی خدا دیدم. از ابن عمر پرسیدم: «و أما بنعمة ربک فحدث»،(15) منظور کدام نعمت است؟ گفت: خدا به پیامبر دستور داده است که از هر چه نعمت به او داده، سخن گوید. آن ‏گاه به امام حسین علیه‏السلام عرض کردم: شما چه می‏فرمایید؟ فرمود: خدای سبحان به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان داده است که از نعمت دینش سخن گوید.(16)
  • 5. امام سجاد علیه ‏السلام فرمود: اهل بصره به امام حسین علیه‏السلام نامه نوشتند و در آن، از معنای «صمد» پرسیدند.

حضرت در پاسخ نوشت: به نام خداوند بخشنده‏ی مهربان. اما بعد: در قرآن، گفت ‏و گو و مجادله نکنید و بدون آگاهی، درباره‏ی آن سخن مگویید. از جدم، رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می‏فرمود: هر کس بدون علم، درباره‏ی قرآن سخن گوید، جایگاهش را در آتش آماده کند. بدانید که خدای سبحان، خود تفسیر صمد را فرموده است: نه زاییده است و نه زاده شده و نه هیچ کس همتای او است. نه زاینده است و نه چیزی از او بیرون می‏آید؛ نه چیز متراکم و انبوه مرئی و مادی، همچون نوزاد و اشیای متراکم و انبوه دیگر، که از پدیده‏ها خارج می‏شود و نه چیز مجرد، همچون جان. نیز حالات گوناگون از قبیل چرت، خواب، تردید، نگرانی، اندوه، شادی، خنده، گریه، ترس، امید، آرزو، آزردگی، گرسنگی، سیری از او منشعب نگردند.

او والاتر از آن است که چیزی از او بیرون شود و منفصل گردد، چه مادی، چه مجرد، و نه زاییده شده، از چیزی منفصل. و زاده نشده است آن ‏گونه که اشیای متراکم و انبوه از عناصر اولیه‏ی خود زاده و بیرون می‏آیند؛ از قبیل جماد، جاندار از جاندار، گیاه از زمین، آب از چشمه‏ها، میوه‏ها از درختان و یا اشیای نامرئی که از پایگاه‏های اولیه‏ی خود بیرون زنند؛ مانند دیدن از چشم و شنیدن از گوش و بوییدن از بینی و چشیدن از کام و سخن گفتن از زبان و شناخت و تمیز از عقل و آتش از سنگ؛ بلکه او است خدای صمد؛ نه از چیزی جدا شده و نه در چیزی جای گرفته و نه بر چیزی قرار گرفته است. او به وجود آورنده‏ی همه ‏چیز است و همه را با قدرت مطلقه‏ی خود پدید آورده است. با مشیت او، هر آن چه به منظور فنا آفریده است، نابود می‏شود و با علم او، هر آن چه برای بقا خلق کرده است، باقی می‏ماند. این است خدایی که نه زاییده است و نه زاده شده است. دانای پنهان و آشکار بلندمرتبه و والامنزلت است و او هیچ همتایی ندارد.(17)

پرسش: می‏دانیم که امام حسین علیه ‏السلام پرورش‏ یافته‏ی قرآن و از خاندان وحی است. آیا ممکن است چند نمونه از سیره‏ی قرآنی ایشان را بیان کنید؟

پاسخ: امام حسین علیه‏السلام الگوی مجسم احکام قرآن و نمونه‏ی بارز تجلی اخلاق قرآن و اسلام است. آن حضرت، با رفتارهایی که از خود بروز داد، تصویر زیبایی از اخلاق اسلامی و قرآنی را ترسیم فرمود. بدیهی است کسی که شریک و سند قرآن است، همه‏ی رفتارهایش هماهنگ با قرآن و الهام گرفته از آن خواهد بود. در میان این رفتارها، نمونه‏هایی یافت می‏شود که خود حضرت، آن را به قرآن نسبت داده است:

گذشت

الف) از عصام بن مصطلق نقل شده است: وقتی به مدینه وارد شدم، امام حسین علیه ‏السلام را دیدم. از شهرتش در شگفت شدم. حسد مرا واداشت که دشمنی و کینه‏ی خود را آشکار سازم. نزدیک ایشان رفتم و گفتم: تویی پسر ابوتراب؟ (تعبیر به ابوتراب برای امام علی علیه ‏السلام در نظر کوته ‏فکران، نوعی توهین بود).(18) حضرت فرمود: بلی.

هر چه خواستم، به او و پدرش دشنام دادم؛ ولی حضرت به من نگاه مهربانانه‏ای کرد و فرمود: «أعوذ بالله من شیطان رجیم‌ × بسم الله الرحمن الرحیم × خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین × و اما ینزغنک من الشیطان نزع فاستعذ بالله انه سمیع علیم».(19)

سپس فرمود: کار را برای خود آسان‏گیر و برای من و خود، از خداوند طلب آمرزش کن. اگر از من یاری بخواهی، یاری‏ات می‏کنم و اگر چیزی طلب کنی، به تو می‏بخشم و اگر از من راهنمایی بخواهی، راهنمایی‏ات خواهم کرد.

من از گفته‏ها و رفتار خود پشیمان شدم. حضرت فرمود: «لاتثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم و هو أرحم ألراحمین».(20) من از این اخلاق کریمانه، در برابر جسارت‏ها و دشنام‏ها، دوست داشتم به زمین فرو روم. به ناچار از برابر چشم آن حضرت، به میان مردم پناه بردم و الان کسی پیش من از او و پدرش محبوب‏تر نیست.(21)

ب) روزی غلام امام حسین علیه‏السلام، مرتکب لغزشی شد که سزاوار تنبیه بود. امام خواست او را ادب کند. غلام به حضرت گفت: یا مولای! «والکاظمین الغیظ».(22) امام علیه ‏السلام فرمود: به او کاری نداشته باشید. غلام گفت: «والعافین عن الناس».(23) حضرت فرمود: از تقصیرت گذشتم. غلام گفت: یا مولای! «والله یحب المحسنین».(24) حضرت فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم و دو برابر آن چه به تو بخشیده بودم، از آن تو است.(25)

آیه‏ی 134 سوره آل عمران، که غلام پرورش ‏یافته در خانه‏ی وحی، آن را تلاوت کرد، سه دستور به پرهیزگاران، در برابر خطاکاران می‏دهد:

  • 1. خویشتن ‏داری در برابر خشم: «والکاظمین الغیظ».
  • 2. گذشت: «والعافین عن الناس».
  • 3. محبوبیت در پیشگاه الهی: «والله یحب المحسنین».

امام حسین علیه‏السلام با این رفتار خود، مصداق کامل عمل‏کننده به این آیه را به جامعه‏ی بشری معرفی فرمود.

فروتنی

روزی آن بزرگوار، عده‏ای از مسکینان را دید که عباهای خود را زیرانداز کرده‏اند و نان خشکی را، که نزدشان است، می‏خورند. وقتی حضرت را دیدند، ایشان را دعوت کرده، گفتند: یابن رسول ‏الله! بفرمایید. حضرت نشست و با آنان غذا خورد. آن ‏گاه این آیه را تلاوت کرد: «انه لایحب المستکبرین».(26) سپس آنان را دعوت کرده از آنان پذیرایی شایانی فرمود.(27)

پاسخ بهتر به محبت دیگران

انس می‏گوید: در خدمت امام حسین علیه ‏السلام بودم. کنیزی داخل شد و شاخه‏ی گلی به امام حسین علیه ‏السلام هدیه کرد. امام در برابر آن، وی را آزاد ساخت. هنگامی که از علت این کار پرسیدم، فرمود: خداوند این ادب را به ما آموخته است، آن جا که می‏فرماید: «و اذا حییتم بتحیة فحیوا بأحسن منها».(28) آن ‏گاه فرمود: تحیت بهتر، همان آزاد کردن او است.(29)

استفاده از وسایل مقدس برای هدف مقدس

در منزل بنی ‏مقاتل، حضرت برای اتمام حجت و دعوت عبیدالله جعفی، به خیمه‏ی او رفت و پس از گفت ‏و گوهایی عبیدالله را به یاری خود فراخواند. عبیدالله گفت: من از مرگ سخت گریزانم؛ ولی اسب معروف خود، «ملحقه» را به شما تقدیم می‏کنم، اسبی که تا به حال، دشمنی را با آن تعقیب نکرده‏ام، جز این که به او رسیده‏ام و هیچ دشمنی با دشمن این اسب، مرا تعقیب نکرده است، مگر این که از چنگال او نجات یافته‏ام.

امام در پاسخ وی فرمود: «و ما کنت متخذ المضلین عضدا».(30) حال که در این راه، از نثار جان امتناع می‏ورزی، ما نیز نه به تو نیاز داریم و نه به اسب تو؛ زیرا من هیچ ‏گاه گمراه‏کنندگان را دستیار خود قرار نمی‏دهم.(31)

پرسش: آیا امکان دارد سر از تن جدا شده، قرآن تلاوت کند؟

پاسخ: تلاوت قرآن سر مبارک امام حسین علیه‏السلام، با معجزات شگفت‏انگیزی که از پیشوایان معصوم علیهم‏السلام سراغ داریم، چندان استبعادی ندارد؛ همچنان که با قدرت خداوند، اشیا و موجودات بسیاری سخن گفته‏اند؛ از جمله:

  • 1. سخن گفتن مورچه و هدهد با حضرت سلیمان علیه ‏السلام.(32)
  • 2. حضرت موسی‌ علیه ‏السلام از درختی شنید: «یا موسی انی أنا الله رب العالمین».(33)
  • 3. در خیبر، زنی یهودی، گوسفندی را مسموم کرد و پیش روی پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشت. حضرت فرمود: «کفوا أیدیکم فان هذه الذراع تخبرنی أنها مسمومة؛ دست بکشید، این پاچه گوسفند به من خبر می‏دهد که مسموم است».(34)

در حکایت ذیل، پاسخ پرسش مذکور را از نامه‏ی شیخ صدوق به تفصیل می‏خوانیم. در حالات مرحوم صدوق آمده است که رکن‏الدوله‏ی دیلمی، حاکم وقت، روزی در ستایش از شیخ، سخنانی بر زبان راند و از او تجلیل شایسته‏ای کرد. یکی از حاضران در مجلس گفت: شیخ عقیده دارد سر مقدس امام حسین علیه‏السلام در بالای نیزه، به تلاوت سوره كهف پرداخته است.

پادشاه نامه‏ای به شیخ نوشت. مرحوم صدوق در پاسخ نوشت: «آری، به صورت یک خبر، به ما رسیده است که سر شریف امام حسین علیه‏السلام به قرائت آیاتی از سوره‏ کهف پرداخته است؛ اما از سوی امامان معصوم علیهم‏السلام چیزی در این ‏باره در اختیار نداریم. در عین حال، آن را انکار نمی‏کنیم؛ چه این که وقتی سخن گفتن و گواهی دادن پاها و دست‏های خطاکاران، علیه آنان در روز قیامت، روا و جایز و امری مسلم دانسته شود،(35) چگونه روا نباشد که سر مبارک فرزند رسول ‏خدا و جانشین او در زمین و پیشوایان و سرور جوانان اهل بهشت، به تلاوت قرآن مجید بپردازد. آری، این بزرگواری شکوهمند، با اراده‏ی قادر متعال، برای او فراهم آمده است. انکار این امر، در واقع، به انکار قدرت خدا یا انکار فضیلت رسول او بازمی‏گردد. شگفتا از کسی که چنین امر واضح و روشنی را درباره‏ی شخصی انکار می‏کند که فرشتگان در سوگ او گریستند و آسمان‏ها در مصیبتش خون باریدند و جنیان در ماتمش گریبان دریدند».(36)

پرسش: سر مبارک امام حسین علیه‏السلام، چه آیاتی را تلاوت فرمود؟

پاسخ: طبق نقل‏های مقاتل، سر مبارک حضرت، آیات متعدی را تلاوت کرده است، نقل‏ها به قرار زیر است:

1. زید بن ارقم می‏گوید: سر مبارک را دیدم که قرآن می‏خواند: «أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا».(37) موی بر تنم راست شد و گفتم: این ماجرا عجیب‏تر از جریان اصحاب کهف است.(38)

2. وقتی سر را به درختی آویزان می‏کنند و نوری از آن ساطع می‏شود، می‏خواند: «و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون».(39)

3. سلمة بن کهیل می‏گوید: از زبان مقدس سر شنیدم که می‏خواند: «فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم».(40)

4. ابن وکیده صدایی می‏شنود؛ اما نمی‏داند که از سر مقدس است یا از دیگری. ناگاه سر، او را خطاب می‏کند: «یابن وکیده! أما علمت أنا معشر الأئمة أحیاء عند ربهم یرزقون؛ ای ابن وکیده! آیا نمی‏دانی که ما امامان نزد پروردگار خود زنده هستیم».(41)

5. منهال بن عمرو می‏گوید: سر را در دمشق دیدم و فردی آیاتی از سوره‏ کهف را می‏خواند. زبان مقدس به سخن آمد و فرمود: «أعجب من أصحاب الکهف قتلی و حملی؛(42) شگفت انگیزتر از داستان اصحاب کهف، کشتن من و حمل من است».

پرسش: چرا سر مبارک امام حسین علیه ‏السلام از میان آیات قرآن، آیات یاد شده را تلاوت فرمود؟

پاسخ: از میان آیات مذکور، بیشترین نقل‏ها تکیه بر تلاوت آیات سوره کهف دارد. شاید علت انتخاب این آیات، به این منظور بوده است که با تلاوت این آیات، به مردم بفهماند که شما می‏پندارید داستان اصحاب کهف عجیب است، که از ستمگر زمان خود، برای رهانیدن دین خویشتن دور شدند و به غار پناه بردند. نه، عجیب داستان ما است که با عزمی استوار به مقابله یا ستمگر زمان خودمان برخاستیم و حتی زنان و کودکان خویش را در این مبارزه، همراه خود آوردیم.

شاید بتوان علت دیگری برای انتخاب همه‏ی آیات گفت. آیات یاد شده، درباره‏ی داستان اصحاب کهف است. از پیام‏های مهم این داستان، آن است که ماندن مردم در دنیا، به خواب اصحاب کهف می‏ماند که پس از 309 سال، خداوند آنان را از این خواب دنیوی بیدار کرد و از چگونگی و مدت توقفشان پرسید. آنان پاسخ دادند: «لبثنا یوما أو بعض یوم».(43) امویان هم بدانند که پس از این جنایت هولناک، جز اندکی نخواهند آسود و خداوند شرشان را دفع و به حسابشان رسیدگی خواهد کرد.

امام حسین علیه السلام در قرآن

پرسش: چه آیاتی در قرآن، درباره‏ی امام حسین علیه ‏السلام تأویل یا تفسیر شده است؟

پاسخ: آیات فراوانی درباره‏ی امام حسین علیه ‏السلام وجود دارد. برخی رقم آیات را 128 و برخی دیگر تا 250 آیه ذکر کرده‏اند. برخی از آیات یاد شده، آشکارا درباره‏ی امام حسین علیه ‏السلام نازل شده است و برخی با تفسیر و تأویل مفسران – البته به کمک روایات – برایشان تطبیق شده است. این آیات را از جهات مختلفی می‏توان دسته‏بندی کرد:

  • الف) آیاتی که بر اساس منابع تفسیری و روایی، مربوط به امام حسین علیه‏السلام است: سوره اسراء، 33؛ سوره مريم، 1؛ سوره حج، 60؛ سوره احقاف، 15؛ سوره الرحمن، 22؛ سوره نازعات، 6؛ سوره تكوير، 8؛ سوره فجر، 27؛ سوره التين، 1.
  • ب) آیاتی که بر امام حسین علیه ‏السلام تطبیق شده است:(44) سوره بقره، 84 و 193؛ سوره نساء، 31 و 77 سوره انعام، 62؛ سوره انفال، 75؛ سوره اسراء، 4 و 6؛ سوره مريم، 7؛ سوره حج، 19 و 40؛ سوره عنكبوت، 15؛ سوره صافات، 88 و 89؛ سوره زخرف، 28؛ سوره دخان، 29؛ سوره نبا، 18؛ سوره عبس، 25؛ سوره انشراح، 1.
  • ج) آیاتی که در شأن یا تطبیق بر امام حسن و امام حسین علیهم ‏السلام نازل شده است: سوره آل ‏عمران، 61؛ سوره نساء، 36 و 69؛ سوره انعام، 84؛ سوره نور، 35؛ سوره فرقان، 74؛ سوره احزاب، 40؛ سوره الرحمن، 17؛ سوره واقعه، 89؛ سوره حديد، 12 و 28؛ سوره التغابن، 15؛ سوره فجر، 3؛ سوره بلد، 3 و 9؛ سوره بروج، 3؛ سوره الشمس، 2 و 3؛ سوره فلق.
  • د) آیاتی که مربوط به پنج تن آل ‏عبا یا تعدادی از آنان است، که یکی از آنان امام حسین علیه ‏السلام است: سوره بقره، 124، 60، 54، 37، و 238؛ سوره آل ‏عمران، 7 و 110؛ سوره نساء، 43؛ سوره مائده، 54؛ سوره اعراف، 46 و 157؛ سوره يونس، 63 و 64؛ سوره نحل، 43؛ سوره اسراء، 44؛ سوره مومنون، 1 و 111؛ سوره فرقان، 54، 10 و 57؛ سوره فاطر، 32؛ سوره صافات، 165 و 166؛ سوره شورى، 23؛ سوره طور، 21؛ سوره حشر، 9؛ سوره صف، 4؛ سوره الحاقة، 17؛ سوره انسان، 7؛ سوره مرسلات، 41.
  • ه) آیاتی که مربوط به دوازده امام یا چهارده معصوم علیهم ‏السلام است: سوره بقره، 136، 35، 31 و 256، 143 137 و 261؛ سوره آل ‏عمران، 185، 95، 36 و 200؛ سوره نساء، 59؛ سوره مائده، 56، سوره توبه، 36؛ سوره هود، 91؛ سوره ابراهيم، 24؛ سوره حجر 47، 46، 45، و 75؛ سوره نحل، 90؛ سوره اسراء، 71؛ سوره طه، 115؛ سوره حج، 77؛ سوره نور، 37، 36، و 55؛ سوره احزاب، 12 و 32؛ سوره صافات، 83؛ سوره شورى، 23؛ سوره واقعه، 10؛ سوره انسان، 5؛ سوره كوثر، 1.
  • و) آیاتی که مربوط به حضرت امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیه ‏السلام و دیگرانی چون حمزه، جعفر، عقیل و حضرت خدیجه علیهم ‏السلام است: سوره آل ‏عمران، 33؛ سوره كهف، 2؛ سوره حج، 40؛ سوره فاطر، 21؛ سوره غافر، 7؛ سوره تحريم، 8؛ سوره مطففين، 22.
  • ز) آیاتی که در ذیل آن ها روایاتی مربوط به امام حسین علیه ‏السلام آمده است که نه از باب شأن نزول و نه از باب تطبیق است: سوره بقره، 196، 195، 49 و 199؛ سوره آل ‏عمران، 49، 45، 34 و 103؛ سوره نساء، 56؛ سوره مائده، 1 و 35؛ سوره انعام، 62؛ سوره اعراف، 199؛ سوره يوسف، 14، 13 و 67؛ سوره اسراء، 7 و 71؛ سوره مريم، 55؛ سوره نور، 31؛ سوره نمل، 40؛ سوره شعراء، 227؛ سوره قصص، 5 و 21؛ سوره احزاب، 23 و 58؛ سوره زمر، 46 و 61؛ سوره غافر، 71؛ سوره مجادله، 7.(45)

پرسش: چرا در قرآن، اسمی از امام حسین علیه ‏السلام نیامده است؟

پاسخ: اولا، شیوه‏ی پرسش حاکی از این است که گویا تنها راه معرفی اولیای الهی، که امت باید از آن پیروی کنند، یاد کردن نام آنان در کتاب آسمانی است، در حالی که اگر به خود قرآن مراجعه کنیم، خواهیم دید که قرآن برای معرفی شخصیت‏های الهی، از سه راه وارد می‏شود و در هر مورد، بنابر مصالحی، از شیوه‏ی خاصی پیروی می‏کند:

  • 1. معرفی با اسم: پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در انجیل، به وسیله‏ی اسم، به آیندگان معرفی شده است: «و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد».(46) همچنین به صراحت، از حضرت داود علیه ‏السلام در قرآن کریم، به عنوان خلیفه یاد شده است: «یا داود انا جعلناک خلیفة فی الأرض».(47)
  • 2. معرفی با عدد: نقبای بنی ‏اسرائیل و گروهی که طبق گزینش حضرت موسی علیه ‏السلام قرار شد به کوه بروند، در قرآن با عدد معرفی شده‏اند.(48)
  • 3. معرفی با صفت: یکی دیگر از راه‏های شناسایی شخصیت‏های الهی، معرفی با صفت است.(49)

در قرآن کریم، گاهی معرفی با صفت، با ذکر نام نیز همراه است؛ مانند آیه‏ی طالوت. گاهی نیز به ذکر صفات اکتفا شده است؛ مانند: «فسوف یأتی بقوم یحبهم و یحبونه أذلة علی المؤمنین أعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لآئم».(50)

ای کسانی که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما از دین خود برگردد، بزودی خدا گروهی (دیگر) را می‏آورد که آنان را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند. (اینان) یا مؤمنان فروتن (و) بر کافران سرافرازند، در راه خدا جهاد می‏کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی‏ترسند.

درباره‏ی امامت خاصه (چه کسی امام باشد) قرآن از راه سوم وارد شده، در برخی از آیات، به طور مستقیم، موضوع امامت را مطرح می‏کند و به وضوح از آن سخن می‏گوید: آیاتی همچون: تبلیغ، ولایت، اولی‏الأمر، صادقین و قربی از این قسمتند. در برخی از آیات نیز غیرمستقیم از این موضوع بحث می‏کند. آیاتی همچون مباهله و تطهیر در این بخش جای دارند.

از سوی دیگر، امام از نظر شیعه باید دو خصوصیت عصمت(51) و علم لدنی(52) را دارا باشد که به این دو صفت، در قرآن اشاره شده است و به اتفاق شیعه و سنی، پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جز امیرالمؤمنین و فرزندان وی، کسی واجد این صفات نبوده است.(53)

ثانیا، به یقین مهمترین منبع احکام و معارف اسلامی، قرآن است. اگر خدای ناکرده تحریف اندکی در قرآن صورت می‏گرفت، اعتماد مسلمانان به قرآن به مشکلات مسیحیت و انجیل و تورات دچار شوند.

برای این که اصل اسلام (قرآن) با توجه به خاتمیت این دین، باقی بماند، بهترین راهکار، حفظ قرآن از تحریف و تصرف‏ها است. درست است که قرآن می‏فرماید: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»؛(54) یعنی بی‏تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کردیم و قطعا نگهبان آن خواهیم بود. ولی این حفظ، تنها از راه اعمال قدرت و مددهای غیبی و عنایات خداوند در همه‏ی مواقع و مراحل، به طور خارق‏العاده نیست، بلکه یکی از علل حفظ و بقای آن، فراهم ساختن اسباب است؛ چون هر چیزی سببی دارد و خداوند، امور را جز با اسبابش اجرا نمی‏فرماید.

یکی از اسباب محفوظ ماندن قرآن از تصرف، این است که نام هیچ یک از معاصران پیامبر (جز زید و ابولهب) در مقام ستایش یا نکوهش به صراحت برده نشده است، با آن که آیات بسیاری، در ستایش نیکان (علی، عمار، سلمان و…) و نکوهش مشرکان (ابوسفیان، ابوجهل و…) نازل گردیده است.

بدیهی است اگر به صراحت، نام آنان آورده می‏شد، عده‏ای درصدد تحریف قرآن و تغییر آیات و حذف اسامی برمی‏آمدند؛ ولی وقتی در متن قرآن، اسمی از کسی نیامده است، آنان تنها بوسیله‏ی دانشمندان مزدور، در شأن نزول‏ها و توجیه آیات، خیانت و تصرف می‏کردند، نه در خود آیات؛ مانند این که سمرة بن جندب به دستور معاویه، بر بالای منبر، آیه‏ای را که در شأن علی نازل شده است، در شأن ابن ‏ملجم معرفی کرد. تجربه‏ی تاریخ هم نشان داده است که چگونه دنیاطلبان گفته‏های پیامبر صلی الله علیه و آله را دست ‏کاری کردند؛ همچنان که خلیفه‏ی دوم، هنگام رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وقتی آن حضرت دوات و قلمی خواست، گفته‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله را رد کرد و آن سخن شنیع را بر زبان راند.(55)

چگونه در برابر حضرت، این سخن به زبان رانده شد؟ آیا پس از رحلت نمی‏توانستند به قرآن جسارت کنند؟ پس به یقین، اگر حتی درصد آیه، به صراحت نام اهل بیت علیهم ‏السلام می‏آمد، این عده آن آیات را از قرآن حذف کرده، می‏گفتند: بقیه‏ی قرآن، ما را کافی است و مردم نادان هم دم برنمی‏آوردند؛ چنان که به اهل بیت علیهم ‏السلام آن همه آزار رساندند و مردم چیزی نگفتند. وانگهی خلیفه‏ی اول و دوم، که صدها روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله را جمع آوری کرده، همه را سوزاندند، بعید نبود که برای مطامع دنیایی خود، بسیاری از آیات قرآن را نیز بسوزانند؛ ولی همان گونه که می‏دانید، بسیار فرق است میان زمین زدن و کنار گذاشتن حدیث پیامبر، با آیه‏ی قرآن.(56)

ثالثا، یکی از دلیل‏های نیامدن نام امامان علیهم ‏السلام در قرآن، این است که قرآن تنها کلیات مسائل را بیان کرده، تبیین جزئیات آن، به پیامبر صلی الله علیه و آله واگذار شده است.

ابوبصیر می‏گوید: از امام صادق علیه‏السلام پرسیدم: مردم می‏گویند: چرا از حضرت امام علی علیه‏السلام و اهل بیت او نامی در قرآن کریم نیامده است؟ امام علیه ‏السلام فرمود: به کسانی که چنین اعتراضی می‏کنند، بگویید: همان گونه که از نماز در قرآن یاد شده، ولی سه یا چهار (رکعت) بودن آن مشخص نشده است و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را برای مردم تفسیر کرد و نیز از زکات (در قرآن) یاد شده، ولی مقدار آن مشخص نشده است و رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله آن را برای مردم تفسیر کرد…، همین طور در قرآن آمده است: «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم»(57) (از خدا و رسولش و اولی‏الامر اطاعت کنید).

این آیه نیز درباره‏ی علی، حسن و حسین علیه‏السلام نازل شده و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر که من مولای اویم، پس علی مولای او است (یعنی همان گونه که تفسیر جزئیات نماز، زکات و حج به پیامبر صلی الله علیه و آله واگذار شده است که دستورهای الهی را به مردم ابلاغ کند، معرفی اولی‏الأمر نیز به ایشان واگذار شده است و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز آن ها را به مردم معرفی کرد). سپس امام صادق علیه‏السلام آیات و روایات دیگری را، که در این باره آمده است، نقل فرمود.(58)

پرسش: الف) در کدام آیه از قرآن مجید، امام حسین علیه‏السلام فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معرفی شده است؟ ب) آیا به فرزند دختر نیز پسر گفته می‏شود؟

پاسخ: الف) در آیه‏ی 61 سوره‏ آل ‏عمران، که به آیه‏ی «مباهله» مشهور است، به این مطلب اشاره شده است: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین».

هرگاه بعد از دانشی که (درباره‏ی مسیح) به تو رسیده است (باز) کسانی با تو به ستیز برخیزند، به آنان بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‏کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‏کنیم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‏کنیم، شما هم از نفوس خود را، آن ‏گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‏گویان قرار دهیم.

مفسران و محدثان شیعه تصریح کرده‏اند که این آیه، مزبور در حق اهل بیت علیهم ‏السلام نازل شده است و منظور از «أبناءنا» منحصرا امام حسن و امام حسین علیه ‏السلام است.(59)

ب) بیشتر اقوام و ملل گذشته و به ویژه عرب‏ها در دوران جاهلیت، برای زن، هیچ ‏گونه اهمیتی قائل نبودند. آنان انتساب را تنها از سوی پدر می‏دانستند و می‏گفتند: بنونا أبنائنا و بناتنا. بنوهن أبناء الرجال الاباعد؛ یعنی فرزندان ما تنها پسرزاده‏های ما هستند؛ اما دخترزاده‏های ما فرزندان مردم بیگانه محسوب می‏شوند، نه فرزندان ما.

اسلام بر این فکر جاهلی، قلم بطلان کشیده، احکام فرزند را بر فرزندان پسر و دختر، یکسان جاری ساخته است. به همین دلیل، امامان علیهم‏السلام که همه از سوی دختر، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‏رسند، فرزندان حقیقی آن بزرگوار خوانده می‏شوند. نکته‏ی یاد شده، از چند راه اثبات می‏شود.

1. در سوره‏ انعام، آیه‏های 84 و 85 آمده است: «… و من ذریته داود و سلیمان و أیوب و یوسف و موسی و هرون و کذلک نجزی المحسنین – و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس کل من الصالحین».

و از نسل او حضرت داود و حضرت سلیمان و حضرت ایوب و حضرت یوسف و حضرت موسی و حضرت هارون را (هدایت کردیم) و این گونه، نیکوکاران را پاداش می‏دهیم و حضرت زکریا و حضرت یحیی و حضرت عیسی و حضرت الیاس را، که همه از شایستگان بودند.

در این آیه، حضرت عیسی علیه‏السلام از فرزندان حضرت ابراهیم علیه‏السلام شمرده شده است، با این که می‏دانیم نسبت حضرت عیسی تنها از سوی مادر به ایشان می‏رسد. این دلیل، بر آن است که سلسله‏ی نسب، از سوی پدر و مادر، یکسان پیش می‏رود و نوه‏های هر دو، فرزندان انسانند.

با توجه به این آیه، فخر رازی در ذیل آیه‏ی مباهله می‏گوید: این آیه، دلالت دارد بر این که امام حسن و امام حسین علیه‏السلام از ذریه‏ی پیامبرند؛ زیرا خداوند، عیسی را از ذریه‏ی ابراهیم شمرده است، با این که تنها از مادر به او مربوط می‏شود.(60)

2. در آیات مربوط به زنانی که ازدواج با آنان حرام است، می‏خوانیم: «و حلائل أبنائکم الذین من أصلابکم».(61) و زنان پسرانتان که از پشت خودتانند. در میان فقهای اسلام، این مطلب مسلم است که همسران پسرها و نوه‏ها، چه دختری و چه پسری، بر شخص حرامند و مشمول آیه‏ی یاد شده می‏شوند.

3. در روایاتی که از شیعه و سنی درباره‏ی امام حسن و امام حسین علیه‏السلام رسیده است، اطلاق کلمه‏ی «ابن رسول ‏الله» بسیار، دیده می‏شود.(62)

پرسش: آیا «اولی ‏الأمر» در آیه‏ی شریفه‏ی 59 سوره‏ نساء، شامل امام حسین علیه‏السلام می ‏شود؟

پاسخ: مقصود از «اولی ‏الأمر» در این آیه‏ی شریفه، امامان معصوم علیهم‏السلام هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه‏ اسلامی، در تمام شؤون زندگی، از سوی خدای سبحان و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آنان سپرده شده است؛ زیرا اولا، نام «اولی‏الأمر» در کنار نام خدا و رسول آمده است و آیه‏ی شریفه، اطاعت از «أولی‏الأمر» را مانند اطاعت از خدا و رسول، بدون قید و شرط، لازم و واجب شمرده است. بنابراین، «اولی‏الأمر» (همانند پیامبر) باید افرادی معصوم و مصون از خطا و گناه باشند؛ زیرا اگر معصوم نباشند، اطاعت بی‏قید و شرط از آنان موجب گمراهی خواهد شد.

ثانیا، روایات متعددی در منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت نقل شده است که همگی گواهی می‏دهند که منظور از «اولی‏الأمر»، امامان معصومند و حتی در برخی از آنان نام امامان، یک به یک به صراحت ذکر شده است؛ چنان که در حدیثی از جابر بن عبدالله انصاری چنین نقل شده است: وقتی خدای – عزوجل – آیه‏ی شریفه‏ی «یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم…»(63) را بر پیامبر گرامی‏اش، محمد صلی الله علیه و آله نازل کرد، به آن حضرت گفتم:

یا رسول‏الله! خدا و رسولش را شناختیم؛ اولی الأمر که خداوند اطاعت آنان را در ادامه‏ی اطاعت تو قرار داده است، کیست؟ فرمود: ای جابر! آنان جانشینان و امامان مسلمانان پس از منند که اولشان علی بن ابی‏طالب و پس از او حسن و آن گاه حسین و بعد از او علی بن الحسین و سپس محمد بن علی است، که در تورات معروف به باقر است و تو بزودی او را درک خواهی کرد. چون او را دیدار کردی، از سوی من به او سلام برسان. سپس صادق، جعفر بن محمد و بعد از او موسی بن جعفر و آن گاه علی بن موسی و پس از وی محمد بن علی و سپس علی بن محمد و آن ‏گاه حسن بن علی و آخرین امام، هم نام من است، که هم نامش نام من (محمد) و هم کنیه‏اش کنیه‏ی من (ابوالقاسم) است. او حجت خدا است بر روی زمین و بقیة الله و یادگار الهی است در میان بندگان خدا. او پسر حسن بن علی است. او است آن کسی که خدای متعال نام خودش را بدست او در سراسر جهان، یعنی همه‏ی بلاد مشرق و مغربش می‏گستراند…(64)

مظلوم

پرسش: آیا آیه‏ی «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا»(65) درباره‏ی مظلومیت امام حسین علیه‏السلام نازل شده است؟

پاسخ: «مظلوم»، یکی از لقب های امام حسین علیه ‏السلام است که بیشتر با نام او همراه است. در بسیاری از زیارت ‏نامه‏ها، دعاها و احادیث، بر این لقب امام تأکید شده است؛ چنان که در زیارت اربعین امام حسین علیه‏السلام می‏خوانیم: «السلام علی الحسین المظلوم الشهید…».(66) برخی از مفسران نیز، با توجه به روایات، برخی از آیات را در این زمینه بر امام تطبیق داده‏اند؛ مثلا آیه‏های 227 سوره‏ شعراء و نیز آیه‏ی مطرح شده در پرسش: (و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرستی وی قدرتی داده‏ایم).

آیه‏ی یاد شده، به احترام خون انسان‏ها و حرمت شدید کشتن آنان اشاره کرده، می‏فرماید: در صورت روی دادن چنین عملی، حق قصاص برای اولیای مقتول مظلوم، ثابت است. در روایاتی این مفهوم به شهادت حضرت تطبیق داده شده است، فردی از امام صادق علیه‏السلام از تفسیر آیه پرسید. حضرت فرمود: هو الحسین بن علی علیه ‏السلام قتل مظلوما و نحن أولیاه والقائم منا اذا قام طلب بثار الحسین…؛ او حسین علیه ‏السلام است که مظلومانه کشته شد و ما اولیای او هستیم و قائم ما هنگام ظهور، به خون‏خواهی حضرت، قیام خواهد کرد.(67)

ناگفته نماند که مظلومیت با ظلم‏پذیری فرق دارد. از نظر اسلام، ظلم‏پذیری با وجود توان دفاع و مقابله، امری ناپسند است؛ همچنان که در آیه‏ی 97 سوره‏ نساء، افرادی را که قادر به مهاجرت بودند، ولی از آن امتناع کردند و سلطه‏ی ظالمانه‏ی قریش را بر خود پذیرفتند، مذمت کرده است. مظلومیت حضرت، که در پاسخ به آن اشاره شد، به معنای ظلم‏پذیر بودن ایشان نیست؛ زیرا بدیهی است که از امام حسین و یاران ایشان در همه‏ی صحنه‏ها جز شهامت، صلابت و عظمت، چیز دیگری دیده نشد؛ ولی با وجود این شهامت و رشادت‏ها، به علت قدرت طرف مقابل، مظلوم واقع شدند و با اسفناکترین وضع به شهادت رسیده، سرهای مبارکشان از تن جدا شد.

پرسش: نظر علمای شیعه و سنی درباره‏ی آیه‏ی «تطهیر» چیست؟ آیا این آیه، پنج تن آل ‏عبا از جمله، امام حسین علیه‏السلام را شامل می‏شود؟

پاسخ: آیه‏ی «تطهیر»(68) درباره‏ی پنج تن آل ‏عبا علیهم ‏السلام نازل شده است. در این باره، حدود هشتاد حدیث – که بیشتر آن ‏ها از طرف اهل تسنن نقل شده است – شأن نزول آیه را پنج تن آل ‏عبا (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم ‏السلام) می‏داند.

اهل تسنن، این احادیث را از طرق بسیاری (ام ‏سلمه، عایشه، ابوسعید خدری، سعد، وائلة بن الأسقع، ابی ‏الحمراء، ابن عباس، ثوبان، غلام آزاد شده‏ی رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله، عبدالله بن جعفر و حسن بن علی) که حدود چهل طریق است، نقل کرده‏اند.

شیعه نیز احادیثش را از حضرت علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام رضا علیهم ‏السلام و همچنین از ام ‏سلمه، ابوذر، ابولیلی، ابوالأسود دئلی، عمرو بن میمون، اودی و سعد بن ابی ‏وقاص – که حدود چهل طریق است – نقل کرده‏اند.

بسیاری از این احادیث و روایات، آیه را در پنج تن آل ‏عبا منحصر می‏کند؛ به ویژه آن چه از ام ‏سلمه – که آیه در خانه‏ی او نازل شد – نقل شده است. از ام ‏سلمه حدیث کساء به مضامین گوناگونی، که همه‏ی آن ها یک مفهوم را می‏رسانند نقل شده است؛ از جمله نقل شده است:

پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه‏ی خود بود که فاطمه علیها‏السلام پارچه‏ی حریری نزد آن حضرت آورد. پیامبر فرمود: همسر و دو فرزندانت، حسن و حسین را صدا کن. آنان آمدند. سپس غذا خوردند. بعد پیامبر صلی الله علیه و آله عبایی بر آنان افکند و فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بیتی و عترتی فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا»؛ یعنی خداوندا! اینان خاندان منند، پلیدی را از آنان دور کن و از هر آلودگی پاکشان گردان. در این جا آیه‏ی «انما یریدالله…» نازل شد. من گفتم: آیا من هم با شمایم ای رسول ‏خدا! فرمود: تو بر خیر و نیکی هستی.(69) بنابراین، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله در این آیه شریک نیستند.

از آن جا که آیه‏ی تطهیر، به علت مصالحی – از جمله‏ی، جلوگیری از تحریف قرآن – میان آیاتی آمده است که درباره‏ی همسران پیامبر هستند، عده‏ای از اهل سنت کوشیده‏اند چنین وانمود کنند که این آیه، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله را نیز شامل می‏شود. اگر چه – با توجه به کثرت روایات در شأن نزول آیه – نیازی به پاسخ ‏گویی به این ادعا و بررسی آن نیست، ولی برای دفاع از اعتقاد شیعه و به صورت گذرا، نکاتی را یادآور می‏شویم و تفصیل مطلب را به مطالعه و تحقیق خواننده‏ی گرامی وامی‏گذاریم.

این آیه، به دلایلی، شامل همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمی‏شود: اولا، به دلایل احادیث روایت شده؛ ثانیا، به دلیل بیان خود قرآن. قرآن، خطاب به همسران پیامبر می‏فرماید: «و قرن فی بیوتکن…»؛(70) یعنی از خانه بیرون نشوید. حال آن که عایشه – یکی از زنان پیامبر – پس از درگذشت ایشان، از خانه خارج شد و در برابر حضرت علی علیه ‏السلام خروج و با این آیه مخالفت کرد و مرتکب گناه شد. بنابراین، دارای عصمت مذکور در آیه‏ی «انما یریدالله…» نیست.

ثالثا، به دلایل الفاظ آیه؛ زیرا که در آیه‏ی یاد شده، ضمایر جمع مذکر آمده‏اند و ضمایر قبل و بعد از آن، که مربوط به زنان پیامبر است، همگی به صورت جمع مؤنث آمده‏اند.

رابعا، هیچ یک از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله خود را مشمول این آیه ندانسته‏اند و اگر این آیه، شامل آنان می‏شد، دست کم بعضی از آنان مانند عایشه و حفصه، آن را مطرح می‏ساختند و از آن، بهره‏ی تبلیغاتی می‏بردند؛ چنان که عایشه از لقب «ام‏المؤمنین» بهره‏ی تبلیغاتی فراوانی برد. دلایل دیگری نیز در این باره وجود دارد که در کتاب‏های تفسیری آمده است.(71)

این آیه، اهل بیت، یعنی پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین علیه ‏السلام را از هر گونه خطا، گناه، آلودگی و پلیدی، مصون، معصوم و محفوظ می‏داند. الف و لام «الرجس» برای جنس است و شامل هر گونه آلودگی و گناه به طور مطلق می‏شود.(72)

پرسش: از جمله‏ی تفسیرهای آیه‏ی «و فدیناه بذبح عظیم» این است که گفته‏اند: منظور از «ذبح عظیم»، حضرت سیدالشهداء علیه ‏السلام است. با توجه به این که ظاهر معنای آیه این است: «امام حسین علیه ‏السلام را فدای اسماعیل کردیم»، این مطلب، از نظر عقلی صحیح به نظر نمی‏رسد. چگونه آن را توضیح می‏دهید؟

پاسخ: تنها تعداد انگشت شماری از مفسران، به تفسیر یاد شده اشاره کرده‏اند.(73)

منشأ این تفسیر، روایتی است که مرحوم صدوق رحمه الله در کتاب خصال نقل می‏کند که نخست، آن را بیان می‏کنیم: هنگامی که خداوند، گوسفندی را به جای ضبح حضرت اسماعیل، برای حضرت ابراهیم علیه ‏السلام فرستاد، حضرت درخواست کرد که فرزندش را ذبح کند تا با تحمل غم و اندوه دل پدری که بدست خویشتن، فرزندش را ذبح کرده است، درجاتش بالا رود. خداوند از او پرسید: محبوبترین مخلوقاتم نزد تو کیست؟

پاسخ داد: محبوبتر از حبیبت، محمد صلی الله علیه و آله نیافریدی. فرمود: نزد تو، او محبوبتر است یا خودت؟ گفت: فرزند او. فرمود: این که فرزند او را دشمنش از روی ستم ذبح کردند، تو را بیشتر اندوهگین می‏سازد یا این که فرزندت را به دست خود ذبح کنی؟ گفت: پروردگارا! ذبح او به دست دشمنانش دلم را اندوهگین کرد. فرمود: ای ابراهیم! شخصی از امت محمد، فرزندش حسین را بعد از او، از روی ظلم، همچون گوسفند ذبح می‏کند و با این کار، گرفتار غضب من می‏شود. دل ابراهیم اندوهگین شد و ناله و گریه سر داد. وحی آمد که ای ابراهیم! ناله‏ات را پذیرفتم و آن را جایگزین ناله و زاری برای فرزندت – اگر او را ذبح می‏کردی – کردم و برایت درجات اهل ثواب بر مصیبت‏ها را واجب کردم و این همان قول خداوند است که فرمود: «و فدیناه بذبح عظیم».(74)

با توجه به این روایت، سه نکته را بیان می‏کنیم:

1. روایت یاد شده، ظاهرا از نظر سند مشکلی ندارد؛ زیرا راویان آن عبارتند از: عبدالوحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری العطار (استاد شیخ صدوق)، علی بن محمد بن قتیبة النیشابوری و فضل بن شاذان (از اصحاب ائمه اطهار علیهم ‏السلام) که همه‏ی آنان یا مورد اعتماد و ستایش قرار گرفته‏اند و یا از اصحاب و بزرگانند.(75)

به نظر می‏رسد که روایت یاد شده، این مقام را تنها شایسته‏ی حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام می‏داند. توضیح این که در این صورت، عبارت «فدیناه»، به معنای «عوضناه» است؛ یعنی خداوند مصیبت شهادت امام حسین علیه ‏السلام را – که به دست دشمنانش ذبح خواهد شد – به جای مصیبتی که بنا بود حضرت ابراهیم علیه ‏السلام متحمل شود، قرار داد؛ به این معنا که حضرت ابراهیم علیه‏السلام برای بالا بردن درجات خویش می‏تواند بر مصیبت امام حسین علیه‏السلام بگرید. بنابراین، از این روایت، هرگز استفاده نمی‏شود که امام حسین علیه ‏السلام فدایی اسماعیل شد و این برداشت از روایت، نادرست است.(76)

2. بر فرض که بتوان امام حسین علیه‏السلام را به جای «ذبح عظیم» گذاشت، با توجه به معنای «فدیناه»، مقصود این خواهد بود: از آن جا که مقام ذبح عظیم – که با گریستن بر آن، درجات انسان بالا می‏رود – تنها شایسته‏ی امام حسین علیه‏السلام بود، ذبح عظیمی را جانشین ذبح حضرت ابراهیم کردیم.

3. بر فرض پذیرفتن دلالت روایت، لسان این ‏گونه روایات، تأویل آیات است، نه تفسیر و تأویل با ظاهر معنای آیات ارتباطی ندارد، بلکه مربوط به بطون قرآن بوده، از عهده‏ی قضاوت ما خارج است.

بنابراین، امامت، استمرار خط نبوت است. خداوند متعال، که نوع بشر را برای پیمودن راه کمال و سعادت آفریده است، همان گونه که باید برای ارائه‏ی طریق و رسیدن به مطلوب، پیامبرانی را که متکی به نیروی وحی و دارای مقام عصمتند، مبعوث کند، لازم است برای تداوم این راه، پس از رحلت پیامبران، جانشینان معصومی را برای آنان قرار دهد تا جامعه‏ی انسانی را در ارائه‏ی طریق و هدایت به سوی مقصد کمک کند؛ زیرا:

1. عقل انسان‏ها به تنهایی برای تشخیص همه‏ی عوامل و اسباب پیشرفت و کمال کافی نیست.

2. آیین انبیا ممکن است پس از رحلت آنان دست خوش انواع تحریفات شود. به همین دلیل، پاسدارانی معصوم و الهی لازم است تا از آن پاسداری کنند. امام صادق علیه‏ السلام می‏فرماید: در میان ما اهل بیت، در هر نسلی، افراد عادلی هستند که تحریف غلوکنندگان را از آن اسلام نفی می‏کنند و دست بدعت‏گذاران و دین ‏سازان و اهل باطل را کوتاه می‏کنند و تأویل و تفسیر نادرست جاهلان را کنار می‏زنند.(77)

3. تشکیل حکومت الهی، که انسان را به اهداف مورد نظر برساند، تنها به دست پیشوایان معصوم علیهم ‏السلام امکان پذیر است؛ زیرا حکومت‏های انسانی بنا به شهادت تاریخ، همیشه در مسیر منافع مادی افراد یا گروه‏های خاص سیر کرده‏اند. امام رضا علیه ‏السلام درباره‏ی فلسفه‏ی امامت می‏فرماید: امامت، مقام انبیاء وارث اوصیا و جانشینی خدا و پیامبر است… امام، ماه درخشان و چراغ پرفروغ و نور تابان و ستاره هدایت در تاریکی است…(78)

از مطالب یاد شده، دانسته شد که امامت، منصبی الهی است و خداوند با شناخت از عصمت و علم افراد، اشخاصی را برای پیشوایی مردم انتخاب می‏کند: «الله أعلم حیث یجعل رسالته».(79) روایات ذیل آیه‏ی 28 سوره‏ زخرف (یکی از آیات مربوط به امام حسین علیه ‏السلام) به این نکته اشاره کرده‏اند.

پرسش: چرا امامت، در نسل امام حسین علیه ‏السلام تداوم یافت، نه امام حسن علیه ‏السلام؟

پاسخ: پاسخ به این پرسش، متوقف بر آگاهی از امامت و فلسفه‏ی آن است. امامت در زبان عرب، به معنای پیشوایی و رهبری است. در کتاب مفردات راغب، «امام» به مطلق پیشوا تفسیر شده است. در تعریف اصطلاحی امامت، اختلاف بسیاری وجود دارد؛ زیرا امامت به عقیده‏ی شیعه، از اصول دین و ریشه‏های اعتقادی است، در حالی که به عقیده‏ی اهل سنت، جزء فروع دین و دستورهای عملی است.

بنابر عقیده‏ی شیعه، امامت عبارت است از: منصبی الهی و خدادادی که همه‏ی شئون والا و فضایل را دربردارد، مگر نبوت و وحی را که لازمه‏ی آن است.(80) مطابق این تعریف، امام از سوی خداوند و به وسیله‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله تعیین می‏شود و همان فضایل و امتیازات پیامبر، جز مقام نبوت را دارد: «و جعلها کلمة باقیة فی عقبه لعلهم یرجعون».(81) و خداوند آن را در پی او جاویدان کرد، باشد که آنان (به توحید) بازگردند.

این آیه بیان می‏کند که خداوند، توحید یا امامت را – که خود مصداقی از همان توحید است – در دودمان حضرت ابراهیم علیه ‏السلام تداوم داد. روایات، با تطبیق این آیه، بر امام حسین علیه ‏السلام و استمرار امامت از نسل ایشان، به پرسش مطرح شده، پاسخ دادند.

در روایتی مفضل بن عمر می‏گوید: از حضرت امام صادق علیه‏السلام درباره‏ی این آیه پرسیدم. حضرت فرمود: مقصود، امامت است که تا روز قیامت در صلب امام حسین علیه ‏السلام نهاده شد. پرسیدم: چرا امامت امام حسین علیه ‏السلام تداوم یافت، نه امام حسن علیه‏السلام؟ حضرت فرمود: حضرت موسی و حضرت هارون، هر دو پیامبر و فرستاده‏ی خدا بودند؛ اما خدا نبوت را در صلب هارون قرار داد، نه موسی. کسی نمی‏تواند بگوید: چرا خداوند چنین کرد. امامت نیز مانند آن است و کسی را نشاید که بگوید: چرا خداوند امامت را در صلب امام حسین علیه‏السلام قرار داد، نه امام حسن علیه‏السلام؛ زیرا خداوند در افعالش حکیم است. «لایسأل عما یفعل و هم یسئلون».(82)

بنابراین، چون انتخاب و نصب امام، از سوی خداوند حکیم است، امامت را در نسل امام حسین علیه‏السلام تداوم داد.

پرسش: هنگامی که امام حسین علیه‏السلام در کربلا به شهادت رسید، آیا همه‏ی دنیا را خون فراگرفت یا این، تعبیری شاعرانه است؟

پاسخ: در روایات متعددی، آیه‏ی 29 سوره‏ دخان، بر گریه‏ی خونبار آسمان و زمین بر حضرت امام حسین علیه ‏السلام تطبیق داده شده است. پس از نقل آیه و بیان کوتاهی از مفهومش، به معنای گریه‏ی آسمان و زمین می‏پردازیم: «فما بکت علیهم السماء والأرض و ما کانوا منظرین». و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و مهلت نیافتند.

آیه اشاره دارد که پس از غرق شدن فرعونیان، آسمان و زمین بر آنان گریه نکردند؛ زیرا آنان موجودات خبیثی بودند که گویی هیچ ارتباطی با عالم هستی و جهان بشر نداشتند. هنگامی که این بیگانگان از عالم طرد شدند، کسی جای خالی آنان را احساس نکرد، نه در صحنه‏ی زمین، نه بر پهنه‏ی آسمان و نه در اعماق قلوب انسان‏ها، به همین دلیل، هیچ کس قطره‏ی اشکی بر مرگ آنان فرونریخت.

برخلاف فرعونیان و تبهکاران، در روایات متعددی آمده است که هنگامی که امام حسین علیه‏السلام به شهادت رسید، آسمان و زمین بر مصیبت او گریه کردند، آسمان خون بارید و هر سنگی را که از زمین برمی‏داشتند، زیر آن خون تازه بود.

این روایات، هم در کتاب‏های شیعه نقل شده است(83) و هم در کتاب‏های اهل سنت.(84) درباره‏ی این که مقصود از گریه‏ی آسمان و زمین، در این واقعه چیست، چند معنا گفته شده است: الف) گریه‏ی آسمان و زمین، کنایه از شدت مصیبت در آن روز است. ب) ممکن است کنایه نباشد، بلکه واقعا سختی مصیبت آن روز، در آسمان و زمین اثر فیزیکی گذاشته، آثار تغییر در آن ظاهر شده است؛ چنان که در برخی روایات آمده است: «آسمان بر احدی گریه نکرد، جز بر یحیی بن زکریا و حسین بن علی علیهم ‏السلام و گریه‏ی آن، همان سرخی آسمان بود (که در آن هنگام، شدیدا قرمز شده بود)».(85) شاعری نیز در این باره می‏فرماید:


این سرخ شفق که بر این چرخ بی‏وفا است × هر شام عکس خون شهیدان کربلاست‏
گر چرخ خون ببارد از این غصه، در خور است × ور خاک خون بگرید از این ماجرا روا است‏


ج) ظاهر روایات این است که این تعبیرها کنایه نیست و تنها آسمان سرخ نشده بود، بلکه واقعا از آسمان خون بارید و زمین پر از خون شد؛ ولی به نظر می‏رسد که این از حوادث ملکوتی باشد که در آن روز، رخ داد و خون همه جا را فراگرفت؛ اما برای همه‏ی افراد، قابل مشاهده نبود، بلکه افراد خاصی آن را می‏دیدند.

پرسش: آیات «مرج البحرین یلتقیان – بینهما برزخ لایبغیان -… یخرج منهما اللؤلؤ والمرجان»(86) را به پیامبر حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم ‏السلام تفسیر می‏کنند. درباره‏ی این مطلب و این که منظور از «برزخ» و «بحرین» در این آیات چیست، توضیح بفرمایید.

پاسخ: این آیات، همانند آیات دیگر این سوره، نعمت ‏های الهی را یادآوری می‏کند و می‏فرماید: خداوند، دو دریای مختلف را در کنار هم روانه کرد و با این که با یکدیگر تماس و برخورد دارند، ولی هیچ کدام بر دیگری طغیان و غلبه نمی‏کند؛ چون در میان آن دو، برزخی قرار داده شده که مانع از طغیان و غلبه‏ی یکی بر دیگری می‏شود. از آن دو دریا، مروارید و مرجان خارج می‏شود.

برزخ، به واسطه و حایل میان دو چیز می‏گویند. به فاصله میان مرگ تا قیامت نیز عالم برزخ می‏گویند؛ چون میان دنیا و آخرت، واسطه و فاصله است. «بحرین»، تثنیه‏ی «بحر»، یعنی دو دریا.

علامه طباطبایی رحمه الله می‏فرماید: یکی از آن ها دریای شور است که نزدیک به سه چهارم کره‏ی زمین را فراگرفته است و دیگری دریای شیرین است که در زمین، (شور) و آب‏های زیرزمین (شیرین) همواره به هم اتصال دارند؛ ولی شوری آن، شیرینی این را و شیرینی این، شوری آن را از بین نمی‏برد؛ چون میان آن دو، برزخی (مانع و واسطه) وجود دارد که نمی‏گذارد یکی بر دیگری طغیان و غلبه کند.

برزخ و مانع میان آنها، همان مخازن و رگه‏های زمین است که نمی‏گذارند این دو دریا بر یکدیگر طغیان و تجاوز کنند. درباره‏ی این دو دریا و برزخ میان آن دو، اقوال دیگری نیز گفته شده است.(87)

در حدیثی از امام صادق علیه ‏السلام در تفسیر آیات مذکور می‏خوانیم: علی و فاطمه علیهم‏السلام دو دریای عمیقند که هیچ یک بر دیگری تجاوز نمی‏کند و از این دو دریا، لؤلو و مرجان، یعنی حسن و حسین خارج شده‏اند.(88)

در روایت دیگری نیز آمده است که منظور از دو دریا، علی و فاطمه علیهم ‏السلام و منظور از برزخ و حایل میان آن دو، رسول خدا صلی الله علیه و آله و قصود از لؤلؤ و مرجان، حسن و حسین علیهم‏السلام است.(89)

می‏دانیم که آیات قرآن، ظاهر و باطنی دارند. به همین دلیل، ممکن است یک آیه، دارای چندین معنا باشد و آن چه در این روایات آمده، از بطون قرآن است که از پیشوایان معصوم علیهم ‏السلام رسیده است و با معنای ظاهر آن منافاتی ندارد.

پرسش: سوره‏ی دهر (سوره انسان) درباره‏ی چه کسانی نازل شده است و به کدام واقعه اشاره دارد؟

پاسخ: به نظر همه‏ی دانشمندان شیعه و بیشتر دانشمندان اهل سنت، این سوره و یا هیجده آیه از آن (آیه‏های 22-5) درباره‏ی حضرت علی، حضرت فاطمه امام حسن و امام حسین علیه‏السلام و خادم آنان، فضه نازل شده است. مرحوم علامه امینی در الغدیر این شأن نزول را از 34 نفر از علمای معروف اهل سنت نقل کرده است. پس این شأن نزول، در میان اهل سنت مشهور، بلکه متواتر است.

شأن نزول سوره چنین است: ابن‏عباس می‏گوید: حسن و حسین علیهم ‏السلام بیمار شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله با جمعی از یاران، به عیادتشان آمد و به علی علیه‏السلام فرمود: ای ابوالحسن! خوب بود برای شفای فرزندان خود، نذری می‏کردی. علی علیه‏السلام، فاطمه علیهاالسلام و فضه – که خادم آنان بود – نذر کردند که اگر ایشان شفا یابند، سه روز روزه بگیرند (طبق بعضی از روایات، حسن و حسین علیهم ‏السلام نیز گفتند: ما هم نذر می‏کنیم روزه بگیریم).

چیزی نگذشت که هر دو شفا یافتند، در حالی که از نظر مواد غذایی، دست خالی بودند. علی علیه‏السلام سه من جو قرض کرد و فاطمه علیهم ‏السلام یک سوم آن را آرد کرد و نان پخت. هنگام افطار، سائلی بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما ای خاندان محمد! مستمندی از مستمندان مسلمان هستم، غذایی به من بدهید.

آنان همگی مسکین را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند. روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار، وقتی که غذایی را آماده کرده بودند (همان نان جوین) یتیمی بر در خانه آمد. ایشان آن روز نیز ایثار کردند و غذای خود را به او دادند (باز با آب افطار کردند و روز بعد را نیز روزه گرفتند).

در سومین روز، به هنگام غروب آفتاب، اسیری بر در خانه آمد. آن بزرگواران، باز سهم غذای خود را به او دادند. هنگامی که صبح شد، علی علیه‏السلام دست حسن و حسین علیهم ‏السلام را گرفته، خدمت پیامبر آمدند. پیامبر دید که آنان از شدت گرسنگی می ‏لرزند.

فرمود: این حالی که در شما می‏بینم، برای من بسیار گران است؛ سپس برخاست و با آنان حرکت کرد. هنگامی که وارد خانه‏ی فاطمه علیهم‏ السلام شد، دید ایشان در محراب عبادت ایستاده، در حالی که از شدت گرسنگی شکم او به پشت چسبیده و چشم‏هایش به گودی نشسته است، پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شد. در همین هنگام، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! این سوره را بگیر. خداوند با چنین خاندانی به تو تهنیت می‏گوید. پس سوره‏ی «هل أتی» را بر او خواند.(90)

در برخی روایات نیز آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست خود را بلند کرد و از خداوند غذا درخواست کرد و خداوند نیز برایشان غذای بهشتی فرستاد.(91)

شأن نزول دیگری نیز برای این سوره نقل شده است که تفاوت اندکی با شأن نزول یاد شده دارد و آن این که مسکین، یتیم و اسیر، در یک شب و در سه نوبت پی در پی به در خانه‏ی علی آمدند و آن حضرت، به هر کدام، یک سوم از غذایش را انفاق کرد.(92)

پرسش: چرا سوره‏ فجر به نام امام حسین علیه ‏السلام مشهور است؟

پاسخ: محتوای این سوره و روایاتی که در این باره نقل شده است، سر شهرت این سوره به نام امام حسین علیه ‏السلام را آشکار می‏کند: در آغاز این سوره، به سوگندهای متعددی برمی‏خوریم: سوگند به فجر، شب‏های ده گانه، طاق و جفت و… این سوگندها ضمن آن که اهمیت این موارد را می‏رساند، تهدیدی است برای جبارانی که نامشان در آیات بعدی می‏آید.

پس از سوگندها، از اقوام طغیان‏گر، مانند قوم ثمود، قوم عاد و قوم فرعون و عذابی که بر آنان فرود آمده، یاد شده است. این از سنت الهی است که وقتی قومی طغیان و ستم را به اوج می‏رساند، خداوند زمینه‏ی هلاک و نابودی آنان را فراهم می‏سازد؛ چنان که موسای نجات‏بخش را مأمور رهایی بنی ‏اسرائیل و ویران کردن سلطه‏ی فرعونیان کرد.

در بخش‏های دیگر سوره، به آزمایش انسان و سرنوشت او، اشاره شده است و در پایان، سخن از عروجی ملکوتی از شخصیت عظیم‏القدری به میان آمده است که به درجه‏ی اطمینان و رضای الهی رسیده است.

با توجه به این محتوا معلوم می‏شود که برجسته‏ترین مصداق این سوره – اگر نگوییم مصداق کامل – و این شخصیت ملکوتی، امام حسین علیه ‏السلام است؛ زیرا وی همانند موسای کلیم، سلطه‏ی امویان را، که برای نابودی دین خدا کمر همت بسته بودند و با عترت پیامبر دشمنی می‏کردند، در هم کوبید و با عاشورای خونین خویش، فجری از ایمان، عقیده و آزادی را در سیاهی ستم پدید آورد. بنابراین، اگر حکومت شوم بنی ‏امیه را شام مرگ و تیرگی ظلمت بشمار آوریم، نهضت حسینی و خون شهدای کربلا، فجر بود که تاریکی ظلم را شکافت و روزنه‏ای به روز بیداری و فجر گشود.

دیگر این که حضرت، صاحب «نفس مطمئنه» را برای مردم، با شهامت و از خودگذشتگی خویش معرفی فرمود و همین امر، شاید مهمترین علت شهرت این سوره، به نام امام حسین علیه ‏السلام باشد؛ چنان که در روایتی از امام صادق علیه‏السلام می‏خوانیم:(93)

سوره‏ی فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره‏ی حسین بن علی علیه‏السلام است و به آن، رغبت نشان دهید. خداوند شما را در رحمت خود قرار دهد! ابواسامه، که در مجلس حاضر بود، عرض کرد: چگونه این سوره، ویژه‏ی امام حسین علیه‏السلام است؟ حضرت فرمود: آیا آیه‏ی (یا أیها النفس المطمئنة…) را نشنیدی؟ منظور از این آیه، امام حسین علیه‏السلام است. او صاحب نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه است. یاران او نیز دودمان رسالت، در روز رستاخیز از خداوند راضی‏اند. خداوند نیز از آنان راضی است.(94)

نفس مطمئنه نفسی است که با علاقه‏مندی و یاد پروردگار، آرامش می‏یابد و بدان چه او راضی است، رضایت می‏دهد و در نتیجه، خود را بنده‏ای می‏بیند که مالک هیچ خیر و شری و نفع و ضرری برای خود نیست و نیز دنیا را یک زندگی مجازی و داشتن و نداشتن را امتحان الهی می‏داند. بنابراین، اگر در نعمت دنیایی غوطه بزند، به طغیان، فساد و استکبار نمی‏گراید و اگر گرفتار فقر و تنگدستی گردد، به کفر و ترک شکر رو نمی‏آورد، بلکه همچنان در عبودیت پابرجا است.

بدیهی است که امام حسین علیه‏السلام با همه‏ی وجود، «نفس مطمئنه» را معنا کرد. ناگفته نماند که شاید حکمت توصیه روایات، به خواندن سوره فجر در نمازها این باشد که پیروان حضرت، درخشش در ظلمت شب، شکافتن سینه ستم، آغازگر بودن روز روشن ایمان و امید، مبارزه با طاغوت و اطمینان داشتن به خدا را از ایشان الهام بگیرند.

در پایان، شایسته است علت نامگذاری این سوره را از قلم مفسر قرآن، آیت‏الله طالقانی بخوانیم: گویا ائمه معصوم علیهماالسلام، از این جهت این سوره را سوره‏ی امام حسین علیه‏السلام نامیده‏اند که قیام و شهادت آن حضرت، در آن تاریکی طغیان، مانند طلوع نور فجر، از نو، منشأ حیات و حرکت گردید. خون پاک او و یارانش به زمین ریخت و نفوس مطمئنه آن ها با فرمان ارجعی و با خشنودی، به سوی پروردگار شتافت تا همیشه از دلهای پاک بجوشد و آن ها را به هم پیوسته دارد و راه حیات با عزت، باز و پایه‏های ظلم و طغیان متزلزل گردد و طاغویان را دچار خشم و نفرین کند.(95)

پرسش: معنای «ثارالله» چیست؟ آیا اطلاق این کلمه به امام حسین علیه‏السلام، ریشه قرآنی دارد؟

پاسخ: الف) از ریشه «ثار» و «ثوره»، به معنای انتقام و خونخواهی و همچنین به معنای خون آمده است.(96)

برای ثارالله معانی و وجوه مختلفی ذکر شده است که هر یک، تفسیر خاص خود را می ‏طلبد و در مجموع، به این معنا است که خداوند، ولی دم آن حضرت است و خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب می‏کند؛ زیرا ریختن خون سیدالشهداء علیه‏السلام در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهی و روبه‏رو شدن با خداوند است و به طور کلی، از آن جهت که اهل بیت علیهم ‏السلام «آل‏الله» هستند، شهادت این امامان، ریخته شدن خون متعلق به خداوند است.(97)

ب) هر چند این واژه در قرآن نیامده است، اما می‏توان آن را با آیات قرآنی این ‏گونه توجیه کرد: خداوند می‏فرماید: (من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا)؛(98) یعنی آن کس که مظلوم کشته شده است، برای ولی‏اش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم.

در آیه‏ای دیگر می‏فرماید (الله ولی الذین آمنوا)؛(99) یعنی خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‏اند. می‏دانیم که اهل بیت علیهما السلام در اوج قله‏ی ایمان قرار داشته، در رأس ایمان آورندگانند. پس خداوند در واقع، «ولی» آنان است و به همین دلیل که «ولی ‏الله» اند. خلاصه آن که هر کس (صرفنظر از مسلک و مذهبش) که مظلومانه کشته شود، اولیای دم او، حق خونخواهی دارند و از آن جا که اهل بیت علیهماالسلام (به ویژه امام حسین علیه ‏السلام) مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شده‏اند، خونخواه آنان خود خدا است؛ همان گونه که ولی آنان خدا است، هر چند در ظاهر، برای فرزندان ایشان حق قصاص محفوظ است.(100)

گفتنی است که واژه‏ی «ثارالله» در چندین زیارت امام حسین علیه السلام، مانند زیارت عاشورا آمده است که خود این زیارت مقدس، بر اساس نقل محدثان و راویان آن، از احادیث قدسی است که در واقع، سخن خداوند با الفاظ معصوم علیه‏السلام است.(101)

پرسش: آیا لقب «ثارالله و ابن ثاره» (خون خدا و فرزند خدا) برای امام حسین علیه ‏السلام مانند «ابن‏الله» برای حضرت عیسی علیه ‏السلام «ابن ‏الله» می‏گویند. طرح این شبهه، حاکی از ناآگاهی این گروه از معانی «ثار» و اطلاق «ثارالله» به امام حسین علیه‏السلام است؛ چه این که اولا، در لغت عرب، «ثار» به معنای خون نیامده است، بلکه «ثار» به معنای خونبها و طالب خون است.(102)

بنابراین، «ثارالله» به معنای خون خدا نیست، بلکه به این معنا است که خون بهای امام حسین علیه ‏السلام متعلق به خدا است و او کسی است که خونبهای امام حسین علیه ‏السلام را خواهد گرفت. این واژه، حاکی از آن است که شدت همبستگی و پیوند سیدالشهداء علیه‏السلام با خدا به گونه‏ای است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیله‏ی خدا می‏ماند که جز با انتقام‏گیری و خونخواهی خدا تقاص نخواهد شد.(103)

ثانیا، بر فرض که «ثار» به معنای خون و مقصود از «ثارالله» خون خدا باشد، قطعا معنای حقیقی نخواهد بود، بلکه یک نوع تشبیه و کنایه و مجاز است؛ چون مسلم است که خدا موجودی مادی نیست تا دارای جسم و بدن باشد و دستگاه گوارش و مرکز پالایش خون داشته باشد. پس این تعبیر، از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنی همان ‏گونه که نقش خون در بدن آدمی، نقش حیاتی است و بود و نبودش مرگ و زندگی بدن را رقم می ‏زند، وجود مقدس امام حسین علیه‏السلام نزد خدا و در دین او چنین نقشی دارد و نبودش موجب نابودی اسلام و تشیع است.

اما درباره‏ی مسیحیان جای تردیدی نیست که آنان مسیح را فرزند حقیقی خدا می‏دانند و این نام را نه برای احترام و تشریفات، بلکه به معنای واقعی، بر او اطلاق می‏کنند و آشکارا در کتاب‏های خود می‏نویسند که اطلاق این نام بر غیرمسیح، به معنای واقعی، جایز نیست؛ چنان که نویسنده کتاب قاموس مقدس آورده است: «و لفظ پسر خدا، یکی از القاب منجی و منادی ما است که بر شخص دیگر اطلاق نمی‏شود، مگر در جایی که از قراین معلوم شود که قصد پسر حقیقی خدا نیست». دیگر این که قرآن کریم در چند جا عقیده‏ی خرافی و بدعتی مسیحیان را نقل می‏کند: (و قالت النصاری المسیح ابن الله).(104)

و به شدت آنان را به سبب این بدعت، نکوهش می‏کند: (یا أهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لاتقولوا علی الله الا الحق انما المسیح عیسی ابن مریم رسول ‏الله).(105)؛ اگر مسیحیان، حضرت عیسی علیه ‏السلام را فرزند حقیقی خدا نمی‏دانستند، نقل این عقیده و رد آن از سوی خداوند حکیم، موجه نبود.(106)

تبیین قیام امام حسین علیه السلام بر اساس قرآن

پرسش: قیام امام حسین را چگونه می‏توان بر اساس قرآن تبیین کرد؟

پاسخ: فلسفه نهضت امام حسین علیه ‏السلام را از جهات گوناگون می‏توان بررسی کرد. یکی از آن ها تبیین فلسفه نهضت آن حضرت، بر اساس آیات قرآن است. در این بررسی قرآنی، چند محور می‏تواند مطالعه شود:

  • 1. موضع قرآن در برابر ستمگران و سرکشان
  • 2. وظیفه‏ای که قرآن در این زمینه بر دوش مسلمانان متعهد قرار داده است.
  • 3. شیوه رفتار و رویارویی با سرکشان و ستم‏کاران
  • 4. نتایج برخورد میان حق و باطل

با توجه به اختصار در چنین نوشتارهایی، در این پاسخ، تنها به برخی از عللی که خود حضرت بیان کرده و در قرآن نیز به آنها اشاره شده است، اشاره می‏کنیم:

بلندکردن نام خدا و یاری دین او

جهاد، برای جلب خشنودی پروردگار، برقرار ساختن عدالت اجتماعی، حمایت از کسانی که در معرض فریب و گمراهی قرار گرفته‏اند، برچیدن بساط شرک و بت‏پرستی از محیط جامعه‏ی انسانی و اجرای دستورهای خداوند، جایز، بلکه واجب است: (و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة و یکون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین).(107)؛ با آنان بجنگید تا دیگر فتنه‏ای نباشد و دین مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمگران روانیست.

امام حسین علیه ‏السلام درباره‏ی علت قیام خود می‏فرماید: و من با کفایت‏ترین فرد برای یاری دین خدایم و این که شریعت او را عزیز کنم و در راه خدا جهاد کنم تا نام خدا بلند و پرآوازه باشد.

اصلاح امت به وسیله‏ی امر به معروف و نهی از منکر

در اسلام، به همان اندازه که از فساد، انتقاد و با آن مقابله شده است، به اصلاح سفارش و تأکید شده است. قرآن، تنها ایمان و تقوای درونی را کافی نمی‏داند، بلکه حرکت در راه او و تلاش برای هدایت جامعه را نیز ضروری می‏شمارد.(108) قرآن کریم، بهترین امت بودن را به انجام دادن امر به معروف و نهی از منکر مشروط کرده است: «کنتم خیر أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر».(109) امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‏ی تمام انبیاء در طول تاریخ بوده است.(110)

امام حسین علیه‏السلام درباره‏ی علت قیام خود می‏فرماید: مگر نمی‏بینید که به حق عمل نمی‏شود و از باطل جلوگیری نمی‏گردد! من بنا دارم (هر چند با ریخته شدن خونم باشد) امر به معروف و نهی از منکر کنم. در جمله‏ای دیگر، آن حضرت، به برادرش محمد بن حنفیه می‏فرماید: من برای فساد، طغیان و ظلم قیام نکردم، بلکه تنها برای اصلاح امت جدم قیام کردم. می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر و به روش پیامبر اسلام و امام علی علیه‏السلام عمل کنم.(111)

فسق یزید و فساد دستگاه حکومتی

نخستین شرط حاکم اسلامی، عمل کردن به قوانین الهی است: «انا أنزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما أراک الله و لاتکن للخائنین خصیما».(112)؛ ما این کتاب را به حق، بر تو نازل کردیم تا میان مردم به (موجب) آن چه خدا به تو آموخته، داوری کنی و زنهار! جانبدار خیانت‏کاران مباش.

از دیگر شرایط، اطاعت آحاد ملت، به ویژه کارگزاران حکومت اسلامی، از فرمان‏های خداوند است. در آیات متعددی، از حکومت‏هایی که در آن ها غیرخدا اطاعت می‏شود، به شدت نکوهش شده است؛ مانند: «و تلک عاد جحدوا بآیات ربهم و عصوا رسله واتبعوا أمر کل جبار عنید».(113)؛ و این قوم (عاد) بود که آیات پروردگارشان را انکار و فرستادگانش را نافرمانی کردند و به فرمان هر زورگوی ستیزه‏جویی رفتند.

طبق فرمایش‏های امام حسین علیه‏السلام، یزید و حکومت او هیچ یک از شرایط حکومت و رهبری اسلام را نداشت. حضرت در این‏باره می‏فرماید: یزید مردی فاسق است، قاتل افراد بی‏گناه است، شراب می‏نوشد. این مردم، ملزم به اطاعت از شیطان شده‏اند و اطاعت خدا ترک کرده، فساد را در زمین آشکار کرده‏اند، حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کرده‏اند.(114)

واجب بودن قیام علیه سلطان ستمگر

«ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من أولیاء ثم لاتنصرون».(115)؛ به کسانی که ستم کرده‏اند، متمایل نشوید که آتش (دوزخ) به شما می‏رسد و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود و سرانجام، یاری نخواهید شد.

امام حسین علیه‏السلام نیز یکی از دلایل خود را وجوب قیام علیه سلطان ستمگر دانسته، می‏فرماید: هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، عهد الهی را نادیده گرفته، با روش پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت و در میان مردم، به ظلم و گناه عمل می‏کند و علیه او سخنی نگوید و شورشی نکند، بر خدا لازم است که او را به جایگاه خود (جهنم) ببرد.(116)

پرسش: آیا حرکت امام حسین علیه ‏السلام و ورود ایشان به کربلا با این که می‏دانست کوفیان از او حمایت نمی‏کنند، با آیه‏ی «ولاتلقوا بأیدیکم الی التهلکة» سازگار است؟

پاسخ: این پرسش، از دیرزمان در محافل علمی مطرح بوده، پاسخ‏های متعددی را به خود دیده است. عده‏ای برای فرار از پیامدهای این فرض که ایشان از شهادت خویش باخبر بود، آن را انکار کرده‏اند؛ اما عده‏ای دیگر، با تأکید بر آن، به این پرسش پاسخ داده‏اند.

ما بر مبنای دیدگاه دوم، بحث را پی می‏گیریم. طبق این مبنا چند پاسخ به این پرسش می‏توان داد که تنها به دو پاسخ اشاره می‏کنیم:

1. هر چند آیه‏ی «ولاتلقوا بأیدیکم الی التهلکة» درباره‏ی ترک انفاق در جهاد نازل شده است، اما مفهوم گسترده‏ای دارد که موارد بسیاری را شامل می‏شود؛ از جمله، این که انسان حق ندارد از جاده‏های خطرناک، بدون پیش بینی‏های لازم بگذرد یا غذایی که به احتمال قوی آلوده، به سم است، تناول کند و یا حتی در میدان جهاد، بدون نقشه و برنامه‏ریزی وارد عمل بشود.

بدیهی است که این گستردگی مفهوم، هر گونه جهاد ابتدایی و به خطر انداختن را دربر نمی‏گیرد؛(117) زیرا که واداشتن نفس به هلاکت، مربوط به جایی است که هدفی بالاتر از جان در خطر نباشد وگرنه، باید جان را فدای حفظ آن کرد؛ چنان که حضرت علی علیه‏السلام جان خویش را در «لیلة المبیت» برای حفظ رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله به خطر انداخت.

اقدام به جهاد امام حسین علیه‏السلام نیز چون برای حفظ شریعت بود – که وظیفه‏ی امام است – «تهلکه» و اقدام به خودکشی نیست. خلاصه، طرح این شبهه، حاکی از ناآگاهی از احکام ابتدایی امر به معروف و نهی از منکر است و مطرح کننده‏ی آن، از مرحله‏ی اقدام به نهی از منکر، در جایی که خطر متوجه اساس دین یا ضرورت دینی باشد، غافل یا بی‏خبر است.


آن که مردن پیش چشمش تهلکه است × نهی «لا تلقوا» بگیرد او به دست‏
و آن مردن شد مر او را فتح باب × «سارعوا» آمد مر او را خطاب‏


2. هر کس که به امر خدا در کنار رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله یا به فرمان او به جهاد برخیزد و به شهادت برسد، در زمره‏ی مدافعان اسلام بوده، اقدام به جهادش، تهلکه و خودکشی به حساب نمی‏آید.

اگر خروج امام حسین علیه‏السلام و یاران ایشان به امر خدا و رسولش صورت گرفته باشد و جهاد آن حضرت، در پی همان اهدافی باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دنبال می‏کرد، اقدام حضرت، تهلکه و خودکشی نخواهد بود.

اثبات این مطلب، با اهدافی که امام حسین علیه‏السلام از جهاد داشته است و روایاتی که در آن ها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خود آن حضرت، از آگاهانه بودن انتخابش خبر داده‏اند، با توضیحاتی که در ذیل خواهد آمد، کار چندان دشواری نیست:

1. به طور کلی، در آیاتی از قرآن(118) و در احادیث متواتر نبوی، جهاد علیه ستم و تجاوز و فساد در زمین، امری ضروری و واجب دانسته شده است؛ زیرا جهاد، فریضه‏ای است که بقای اسلام، حیات دین، رشد ایمان، استقرار امنیت، ابقای نظام الهی و مصونیت حق، عدل، آزادی و شرف به آن بستگی تمام دارد. روشن است که فلسفه نهضت امام حسین علیه‏السلام چیزی جز احیای همه‏ی ارزش‏های انسانی و مفاهیم والای دینی نبود.

2. روایات متعددی وجود دارد که از شهادت آن حضرت خبر داده‏اند؛ از جمله، از قول انس بن حارث (کسی که حضرت را همراهی کرد تا شهید شد) از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است: فرزندم حسین علیه‏السلام در سرزمین کربلا به شهادت خواهد رسید. هر کس او را دریابد، باید او را نصرت و یاری دهد.(119)

بنابراین، هر کس امام حسین علیه‏السلام را یاری نکرده باشد، به یقین، با خدا و پیامبرش به جنگ و مخالفت برخاسته است: «الم یعلموا انه و من یحادد الله و رسوله و فأن له و نار جهنم خالدا فیها ذلک الخزی العظیم».(120)

3. وقتی امام حسین علیه‏السلام با حر و یاران او روبه‏رو شد، فرمود: رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: هر کس حاکم و پادشاه ستمگری را ببیند که حرام‏های خدا را حلال و پیمان و تعهد الهی را شکسته، با سنت رسول ‏خدا مخالفت می‏ورزد و در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز و ستم رفتار می‏کند، هیچ ‏گونه تغییر و تحولی نیابد و بی‏توجه باشد و با سخن و عمل خود، به او اعتراض نکند، حق خدا است که او را بسزای سکوت و بی‏توجهی‏اش برساند و او را وارد دوزخ کند.(121) آیا سزاوار است که امام حسین علیه‏السلام این سخن را از پیامبر روایت کند و خود به آن عمل نکند.

4. سخنان و رفتار امام حسین علیه‏السلام از همان آغاز حرکت، حاکی از آن بود که ایشان آگاهانه این حرکت را انتخاب کرده است و کاملا مطمئن بود که حرکتش به فرمان خدا و رسول او است.

شیخ مفید در ارشاد نقل می‏کند: پیرمردی از بنی ‏عکرمه، به امام عرض کرد: کجا می‏روید؟ حضرت فرمود: کوفه. پیرمرد گفت: سوگند به خدا! منصرف شوید. شمشیرهای آماده، علیه شما و همه‏ی افرادی که برای شما نامه نوشتند، در این‏باره اتفاق نظر دارند… بنابراین، گمان نمی‏کنم رفتن به کوفه، به صلاح باشد. حضرت پاسخ داد: ای بنده‏ی خدا! همه چیز را آگاهم و هیچ چیز از من پوشیده نیست و خداوند مغلوب اراده‏ی بنده‏ی خود نمی‏شود. سوگند به خدا! اینان مرا نخواستند، مگر آن که قطعه‏ی خونی که در شکم من است، بیرون آورند؛ اما خداوند کسانی را بر آنان مسلط خواهد ساخت که ذلیل‏ترین ملت ها باشند.(122)

پرسش: آیا آگاهی امام از سرانجام خویش و تعلق اراده‏ی خداوند به آن، اجباری بودن حرکت حضرت را نمی‏رساند؟

پاسخ: در این‏باره، دو مطلب را می‏توان بررسی کرد:

مشیت و اراده‏ی خداوند

درباره‏ی مشیت، علما با تقسیم آن به تکوینی و تشریعی، به توجیه موضوع پرداخته نوعا اظهار داشته‏اند که مشیت، که از حدیث «ان الله شاء ان یراک قتیلا»(123) استنباط می‏شود، تشریعی است، نه تکوینی و مشیت، به جبر و عدم اختیار منجر نمی‏شود.

این پاسخ، کلی است و این پرسش را در پی دارد که آیا مشیت تشریعی، کلی و برای همه‏ی مسلمانان بوده است یا تنها به امام حسین علیه‏السلام اختصاص داشته است. با بررسی معنای مشیت، دانسته خواهد شد که بر فرض، مشیت، خاص امام باشد، باز هم جبر را نتیجه نخواهد داد. برخی معتقدند که مشیت، علم و آگاهی خداوند به نظام آفرینش است.

برخی نیز مشیت خداوند را صرفا رضای او به فعل و انجام دادن آن دانسته، گفته‏اند: اراده از صفات فعلیه و از آثار و لوازم حب حضرت حق به امور معین است. برخی نیز آن را از صفات ذات دانسته‏اند، گفته‏اند: اراده چیزی جز حب الهی، که عین ذات است، نیست.

بر مبنای هر یک از این اقوال، مشیت الهی بر انجام نگرفتن کاری در آینده، مستلزم جبری بودن آن عمل نیست. از این رو، به نظر می‏آید که برداشت جبرگرایانه از روایاتی چون «ان الله شاء ان یراک قتیلا» و «گریه حضرت آدم علیه‏السلام بر مصیبت امام حسین علیه‏السلام» درست نیست؛ زیرا مشیت الهی و اراده‏ی او، یا همان حب و رضایت و ابتهاج او به انجام دادن عمل یا صرفا علم او به تمامیت فعل است، آن هم از حیث علم به مسببات فعل، که هیچ یک مستلزم به اعتقاد به جبر نیست؛ چون در تمامیت سبب، جزء اخیر از علل و اسباب، در افعال موجودات مختار اراده‏ی فاعل مختار است؛ چنان که در باب قضا و قدر گفته می‏شود: افعال اختیاری انسان، با وصف اختیاری بودن، مورد قضا، امضا و اراده‏ی الهی است و اختیاری بودن این اعمال، از ویژگی‏ها و شؤون تقدیر است.

پی نوشت

(1). بحارالانوار، ج 89، ص 20.
(2). سوره واقعه(56)، آیه‏ 79.
(3). مستدرک الوسائل، ج 13، ص 117.
(4). کافی، ج 6، ص 420.
(5). بحارالانوار، ج 44، ص 392.
(6). بحارالانوار، ج 44، ص 391.
(7). المیزان، ج 5، ص 448.
(8). موسوعة کلمات الامام حسین علیه‏السلام، ص 571-552.
(9). «(یاد کن) روزی را که هر گروهی را با پیشوایان فرامی‏خوانیم.» (سوره اسراء(17)، آیه‏ 71).
(10). سوره شورى(42)، آیه‏ 7؛ امالی، ص 153.
(11). «این دو گروه، دشمنان یکدیگرند که درباره‏ی پروردگارشان با هم ستیز می‏کنند.» (سوره حج(22)، آیه‏ 19).
(12). الخصال، ج 1، ص 42؛ بحارالانوار، ج 31، ص 517.
(13). «سوگند به خورشید و تابندگی‏اش؛ سوگند به ماه چون پی (خورشید) رود؛ سوگند به روز چون (زمین را) روشن گرداند.» (سوره الشمس(91)، آیه‏ 3-1).
(14). تفسیر فرات، ص 562.
(15). «و اما نعمت پروردگارت را بازگو کن.» (سوره الضحى(93)، آیه‏ 11).
(16). بحارالانوار، ج 24، ص 53.
(17). التوحید، ص 90.
(18). حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام این کنیه را پیش از دیگر کنیه‏هایش دوست می‏داشت. (ر.ک: الغدیر، ج 6، ص 335).
(19). گذشت پیشه کن و به (کار) پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب و اگر از شیطان وسوسه‏ای به تو رسید، به خدا پناه ببر؛ زیرا او شنوای دانا است… (سوره اعراف(7)، آیه‏ 200-199).
(20). «امروز بر شما سرزنشی نیست؛ خدا شما را می‏آمرزد و او مهربان‏ترین مهربانان است». (سوره يوسف(12)، آیه‏ 92).
(21). سفینه البحار، باب خلق (خلق امام حسین علیه‏السلام)؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 43، ص 224.
(22). «آنان که خشم خود را فرو می‏خورند». (سوره آل ‏عمران(3)، آیه‏ 134).
(23). «آنان که از مردم می‏گذرند». (سوره آل ‏عمران(3)، آیه‏ 134).
(24). «خدای متعال نیکوکاران را دوست می‏دارد». (سوره آل ‏عمران(3)، آیه‏ 134).
(25). بحارالانوار، ج 44، ص 195.
(26). سوره نحل(16)، آیه‏ 23.
(27). وسائل الشیعه، ج 24، ص 300.
(28). «و چون به شما درود گفته شد، شما به (صوتی) بهتر از آن درود گویید». (سوره نساء(4)، آیه‏ 68).
(29). بحارالانوار، ج 44، ص 195) برای مطالعه بیشتر، ر.ک: محمد جواد مغنیه؛ امام حسین والقرآن، روایت یاد شده، درباره‏ی امام حسین علیه‏السلام نیز آمده است).
(30). سوره كهف(18)، آیه‏ 51.
(31). الامالی، ص 154.
(32). ر.ک: سوره نمل(27)، آیه‏ 24-18.
(33). سوره قصص(28)، آیه‏ 30.
(34). شرح صحیح مسلم، ج 14، ص 179.
(35). سوره يس(36)، آیه‏ 65.
(36). العترة والقرآن، ص 110-109، (به نقل از: مجالس امیرالمؤمنین، ج 1، ص 463؛ روضات الجنات، ص 534).
(37). «مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم از آیات ما شگفت بوده است؟ (سوره کهف(18)، آیه‏ 9).
(38). ارشاد، ج 2، ص 116.
(39). فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه‏السلام، ص 571؛ «و کسانی که ستم کرده‏اند، بزودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت». (سوره شعراء(26)، آیه‏ 227).
(40). همان، ص 585؛ «و بزودی خداوند (شر) آنان را از تو کفایت خواهد کرد، که او شنوای دانا است». (سوره بقره(2)، آیه‏ 137).
(41). دلائل الامامیه، ص 78.
(42). بحارالانوار، ج 45، ص 188؛ تاریخ مدینة، دمشق، ج 6، ص 369.
(43). «یک روز یا نصف روز درنگ کردیم». (سوره کهف(18)، آیه‏ 19).
(44). گرچه بخش اول و دوم آیات را می‏توان جمع کرد و در یک بخش قرار داد، اما با توجه به لسان روایات، این تفکیک، صورت گرفته است. در بخش اول در ذیل آیات، روایات به صراحت می‏فرماید: «الحسین»؛ اما در قسمت دوم، عبارت‏های دیگری به کار رفته است.
(45). ر.ک: تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة؛ الحسین فی القرآن (تأویل آیات القرآن فی سیدالشهداء).
(46). سوره صف(61)، آیه‏ 6.
(47). سوره ص(38)، آیه‏ 26.
(48). سوره مائده(5)، آیه‏ 12؛ سوره اعراف(7)، آیه‏ 155.
(49). پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 182.
(50). سوره مائده(5)، آیه‏ 54.
(51). سوره بقره(2)، آیه‏ 124.
(52). سوره نمل(27)، آیه‏ 40؛ سوره آل ‏عمران(3)، آیه‏ 7.
(53). ر.ک: پیام قرآن، ج 9، ص 177.
(54). سوره حجر(15)، آیه‏ 9.
(55). ر.ک: الطرائف، ج 2، ص 433.
(56). ر.ک: خلافت و ولایت، ص 17-14؛ امامت و رهبری.
(57). سوره نساء(4)، آیه‏ 59.
(58). کافی، ج 1، ص 286.
(59). الدرالمنثور، ج 2، ص 219؛ تفسیر الصافی، ج 1، ص 343.
(60). تفسیر کبیر، ج 5، ص 53.
(61). سوره نساء(4)، آیه‏ 23.
(62). ر.ک، المیزان، ج 4، ص 311؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 445؛ ج 5، ص 327؛ اصول کافی، ج 1، ص 291؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 174.
(63). سوره نساء(4)، آیه‏ 59.
(64). ر.ک: تفسیر نمونه، ج 3، ص 444-435؛ المیزان، ج 4، ص 409؛ ینابیع ‏الموده، ج 1، ص 351-341؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر نور الثقلین، ذیل آیه‏ 59 سوره‏ نساء.
(65). سوره اسراء(17)، آیه‏ 33.
(66). تهذیب، ج 6، ص 113؛ مفاتیح ‏الجنان، ص 848؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298، 219-218؛ ج 51، ص 30؛ ینابیع الموده، ج 3، ص 243؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ج 1، ص 280.
(67). نورالثقلین، ج 4، ص 182.
(68). سوره احزاب(33)، آیه‏ 33.
(69). الدرالمنثور، ج 6، ص 532.
(70). سوره احزاب(34)، آیه‏ 33.
(71). ر.ک: الغدیر؛ المیزان؛ تفسیر نمونه، ذیل آیه.
(72). همان.
(73). ر.ک: تفسیر کنزالدقائق، ج 11، ص 172-171.
(74). ر.ک: خصال، ج 1، ص 59-58؛ سوره صافات(37)، آیه‏ 107.
(75). ر.ک: طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 205؛ رجال نجاشی، ص 259.
(76). ر.ک: خصال، ج 1، ص 59.
(77). کافی، ج 1، ص 80.
(78). همان، ص 257-256.
(79). سوره انعام(6)، آیه‏ 124.
(80). پیام قرآن، ج 9، ص 20.
(81). سوره زخرف(43)، آیه‏ 28.
(82). تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ج 1، ص 541؛ تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 420؛ سوره انبياء(21)، آیه‏ 23.
(83). اقبال الاعمال، ص 545؛ بحارالانوار، ج 14، ص 183-182؛ ج 45، ص 211-210.
(84). مقتل الحسین، ج 2، ص 90-89، (برای آگاهی بیشتر از منابع اهل تسنن، درباره‏ی این موضوع، ر.ک: فضائل الخمسه من الصحاح السته، ص 293).
(85). ر.ک: بحارالانوار، ج 14، ص 183-182.
(86). سوره الرحمن(55)، آیه‏ 22-19.
(87). برای آگاهی بیشتر، ر.ک: المیزان، همان، ص 99 و 100؛ تفسیر نمونه، ج 23، ص 133-124، ذیل آیات 22-19 سوره‏ الرحمن.
(88). تفسیر قمی، ج 2، ص 323-322.
(89). المیزان، همان. ص 103؛ البرهان، ج 5، ص 266.
(90). ر.ک: تفسیر نمونه، ج 25، ص 344-343؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 410-393.
(91). ر.ک: احقاق الحق، ج 3، ص 160.
(92). ر.ک: تفسیر القمی، ج 2 ص 398.
(93). «اقرؤا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فانها سورة الحسین بن علی و ارغبوا فیها رحمکم الله تعالی. فقال له أبوأسامة و کان حاضر المجلس: و کیف صارت هذه السورة للحسین خاصة، فقال: ألاتسمع الی قوله تعالی: «یا ایتها النفس المطمئنة» الآیه انما یعنی الحسین بن علی والنفس المطمئنه الراضیة والمرضیه و أصحابه من آل‏محمد هم الراضون عن الله یوم القیامة و هو راض عنهم».
(94). بحارالانوار، ج 36، ص 131.
(95). پرتوی از قرآن، ج 4، ص 82.
(96). ر.ک: مجمع البحرین، ج 1، ص 237؛ فرهنگ فارسی، ج 1 ص 1185؛ مفردات راغب، ص 81.
(97). درس‏هایی از زیارت عاشورا، ص 14؛ شرح زیارت عاشورا، ص 35.
(98). سوره اسراء(17)، آیه‏ 33.
(99). سوره بقره(2)، آیه‏ 257.
(100). سوره اسراء(17)، آیه‏ 33.
(101). ر.ک: مفاتیح الجنان، ص 838؛ مصباح المتهجد، ص 720؛ کامل الزیارات، ص 328؛ اقبال الاعمال، ص 341.
(102). ر.ک: لسان العرب، واژه‏ی «ثار».
(103). ر.ک: فرهنگ عاشورا، واژه‏ی «ثار».
(104). سوره توبه(9)، آیه‏ 30.
(105). سوره نساء(4)، آیه‏ 71.
(106). تفسیر نمونه، ج 4، ص 229؛ ج 7، ص 363.
(107). سوره بقره(2)، آیه 193.
(108). سوره مائده(5)، آیه‏ 35.
(109). سوره آل ‏عمران(3)، آیه‏ 110.
(110). سوره نحل(16)، آیه‏ 36.
(111). مناقب آل ابی‏طالب، ج 4، ص 89.
(112). سوره نساء(4)، آیه‏ 105.
(113). سوره هود(11)، آیه‏ 59.
(114). بحارالانوار، ج 44، ص 381.
(115). سوره هود(11)، آیه‏ 113.
(116). بحارالانوار، ج 44، ص 381 (ر.ک: آموزه‏های تربیتی عاشورا، درس‏ها و عبرت‏ها).
(117). جامع المقاصد، ج 3، ص 467؛ ریاض المسائل، ج 1، ص 487.
(118). سوره توبه(9)، آیه‏ 29.
(119). بحارالانوار، ج 44، ص 247.
(120). سوره توبه(9)، آیه‏ 63.
(121). بحارالانوار، ج 44، ص 381.
(122). الارشاد، ج 2، ص 76؛ (ر.ک: الحسین والقرآن؛ حماسه‏ی حسینی، ج 3؛ شهید آگاه).
(123). لهوف، ص 40، ص 63 و 84.

منبع: پایگاه راسخون

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

مكتب اهل البيت (ع)
1
فضیلت لعن دشمنان اهل البیت علیهم السلام

فضیلت لعن دشمنان اهل البیت علیهم السلام  امام صادق “علیه السلام” فرمودند: پدرم از پدرش و او از جدّش از پیامبر “صلی الله علیه و آله و سلم” نقل نمود که فرمودند: « هر کس توانائی به یاری ما اهل بیت ندارد و در تنهایی خود دشمنان ما را لعن …

مكتب اهل البيت (ع)
خلاصه از زندگینامه امام حسن عسگری علیه السلام

  خلاصه از زندگینامه امام حسن عسگری علیه السلام نام : حسن شهرت : عسگری ، زکی ، هادی ، سراج ، رفیق لقب : الخاص کنیه : ابو محمد معروف به « ابن رضا» علیه السلام نام پدر :امام علی النقی علیه السلام نام مادر: سوسن یا حدیثه یا سلیل تاریخ …

مكتب اهل البيت (ع)
آیا ما شیعه هستیم یا محبّ اهلبیت ؟!

آیا ما شیعه هستیم یا محبّ اهلبیت ؟! در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام حدیثی وارد شده است که آن را ابویعقوب یوسف بن یزیاد و علی بن سیار روایت کرده اند، این دو بزرگوار می گویند: شبی در خدمت امام عسکری(ع) بودیم- در آن زمان حاکم آن سامان …