گفتار دوم: تنها ابوبكر، به همراه رسولخدا (ص) باقي ماند:
فخررازى در ادامه مىنويسد:
الثالث: أن كل من سوى أبي بكر فارقوا رسول الله (ص)، أما هو فما سبق رسول الله كغيره، بل صبر على مؤانسته وملازمته وخدمته عند هذا الخوف الشديد الذي لم يبق معه أحد، وذلك يوجب الفضل العظيم.
سوم: ديگران، غير از ابوبكر از رسول خدا (ص) جدا شدند؛ اما او همانند ديگران بر رسول خدا سبقت نگرفت؛ بلكه بر همراهي، ملازمت وخدمت به آن حضرت در چنين شرايط ترسناكى كه هيچ كس با آن حضرت باقى نمىماند، صبر كرد و اين فضيلت بزرگى است.
نقد و بررسي:
ابوبكر، پيش از آن يكبار به تنهائي هجرت كرده بود:
اسحاق بن يسار در سيره خود با سند صحيح از عائشه نقل مىكند كه رسول خدا به همه مسلمانان دستور هجرت داد و ابوبكر نيز بر طبق همين دستور از مكه خارج و پس از دو روز پيمودن راه، با تكيه بر ضمانت ابن الدغنه، دوباره به مكه بازگشت:
حدثني الزهري عن عروة عن عائشة قالت كان لأبي بكر مسجد بفناء داره فكان اذا صلى فيه وقرأ القرآن بكى بكاء كثيرا فيجتمع اليه النساء والصبيان والعبيد يعجبون مما يرون من رقته وقد كان استأذن رسول الله صلى الله عليه وسلم في الهجرة حين أوذوا بمكة فأذن له رسول الله صلى الله عليه وسلم فخرج حتى كان من مكة على يومين فلقيه ابن الدغنة رجل من بني الحارث بن عبد مناة بن كنانة وكان سيد الأحابيش فقال له أين يا أبا بكر فقال أذاني قومي وأخرجوني من بلادي فأود بأن أؤم بلدة تكون أستريح من أذاهم وآمن منهم فقال ولم فوالله انك لتزين العشيرة وتعين على النائبة وتفعل المعروف وتكسب المعدم ارجع فأنت في جواري فرجع فلما دخلمكة قام ابن الدغنة يصرخ بمكة يا معشر قريش اني قد أجرت ابن أبي قحافة فلا يؤذيه أحد.
زهرى از عروه از عائشه نقل كرده است كه ابوبكر در آستانه خانهاش مسجدى داشت، هر زمان كه نماز و قرآن مىخواند، بسيار گريه مىكرد، زنان، كودكان و غلامان دور او جمع شده و از نازك دلى كه در او مىديدند، تعجب مىكردند. ابوبكر از رسول خدا در آن زمان كه مشركين قريش آنها را اذيت مىكرد، اجازه هجرت گرفت، رسول خدا به او اجازه داد، پس ابوبكر از مكه به اندازه دو روز راه خارج شد، تا اين كه ابن دغنه را كه مردى از بنى حارث و بزرگ حبشىها بود، ملاقات كرد. ابن دغنه سؤال كرد كه كجا مىروي؟ ابوبكر گفت: قوم من آزارم داد و از شهرم اخراج كرد، دوست دارم در شهرى ساكن شده و از آزار قريش راحت و از شرّ آنها در امان باشم. ابن دغنه گفت: به چه دليل؟ شما زينت قوم، در سختىها كمككار مردم هستي، كارهاى نيك انجام مىدهي، و از فقراء دستگيرى مىكني، برگرد كه در امان من هستي. ابوبكر بازگشت، هنگامى وارد مكه شد، ابن الدغنه در مكه فرياد زد كه اى مردم قريش ! من پسر ابوقحافه را امان دادهام، كسى حق آزار او را ندارد….
سيرة ابن إسحاق (المبتدأ والمبعث والمغازي)، ج 4، ص 218، تحقيق: محمد حميد الله، ناشر: معهد الدراسات والأبحاث للتعريف.
بنابراين، ادعاى فخر رازى كه گفته است «أما هو فما سبق رسول الله كغيره، بل صبر على مؤانسته وملازمته وخدمته؛ ابوبكر از رسول خدا سبقت نگرفت؛ بلكه بر همراهي، ملازمت وخدمت به آن حضرت در چنين شرايط ترسناكى كه هيچ كس با آن حضرت باقى نمىماند، صبر كرد»، سخن نادرستى است؛ زيرا طبق روايت ابن اسحاق، ابوبكر پيش از اين به تنهائى هجرت كرده بود و فقط به خاطر امان دادن ابن دغنه دوباره به مكه بازگشت نه به منظور همراهى و ملازمت و خدمت به رسول خدا.
اين سخن فخررازي، مذمت ديگر اصحاب است:
ثانياً: اين سخن فخرزارى در حقيقت مذمت و خردهگيرى بر ديگر اصحاب است كه به اعتقاد وي، در اين شب ترسناك و در چنين موقعيت خطرناكى رسول خدا را تنها گذاشتند و بر ملازمت و همراهى آن حضرت صبر نكردند. آيا اهل سنت مىتوانند چنين مذمتى را بپذيرند ؟
هجرت مسلمانان به دستور رسول خدا (ص) بوده است:
ثالثاً: اگر آنها پيش از پيامبر خدا از مكه خارج شدند، نه از روى بىمهري؛ بلكه به دستور و سفارش مستقيم آن حضرت بوده است؛ چنانچه طبرى در تاريخ خود مىنويسد:
أمر رسول الله أصحابه ممن هو معه بمكة من المسلمين بالهجرة والخروج إلى المدينة واللحوق بإخوانهم من الأنصار وقال إن الله عز وجل قد جعل لكم إخوانا ودارا تأمنون فيها فخرجوا أرسالا.
رسول خدا، اصحاب خود و كسانى از مسلمانان را كه در مكه بودند، فرمان هجرت به سوى مدينه و پيوستن به برادرانشان از انصار را داد و فرمود: خداوند براى شما برادران و خانهاى كه در آن در امان هستيد، قرار داده است؛ پس آنها دسته دسته از مكه خارج شدند.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (310)، تاريخ الطبري، ج 1، ص 565، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
و ابن كثير مىنويسد:
أمر رسول الله أصحابه من المهاجرين من قومه ومن معه بمكة من المسلمين بالخروج إلى المدينة والهجرة اليها واللحوق باخوانهم من الانصار وقال إن الله قد جعل لكم اخوانا ودارا تأمنون بها فخرجوا اليها أرسالا.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 169، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
و بغوى كه از او با عنوان «محيى السنة» ياد مىكنند در تفسير خود مىنويسد:
فآذوا أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم لأصحابه «إن الله تعالى قد جعل لكم إخوانا ودارا تأمنون فيها» وأمرهم بالهجرة إلى المدينة واللحوق بإخوانهم من الأنصار.
قريشيان، ياران رسول خدا را اذيت مىكردند، رسول خدا به اصحابش فرمود: خداوند براى شما برادران و خانهاى كه در آن در امان هستيد، مهيا كرده است. رسول خدا به آنها دستور هجرت به سوى مدينه و پيوستن به برادران انصار را داد.
البغوي، الحسين بن مسعود (516هـ)، تفسير البغوي، ج 1، ص 337، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
آيا كسانى كه از فرمان پيامبر خدا پيروى كردهاند، سزاوار سرزنش و خردهگيرى هستند؟
از طرف ديگر پيش از اين ثابت كرديم كه همراهى ابوبكر با رسول خدا به دستور و اجازه آن حضرت نبوده است؛ بنابراين كسى كه بايد سرزنش شود، ابوبكر است نه ديگر اصحاب رسول خدا !
تعداد ديگري از اصحاب نيز باقي مانده بودند:
رابعاً: ادعاى فخررازى با مدارك و مستندات تاريخى در تضاد است؛ چرا كه عدهاى از اصحاب رسول خدا حتى بعد از هجرت آن حضرت به توصيه ايشان در مكه باقى ماندند و بعدها به آن حضرت در مدينه ملحق شدند؛ و اتفاقاً با ماندن در مكه نقش مؤثرى در هجرت رسول خدا داشتند؛ از جمله اميرمؤمنان عليه السلام كه با به خطر انداختن جان عزيزش توانست نقشه كفار را براى كشتن رسول خدا نقش برآب نمايد. علاوه بر آن، اميرمؤمنان به دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله وظيفه داشت كه امانتهاى مردم را كه در اختيار رسول خدا بود به آنان بازگرداند؛ چنانچه ابن كثير در اين باره مىنويسد:
قال ابن اسحاق وأقام علي بن أبي طالب بمكة ثلاث ليال وأيامها حتى أدى عن رسول الله الودائع التي كانت عنده ثم لحق برسول الله.
على بن أبىطالب (عليه السلام) سه شبانه روز در مكه ماند تا امانتهايى را كه نزد رسول خدا (ص) بود، به صاحبانش برگرداند؛ سپس به رسول خدا (ص) پيوست.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 197، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
صهيب بن سنان بن خالد نيز از كسانى است كه در كنار رسول خدا ماند و بعد از آن حضرت هجرت و در قبا به ايشان ملحق شده است؛ چنانچه مزى در تهذيب الكمال مىنويسد:
شهد صهيب بدرا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم، وهاجر إلى المدينة في النصف من ربيع الاول، وأدرك رسول الله صلى الله عليه وسلم بقباء، قبل أن يدخل المدينة.
صهيب در جنگ بدر به همراه رسول خدا (ص) حضور داشت، در نيمه ربيع الأول به مدينه هجرت كرد و در منطقه قباء، پيش از آن كه وارد مدينه شود، به رسول خدا پيوست.
المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن ابوالحجاج (742هـ)، تهذيب الكمال، ج 13، ص 238، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
و بدر الدين عينى در عمدة القارى مىنويسد:
ثم هاجر إلى المدينة في النصف من ربيع الأول، وأدرك رسول الله، صلى الله عليه وسلم، بقباء قبل أن يدخل المدينة، وشهد بدراً.
صهيب در نيمه ربيع الأول به سوى مدينه هجرت كرد و به رسول خدا در منطقه قباء، قبل از اين كه وارد مدينه شود، ملحق شد و در جنگ بدر نيز حضور داشت.
العيني، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد الغيتابي الحنفي ( 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 13، ص 177، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
ابن حجر عسقلانى اعتقاد دارد كه صهيب به همراه اميرمؤمنان عليه السلام هجرت كرده است:
وهاجر إلى المدينة مع علي بن أبي طالب في آخر من هاجر في تلك السنة فقدما في نصف ربيع الأول وشهد بدرا والمشاهد بعدها.
صهيب به همراه على بن أبىطالب عليه السلام، جزء آخرين كسانى بودند كه در اين سال به مدينه هجرت كردند، آنها در نيمه ربيع الأول به مدينه آمدند. صهيب در جنگ بدر و در جنگهاى بعد از آن حضور داشت.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 3، ص 450، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل – بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ – 1992م.
و ابن اثير در اسد الغابة مىنويسد:
وقدم في آخر الناس في الهجرة إلى المدينة علي ابن أبي طالب وصُهَيب، وذلك في النصف من ربيع الأول ورسول الله صلى الله عليه وسلّم بِقُبَاءَ.
صهيب و على بن أبى طالب (عليه السلام) جزء آخرين كسانى بودند كه به مدينه هجرت كردند، اين قضيه در نيمه ربيع الأول اتفاق افتاد؛ در حالى كه رسول خدا در منطقه قباء بود.
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 3، ص 39، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ – 1996 م.
طلحة بن عبيد الله نيز جزء كسانى است كه بعد از رسول خدا و شنيدن خبر رسيدن آن حضرت به يثريب، هجرت كرده است؛ چنانچه طبري، ابن جوزى و ابن حجر مىنويسند:
ولما رجع فيما ذكر عبد الله بن أريقط إلى مكة أخبر عبد الله بن أبي بكر بمكان أبيه أبى بكر فخرج عبد الله بعيال أبيه إليه وصحبهم طلحة بن عبيد الله معهم أم رمان وهى أم عائشة وعبد الله بن أبي بكر حتى قدموا المدينة.
وقتى عبد الله بن أريقط به مكه برگشت، عبد الله بن أبى بكر را از محل سكونت پدرش ابوبكر آگاه كرد، پس عبد الله به همراه عيال پدرش از مكه خارج شد؛ در حالى كه طلحة بن عبيد الله و ام رمان كه مادر عائشه و عبد الله بن أبى بكر بود، آنها را همراهى مىكردند، تا اين كه وارد مدينه شدند.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 10، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛
ابن الجوزي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد ( 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج 3، ص 70، ناشر: دار صادر – بيروت، الطبعة: الأولى، 1358؛
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 27، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل – بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ – 1992م.
زبير بن عوام نيز جزء كسانى است كه بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله هجرت كرده است. ابن كثير دمشقى در البداية والنهايه در ترجمه اسماء دختر ابوبكر مىنويسد:
أسماء بنت أبى بكر. والدة عبد الله بن الزبير… وهاجرت هى وزوجها الزبير وهى حامل متم بولدها عبد الله فوضعته بقبا أول مقدمهم المدينة.
اسماء دختر ابوبكر، مادر عبد الله بن زبير، به همراه شوهرش زبير هجرت كردند؛ در حالى كه به پسرش عبد الله باردار بود، عبد الله را در منطقه قباء در نخستين روزهاى كه وارد مدينه شدند، به دنيا آورد.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، البداية والنهاية، ج 8، ص 346، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت؛
بنابراين، ابوبكر تنها كسى نبوده است كه در مكه باقى مانده باشد؛ از اين رو، اين ادعاى فخررزاى كه گفته بود: «كل من سوى أبي بكر فارقوا رسول الله (ص)، أما هو فما سبق رسول الله كغيره، بل صبر على مؤانسته وملازمته وخدمته؛ غير از ابوبكر از رسول خدا (ص) جدا شدند؛ اما او همانند ديگران بر رسول خدا سبقت نگرفت؛ بلكه بر همراهي، ملازمت وخدمت به آن حضرت در چنين شرايط ترسناكى كه هيچ كس با آن حضرت باقى نمىماند، صبر كرد» سخن باطلى است.
و حتى طبق مدارك موجود در منابع اهل سنت، فقط ابوبكر به همراه رسول خدا نبوده؛ بلكه دو نفر ديگر از اصحاب نيز آن حضرت را همراهى مىكردند:
ابن كثير دمشقى در البداية والنهاية مىنويسد:
قال ابن اسحاق وكانوا أربعة رسول الله وأبو بكر وعامر بن فهيرة مولى أبي بكر وعبد الله بن أرقد.
ابن اسحاق گفته: (در هنگام هجرت) آنها چهار نفر بودند: 1. رسول خدا (ص)؛ 2. ابوبكر؛ 3. عامر بن فهيره؛ 4. عبد الله بن ارقد.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 189، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت؛
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 69، ص 13، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1995.
و در جاى ديگر مىنويسد:
عن أبي معبد الخزاعي أن رسول الله خرج ليلة هاجر من مكة إلى المدينة هو وأبو بكر وعامر بن فهيرة مولى أبي بكر ودليلهم عبد الله بن أريقط الليثي….
از أبى معبد خزاعى نقل شده است كه رسول خدا در شب هجرت از مكه به سوى مدينه خارج شد؛ در حالى كه ابوبكر، عامر بن فهيره و عبد الله بن اريقط ليثى به همراه آن حضرت بود.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 192، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
و ابن جوزى مىنويسد:
هاجر إلى المدينة وكان قد أمر أصحابه بالهجرة فخرجوا أرسالا وخرج هو وأبو بكر وعامر بن فهيرة وعبد الله بن أريقط وخلف علي بن أبي طالب على ودائع كانت للناس عنده حتى أداها ثم لحق به.
رسول خدا به سوى مدينه هجرت كرد؛ به اصحاب خود دستور داد كه هجرت كنند و آنها دسته دسته از مكه خارج شدند، خود آن حضرت از مكه خارج شد؛ در حالى كه ابوبكر، عامر بن فهيره و عبد الله بن اريقط به همراه او بودند. على بن أبى طالب ماند تا امانتهايى را كه از مردم در نزد آن حضرت بود به صاحبانش برگرداند، سپس به رسول خدا (ص) ملحق شد.
ابن الجوزي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد ( 597 هـ)، تلقيح فهوم أهل الأثر في عيون التاريخ والسير، ج 1، ص 19، ناشر: شركة دار الأرقم بن أبي الأرقم – بيروت، الطبعة: الأولى، 1997م.
بنابراين، اولاً: ابوبكر پيش از آن، يكبار ديگر هجرت كرده بود و فقط به خاطر پناه دادن ابن دغنه به مكه برگشت نه به خاطر مؤانست و همراهى رسول خدا؛ ثانياً: اصحاب به دستور رسول خدا مكه را ترك كردند؛ ثالثاً: برخى از ياران رسول خدا در مكه ماندند و بر بر همراهي، ملازمت وخدمت به آن حضرت صبر كردند و سپس به همراه آن حضرت و يا بعد از ايشان هجرت كردند؛ پس ابوبكر تنها شخص نبوده كه در مكه مانده است و اگر ماندن در مكه فضيلت باشد، چندين نفر ديگر نيز در آن شريك هستند.