ابوبکر(ایا جمله{ ثانی اثنین} بر فضیلت ابوبکر دلالت دارد؟؟؟؟)
گفتار سوم: دلالت جمله «ثانی اثنین» بر فضیلت ابوبکر:
فخررازى در ادامه مىنویسد:
الرابع: أنه تعالى سماه «ثَانِیَ اثْنَیْنِ» فجعل ثانی محمد علیه السلام حال کونهما فی الغار، والعلماء أثبتوا أنه رضی الله عنه کان ثانی محمد فی أکثر المناصب الدینیه، فإنه e لما أرسل إلى الخلق وعرض الإسلام على أبی بکر آمن أبو بکر، ثم ذهب وعرض الإسلام على طلحه والزبیر وعثمان بن عفان وجماعه آخرین من أجله الصحابه رضی الله تعالى عنهم، والکل آمنوا على یدیه، ثم إنه جاء بهم إلى رسول الله (ص) بعد أیام قلائل، فکان هو رضی الله عنه (ثَانِیَ اثْنَیْنِ) فی الدعوه إلى الله وأیضاً کلما وقف رسول الله (ص) فی غزوه، کان أبو بکر رضی الله عنه یقف فی خدمته ولا یفارقه، فکان ثانی اثنین فی مجلسه، ولما مرض رسول الله (ص) قام مقامه فی إمامه الناس فی الصلاه فکان ثانی اثنین، ولما توفی دفن بجنبه، فکان ثانی اثنین هناک أیضاً.
چهارم: خداوند تعالى ابوبکر را «ثانى اثنین؛ دومى از دو تا» نامیده است و او را دومى محمد (ص) در زمانى که آن دو در غار بودهاند قرار داده است. علما ثابت کردهاند که ابوبکر در اکثر مناصب دینى دومى محمد بوده است، زمانى که به سوى خلق فرستاده شد و اسلام را بر ابوبکر عرضه کرد، ابوبکر ایمان آورد، سپس ابوبکر اسلام را بر طلحه، زبیر، عثمان و جماعت دیگرى از بزرگان صحابه عرضه کرد و همگى آنها به دست ابوبکر ایمان آوردند و سپس بعد از مدت کوتاهى ابوبکر آنها را پیش رسول خدا آورد، پس ابوبکر در دعوت به سوى خداوند نیز «ثانى اثنین» بوده است.
همچنین هر زمان رسول خدا در جنگى شرکت مىکرد، ابوبکر در خدمت آن حضرت باقى مىماند و از آن حضرت جدا نمىشد؛ پس در مجلس آن حضرت نیز ابوبکر «ثانى اثنین» بوده است
و زمانى که رسول خدا (ص) مریض شد، به جاى آن حضرت، امامت جماعت را به عهده گرفت؛ پس در آن جا نیز «ثانى اثنین» بوده است و زمانى که فوت کرد، ابوبکر در کنار او دفن شد؛ پس در قبر نیز «ثانى اثنین» رسول خدا بوده است.
منظور از «ثانی اثنین» رسول خدا (ص) بوده است:
استدلال فخررازى در صورتى درست است که ثابت شود مراد از «ثانى اثنین» ابوبکر بوده است نه رسول خدا؛ در حالى که نه تنها دلیلى بر این مطلب وجود ندارد و اگر داشت فخررازى بیان مىکرد؛ بلکه دلیل بر خلاف آن است. ما به صورت اختصار به چند دلیل اشاره مىکنیم:
۱٫ سیاق آیه دلالت مىکند که مراد از «ثانى اثنین» رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد نه شخص دیگری؛ چرا که خداوند در این آیه مىفرماید:
إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ…
اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد، آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالى که دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت) در آن هنگام که آن دو در غار بودند….
این سیاق به هیچ وجه اجازه نمىدهد که مراد از «ثانى اثنین» شخص دیگرى غیر از همان کسى باشد که کفار او را اخراج کردهاند.
۲٫ طبق قواعد علم نحو، «ثانى اثنین» حال است براى ضمیر«هاء» در «اذ اخرجه» و به اتفاق شیعه و سنى این ضمیر به رسول خدا صلى الله علیه وآله بر مىگردد نه به ابوبکر؛ پس آیه در حقیقت حال رسول خدا صلى الله علیه وآله را بیان مىکند نه حال همراه او را؛ چنانچه بزرگان اهل سنت بر این مطلب تصریح کردهاند. ابن تیمیه حرانى در این باره مىنویسد:
وقوله (ثانی اثنین) حال من الضمیر فی أخرجه….
«ثانى اثنین» حال است براى ضمیرى که در «اخرجه» وجود دارد.
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم ابوالعباس ( ۷۲۸ هـ)، منهاج السنه النبویه، ج ۸، ص ۴۷۲، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶هـ.
و بدر الدین عینى مىنویسد:
قوله: (ثانی اثنین) حال من الضمیر المنصوب فی إذ أخرجه الذین کفروا….
«ثانى اثنین» حال است براى ضمیر منصوبى که در جمله «اذ اخرجه الذین کفروا» وجود دارد.
العینی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد الغیتابی الحنفی ( ۸۵۵هـ)، عمده القاری شرح صحیح البخاری، عمده القاری ج ۱۶، ص ۱۷۳، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
و ابن عاشور مىگوید:
و (ثانیَ اثنین) حال من ضمیر النصب فی (أخرجه).
محمد الطاهر بن عاشور (۱۲۸۴هـ)، تفسیر التحریر والتنویر، ج ۱۰، ص ۹۶، ناشر: دار سحنون للنشر والتوزیع – تونس – ۱۹۹۷م.
جالب این است که خود فخررازى در صفحه قبل و در مسأله دوم تصریح مىکند که «ثانى اثنین» منصوب و حال است:
وقوله: (ثَانِیَ اثْنَیْنِ) نصب على الحال، أی فی الحال التی کان فیها (ثَانِیَ اثْنَیْنِ).
«ثانى اثنین» منصوب است به دلیل این که حال است (براى ضمیر منصوب اخرجه) یعنى در آن زمانى که رسول خدا (ص) در داخل غار دومى از دوتا بود.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، التفسیر الکبیر ج ۱۶، ص ۵۲، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م.
اما در مسأله چهارم این مطلب را فراموش کرده و مىگوید:
الرابع: أنه تعالى سماه «ثَانِیَ اثْنَیْنِ» فجعل ثانی محمد علیه السلام…
اگر «ثانى اثنین» حال باشد براى ضمیر «اخرجه» چگونه مىتواند مراد از آن ابوبکر باشد؟!
۳٫ بسیارى از بزرگان اهل سنت تصریح کردهاند که مراد از «ثانى اثنین» رسول خدا صلى الله علیه وآله است نه ابوبکر که ما به نام چند تن از آنان اشاره مىکنیم:
طبرى در تفسیر خود مىنویسد:
کما نصره إذ أخرجه الذین کفروا بالله من قریش من وطنه وداره ثانی اثنین یقول أخرجوه وهو أحد الاثنین أی واحد من الاثنین… .
چنانچه خداوند (رسولش) را یاری کرد در آن هنگام که کفار قریش آن حضرت را از وطنش بیرون کردند، و یک نفر را همراه او کرد و رسول خدا یکی از دو نفر بود .
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر ( ۳۱۰هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۱۰، ص۱۳۵، ناشر: دار الفکر، بیروت – ۱۴۰۵هـ.
و آلوسى نیز مىنویسد:
(ثانی اثنین) حال من ضمیره علیه الصلاه والسلام أی أحد اثنین.
«ثانى اثنین» حال است براى ضمیرى که به رسول خدا (ص) بر مىگردد؛ یعنى آن حضرت یکى از دو تا بود.
الآلوسی البغدادی، العلامه أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱۰، ص۹۶، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
و بغوى مىنویسد:
(إذ أخرجه الذین کفروا) من مکه حین مکروا به وأرادوا تبیینه وهموا بقتله (ثانی اثنین) أی هو أحد الإثنین.
البغوی، الحسین بن مسعود (۵۱۶هـ)، تفسیر البغوی، ج۲، ص۲۹۲، تحقیق: خالد عبد الرحمن العک، ناشر: دار المعرفه – بیروت.
و در تفسیر مجاهد آمده است:
عن مجاهد فی قوله (إلا تنصروه فقد نصره الله) قال ذکر ما کان من أول شأنه حین أخرجوه یقول فالله ناصره کما نصره وهو (ثانی اثنین).
مجاهد بن جبر المخزومی التابعی أبو الحجاج، تفسیر مجاهد، ج۱، ص۲۷۹، تحقیق: عبدالرحمن الطاهر محمد السورتی، ناشر: المنشورات العلمیه – بیروت.
«ثانی اثنین» فضیلیتی را برای ابوبکر به اثبات نمیرساند:
برفرض که مراد از «ثانى اثنین» ابوبکر باشد، بازهم فضیلتى براى وى محسوب نمىشود؛ چرا که این جمله تنها گزارشى از اجتماع مکانى ابوبکر با پیامبر است و مفاد آن هیچ فضیلیتى را براى وى به اثبات نمىرساند.
این آیه به مؤمنان گوشزد مىکند که اگر شما پیامبر را یارى نکنید، خداوند خود، پیامبرش را یارى خواهد کرد؛ همان طورى که وقتى مشرکان او را مکه اخراج کردند و قصد کشتن او را داشتند، و او هیچ یاورى نداشت و تنها یکى از دو نفر بود، با انزال سکینه و لشکریان نامرئى او را یارى کرد و کلمه الله را اعتلا بخشید.
برخى از اندیشمندان سنى نیز تصریج کردهاند که تعبیر «ثانى اثنین» نه اولویت را مىرساند و نه اولیت را؛ بلکه فقط صرف اخبار از عدد است و هیچگونه فضیلتى را براى شخص ثابت نمىکند.
علامه رشید رضا از علماى معاصر اهل سنت در این باره مىنویسد:
ثَانِیَ اثْنَیْنِ أَیْ: أَحَدُهُمَا، فَإِنَّ مِثْلَ هَذَا التَّعْبِیرِ لَا یُعْتَبَرُ فِیهِ الْأَوَّلِیَّهُ وَلَا الْأَوْلَوِیَّهُ؛ لِأَنَّ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهَا ثَانٍ لِلْآخَرِ، وَمِثْلُهُ: ثَالِثُ ثَلَاثَهٍ، وَرَابِعُ أَرْبَعَهٍ لَا مَعْنَى لَهُ إِلَّا أَنَّهُ وَاحِدٌ مِنْ ثَلَاثَهٍ أَوْ أَرْبَعَهٍ بِهِ تَمَّ هَذَا الْعَدَدُ. عَلَى أَنَّ التَّرْتِیبَ فِیهِ إِنَّمَا یَکُونُ بِالزَّمَانِ أَوِ الْمَکَانِ، وَهُوَ لَا یَدُلُّ عَلَى تَفْضِیلِ الْأَوَّلِ عَلَى الثَّانِی، وَلَا الثَّالِثِ أَوِ الرَّابِعِ عَلَى مَنْ قَبْلَهُ.
«ثانى اثنین» یعنى یکى از دو تا بود. تعبیر این چنینی، نه اولیت را مىرساند و نه اولویت را؛ زیرا هر کدام از آن دو، دومى دیگرى است؛ همانند «یکى از سه تا» و «یکى از چهارتا». این جملات معناى جز این ندارند که یکى از سه تا یا یکى از چهار تا هستند و عدد به آن ختم مىشود. بنابراین که ترتیب بر اساس زمان و یا مکان باشد، چنین چیزى دلالت بر برترى اولى بر دومى و یا سومى و یا چهارمى بر قبلىها نمىکند.
محمد رشید بن علی رضا بن محمد ( ۱۳۵۴هـ)، تفسیر المنار، ج ۱۰، ص ۳۶۹، ذیل آیه ۴۰ سوره توبه، ناشر: الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۹۰م.
شیخ طوسى در این باره مىفرماید:
ولیس فی الآیه ما یدل على تفضیل أبی بکر، لان قوله ” ثانی اثنین ” مجرد الاخبار أن النبی صلى الله علیه وآله خرج ومعه غیره.
در این آیه چیزى وجود ندارد که دلالت بر برترى ابوبکر داشته باشد؛ زیرا «ثانى اثنین» تنها از مطلب گزارش مىدهد که رسول خدا در حالى از مکه خارج شد که شخص دیگرى همراه او بوده است.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (۴۶۰هـ)، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۵ ص ۲۲۲، تحقیق وتصحیح أحمد حبیب قصیر العاملی، ناشر: مکتب الإعلام الإسلامی، الطبعه الأولى، ۱۴۰۹هـ.
شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه این چنین استدلال مىکند:
وأما کونه للنبی صلى الله علیه وآله ثانیا، فلیس فیه أکثر من الأخبار بالعدد فی الحال، وقد یکون المؤمن فی سفره ثانی کافر، أو فاسق، أو جاهل، أو صبی، أو ناقص، کما یکون ثانی مؤمن وصالح وعالم وبالغ وکامل، وهذا ما لیس فیه اشتباه، فمن ظن به فضلا فلیس من العقلاء.
اما اینکه خداوند ابوبکر را ثانى پیامبر قرار داده، تنها گزارش از عدد است و چه بسا که مؤمن در مسافرت ثانى کافر یا فاسق، جاهل، کودک و یا ناقص قرار گیرد؛ همان طورى که ممکن است ثانى مؤمن، صالح، عالم، بالغ و یا کامل قرار گیرد، اشتباهى در این مطلب نیست، پس کسى که فضیتلتى از آن استنباط کند، از عقلا شمرده نمىشود.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (۴۱۳ هـ)، الإفصاح فی إمامه أمیر المؤمنین علیه السلام، ص ۱۸۷، تحقیق و نشر: مرکز مؤسسه البعثه للطباعه والنشر ـ قم، الطبعه الأولى، ۱۴۱۲هـ.
بنابراین، اولاً: مراد از «ثانى اثنین» رسول خدا صلى الله علیه وآله است نه ابوبکر؛ ثانیاً: برفرض که مراد از آن ابوبکر باشد، صرفا گزارشى از اجتماع مکانى وى با رسول خدا است و هیچ فضیلتى را براى وى به اثبات نمىرساند.
فخررازى در جواب اشکال مقدرى که در این جا وجود دارد، مىگوید:
وطعن بعض الحمقى من الروافض فی هذا الوجه وقال: کونه ثانی اثنین للرسول لا یکون أعظم من کون الله تعالى رابعاً لکل ثلاث فی قوله: (مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَهٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَهٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ) ( المجادله: ۷ ) ثم إن هذا الحکم عام فی حق الکافر والمؤمن، فلما لم یکن هذا المعنى من الله تعالى دالاً على فضیله الإنسان فلأن لا یدل من النبی على فضیله الإنسان کان أولى.
برخى از احمقهاى رافضى به این دلیل ما خرده گرفته و گفتهاند: بودن ابوبکر «ثانى اثنین» برتر از این نیست که خداوند چهارمى هر جمع سه تائى است در این آیه قرآن که خداوند مىفرماید: «هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمىکنند مگر اینکه خداوند چهارمین آنهاست، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمىکنند مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست» این حکم شامل مؤمن و کافر مىشود، وقتى این معنا از جانب خداوند (یکى از سه فردى که خداوند چهارم آن است) دلالت بر فضیلت انسان نمىکند، از جانب پیامبر به طریق اولى دلالت بر فضیلت نخواهد کرد.
والجواب: أن هذا تعسف بارد، لأن المراد هناک کونه تعالى مع الکل بالعلم والتدبیر، وکونه مطلعاً على ضمیر کل أحد، أما ههنا فالمراد بقوله تعالى: (ثَانِیَ اثْنَیْنِ) تخصیصه بهذه الصفه فی معرض التعظیم وأیضاً قد دللنا بالوجوه الثلاثه المتقدمه على أن کونه معه فی هذا الموضع دلیل قاطع على أنه (ص) کان قاطعاً بأن باطنه کظاهره، فأین أحد الجانبین من الآخر ؟
در جواب مىگوییم: این سخنى است که روى آن اندیشیده نشده است؛ زیرا مراد خداوند در آن جا این است که خداوند با علم و تدبیر به همه انسانها است و از اسرار درون همگان آگاه است؛ اما در آیه غار مراد از «ثانى اثنین» اختصاص دادن این فضیلت به ابوبکر به منظور تکریم و تعظیم وى است. همچنین ما با سه دلیل گذشته ثابت کردیم که بودن ابوبکر به همراه رسول خدا در غار، دلیل بر این است که آن حضرت از باطن ابوبکر همانند ظاهر او آگاه بوده است؛ پس این دو آیه قابل قیاس بایکدیگر نیستند.
ما نیز در جواب فخررازى مىگوییم:
اولاً: فحاشى به دیگران، دور از ادب و نشانه این است که حتى خود او به استدلالش اعتقاد ندارد؛ زیرا فحاشى به طرف مقابل منطق کسانى است که هیچ منطق و دلیل براى اثبات ادعاى خود ندارد.
ثانیاً: استدلال شما در صورتى درست است که مراد از «ثانى اثنین» ابوبکر باشد؛ در حالى که پیش از این ثابت کردیم که مراد از آن رسول خدا است نه ابوبکر؛ پس اگر تعظیمى هم باشد، براى ابوبکر نیست.
ما هر سه وجه و دلیل گذشته شما را به صورت کامل نقد کردیم و ثابت شد که هیچیک از آنها فضیلتى را براى ابوبکر به ارمغان نمىآورد.
و در بررسى فقرات بعدى ثابت خواهد شد که این آیه جز این که نقیصهاى بر نقیصههاى ابوبکر مىافزاید، فضیلتى را براى او به همراه ندارد.
از این رو، هیچ تفاوتى بین آیه «مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَهٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ…» و بین آیه «ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ…» وجود ندارد.
در حقیقت معناى آیه این مىشود که: اگر شما پیامبر را یارى نکنید، خداوند او را یارى خواهد کرد؛ همان طور که در هنگام اخراج از مکه و در زمانى که یک همراه بیشتر نداشت که او نیز همواره محزون و غمگین بود، یارىاش کرد و آرامش را بر قلب او سرازیر و با لشکریان نامرئى تأییدش کرد.