ابوبکر(حرکت ابوبکر بعد از خروج پیامبر!!!!!!!!!)
حرکت ابوبکر بعد از خروج رسول خدا (ص) از مکه:
احمد بن حنبل در فضائل الصحابه و مسند خود و طبرانى در المعجم الکبیر و… مىنویسند:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا یحیى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَهَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَیْمُونٍ قال: إنی لَجَالِسٌ إلى بن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَهُ رَهْطٍ فَقَالُوا یا أَبَا عَبَّاسٍ إما أن تَقُومَ مَعَنَا وإما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ؟
قال: فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَکُمْ قال: وهو یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قبل أَنْ یَعْمَى. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندری ما قالوا. قال: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَیَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا فی رَجُلٍ له عَشْرٌ، وَقَعُوا فی رَجُلٍ قال له النبی (ص) لأَبْعَثَنَّ رَجُلاً لاَ یُخْزِیهِ الله أَبَداً یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ…
قال: وکان أَوَّلَ من أَسْلَمَ مِنَ الناس بَعْدَ خَدِیجَهَ قال: وَأَخَذَ رسول اللَّهِ (ص) ثَوْبَهُ فَوَضَعَهُ على علی وَفَاطِمَهَ وَحَسَنٍ وَحُسَیْنٍ فقال إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهْرَکُمْ تَطْهِیراً.
قال: وشری عَلِىٌّ نَفْسَهُ لَبِسَ ثَوْبَ النبی (ص) ثُمَّ نَامَ مَکَانَهُ.
قال: وکان الْمُشْرِکُونَ یَرْمُونَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَجَاءَ أبو بَکْرٍ وعلی نَائِمٌ. قال: وأبو بَکْرٍ یَحْسَبُ أَنَّهُ نبیّ اللَّهِ قال: فقال: یا نبیّ اللَّهِ. قال: فقال له علی: إن نبیّ اللَّهِ (ص) قَدِ انْطَلَقَ نحو بِئْرِ مَیْمُونٍ فَأَدْرِکْهُ. قال: فَانْطَلَقَ أبو بَکْرٍ فَدَخَلَ معه الْغَارَ.
قال: وَجَعَلَ علی یُرمَى بِالْحِجَارَهِ کما کان یُرْمَى نبی اللَّهِ وهو یَتَضَوَّرُ قد لَفَّ رَأْسَهُ فی الثَّوْبِ لاَ یُخْرِجُهُ حتى أَصْبَحَ ثُمَّ کَشَفَ عن رَأْسِهِ….
عمرو بن میمون مىگوید: با عبد اللَّه بن عباس نشسته بودم، افرادى که در نه گروه بودند نزد او آمدند و گفتند: یا برخیز و با ما بیا و یا شما ما را با ابن عباس تنها گذارید. این ماجرا زمانى بود که ابن عباس بینا بود و هنوز کور نشده بود. ابن عباس گفت: من با شما مىآیم [آنان به گوشهاى رفتند و] با ابن عباس مشغول گفت و گو شدند. من نمىفهمیدم چه مىگویند. پس از مدتى عبد اللَّه بن عباس در حالى که لباسش را تکان مىداد تا غبارش فروریزد آمد و گفت: اف و تف بر آنان، به مردى دشنام مىدهند و از او عیبجویى مىکنند که ده ویژگى براى اوست؛
[یک]- رسول خدا صلّى اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «مردى را روانه میدان مىکنم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند هرگز خدا او را خوار نمىکند»….
[پنج]- على [علیه السّلام] نخستین کسى بود که پس از خدیجه اسلام آورد.
[شش]- على [علیه السّلام] لباس رسول خدا صلى اللَّه علیه [و آله] و سلم را بر تن کرد و به جاى ایشان خوابید. مشرکان همان گونه که رسول خدا صلى اللَّه علیه [و آله] و سلم را ناسزا مىگفتند، به ناسزاگویى پرداختند به گمان این که وى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه [و آله] و سلم است. ابو بکر رسید و گفت: اى پیامبر خدا. على [علیه السّلام] به وى گفت: پیامبر به طرف چاه میمون رفتهاند. ابو بکر را چاه میمون را در پیش گرفت و با حضرت به درون غار شد، مشرکان نیز همچنان به ناسزاگویى خود ادامه مىدادند.
ابن عباس گفت: کفار قریش على (علیه السلام) را با سنگ مىزدند؛ همان طورى که رسول خدا را مىزدند؛ در حالى که على (ع) از درد به خود مىپیچید، سرش را در لباسش پنهان کرده بود و تا صبح سرش را بیرون نیاورد….
الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبد الله (۲۴۱هـ)، فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۶۸۵، ح۳۰۶۲، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م؛
الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج ۱، ص ۳۰۵۳، ح۳۰۶۲، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر؛
الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب ابوالقاسم (۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج ۱۲، ص ۹۸، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م.
حاکم نیشابورى بعد از نقل این روایت مىگوید:
هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقه.
این روایت سندش صحیح است؛ ولى بخارى و مسلم به این صورت نقل نکردهاند.
النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم (۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۴۳، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م.
ذهبى نیز در تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته:
صحیح.
المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج۳، ص۱۳۴، کتاب معرفه الصحابه، باب ذکر اسلام امیر المؤمنین، طبعه مزیده بفهرس الأحادیث الشریفه، بإشراف د. یوسف عبد الرحمن المرعشلی، ناشر: دارالمعرفه، بیروت،۱۳۴۲هـ.
حافظ ابوبکر هیثمى نیز بعد از این روایت مىگوید:
رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحیح غیر أبی بلج الفزاری وهو ثقه.
این روایت را احمد و طبرانى در معجم کبیر و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کردهاند، راویان احمد همگى راویان صحیح بخارى هستند؛ غیر از أبى بلج فزارى که او نیز مورد اعتماد است.
الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر ( ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج ۹، ص ۱۲۰، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷هـ.
همچنین ابن أبى حاتم مىنویسد:
حدثنا ابى ثنا أبو مالک – کثیر بن یحیی – ثنا أبو عوانه عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عن ابن عباس قال: وشرى علی بنفسه نام علی فراش رسول الله (ص) فکان المشرکون یرمونه فجاء أبو بکر فقال: یا رسول الله وهو یحسب انه رسول الله فقال: لست نبی الله ادرک نبی الله ببئر میمون فدخل معه الغار وکانوا یرمون رسول الله فلا یـتضور وکان علی یتضور….
عمرو بن میمون از ابن عباس نقل کرده است که « على با جان خودش (رضایت خداوند را) خرید، بر بستر رسول خدا خوابید؛ در حالى که مشرکان قریش او را با سنگ مىزدند. پس ابوبکر آمد و گفت: اى رسول خدا ! او خیال مىکرد که او رسول خدا است. على (علیه السلام) گفت: من پیامبر خدا نیستم، رسول خدا را در منطقه چاه میمونه مىتوانى پیدا کنی. پس ابوبکر با رسول خدا داخل غار شد. مشرکان قریش رسول خدا را با سنگ مىزدند؛ ولى آن حضرت از درد به خود نمىپیچید؛ ولى على از درد به خود مىپیچید….
إبن أبی حاتم الرازی، عبد الرحمن بن محمد بن إدریس، تفسیر ابن أبی حاتم، ج۶، ص۱۷۹۹، ح۱۰۰۳۸، تحقیق: أسعد محمد الطیب، ناشر: المکتبه العصریه – صیدا.
بررسی سند روایت:
أبو حاتم الرازی
ابوحاتم رازی، از برترین دانشمندان تاریخ اهل سنت و بىنیاز از تعریف و تمجید است، ذهبى در باره او مىگوید:
محمد بن ادریس بن المنذر بن داود بن مهران الامام الحافظ الناقد شیخ المحدثین… کان من بحور العلم طوف البلاد وبرع فی المتن والاسناد وجمع وصنف وجرح وعدل وصحح وعلل.
محمد بن ادریس، پیشوا، حافظ، نقد کنند و استاد محدثین بود. وى از دریاهاى عمل بود، شهرها را گشت و در متن و اسناد روایات مهارت یافت، آنها را جمع آورى و تصنیف کرد، روات آنها را بررسى و صحت و ضعف آنها را مشخص کرد.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (۷۴۸هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۱۳، ص ۲۴۷، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ.
و در کتاب دیگرش مىگوید:
فیها (۲۷۷) توفی حافظ المشرق أبو حاتم محمد بن إدریس الحنظلی الرازی فی شعبان وفی عشر التسعین وکان بارع الحفظ واسع الرحله من أوعیه العلم سمع محمد بن عبد الله الأنصاری وأبا مسهر وخلقا لا یحصون وکان جاریا فی مضمار البخاری وأبی زرعه الرازی.
در سال ۲۷۷ حافظ شرق، ابو حاتم رازى در ماه شعبان از دنیا رفت. وى در حفظ روایات مهارت داشت، زیاد مسافرت مىکرد و یکى از سرچشمههاى علم بود. از محمد بن عبد الله انصارى و أبومسهر و افراد بىشمارى روایت شنید و در ردیف بخارى و ابوزرعه رازى قرار مىگیرد.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ابوعبد الله ( ۷۴۸ هـ)، العبر فی خبر من غبر، ج ۲، ص ۶۴، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعه حکومه الکویت – الکویت، الطبعه: الثانی، ۱۹۸۴٫
کثیر بن یحیى بن کثیر:
ذهبى در باره او مىگوید:
کثیر بن یحیى بن کثیر، أبو مالک… قال ابن أبی حاتم: روى عنه أبی، وأبو زرعه، وقال: صدوق. توفی سنه اثنتین وثلاثین ومائتین.
کثیر بن یحیى ابومالک، ابن أبى حاتم در باره او گفته: پدرم و ابوزرعه از او روایت نقل کردهاند، راستگو است و در سال۲۳۲هـ از دنیا رفته است.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (۷۴۸هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۱۷، ص ۳۰۴، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.
أبو عوانه:
ذهبى در باره او مىگوید:
وضاح بن عبد الله الحافظ أبو عوانه الیشکری… ثقه متقن لکتابه.
وضاح بن عبد الله، ثقه و مورد اعتماد است.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (۷۴۸هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج ۲، ص ۳۴۹، رقم: ۶۰۴۹، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.
و ابن حجر مىگوید:
وضاح… الواسطی البزاز أبو عوانه مشهور بکنیته ثقه ثبت.
وضاح واسطى که به کنیهاش مشهور است، مورد اعتماد و اطمینان است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۵۸۰، رقم: ۷۴۰۷، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶٫علی بن عابس.
ابوبلج الفزاری:
ذهبى در باره او مىگوید:
أبو بلج الفزاری یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم عن أبیه وعمرو بن میمون الأودی وعنه شعبه وهشیم وثقه بن معین والدارقطنی وقال أبو حاتم لا بأس به.
ابوبلج فزاری، از پدرش و عمرو بن میمون روایت نقل کرده و شبعه و هیثم از او نقل کردهاند. ابن معین او را توثیق کرده و دارقطنى و ابوحاتم گفتهاند که مشکلى ندارد.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (۷۴۸هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج ۲، ص ۴۱۴، رقم: ۶۵۵۰، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.
عمرو بن میمیون:
ابن حجر در باره او مىگوید:
عمرو بن میمون الأودی أبو عبد الله ویقال أبو یحیى مخضرم مشهور ثقه عابد.
عمرو بن میمون إودی مشهور، مورد اعتماد و عابد بود.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۴۲۷، رقم: ۵۱۲۲، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶٫علی بن عابس.
البته ابن کثیر دمشقى سلفى در البدایه والنهایه مىنویسد:
وقد حکى ابن جریر عن بعضهم أن رسول الله سبق الصدیق فی الذهاب إلى غار ثور وأمر علیا أن یدله على مسیره لیلحقه فلحقه فی أثناء الطریق.
ابن جریر از برخى نقل کرده است که رسول خدا پیش از ابوبکر به طرف غار ثور رفت و به على علیه السلام دستور داد که ابوبکر را از مسیر او آگاه کند تا به او ملحق شود. پس ابوبکر در بین راه به رسول خدا ملحق شد.
یعنی اصل مطلب را نقل کرده؛ ولی با اضافه این نکته که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به امیر مومنان دستور دادند که ابوبکر را به نزد ایشان راهنمایی کند !
البته اینکه این مطلب در کدام قسمت روایت آمده است ، را بیان نمیکند . همچنین چون این روایت مضر به اعتقادات اهل سنت است و از جهت سندی نیز اشکالی ندارد ، با دستپاچگى تلاش مىکند که آن را خلاف مشهور جلوه دهد:
وهذا غریب جدا وخلاف المشهور من أنهما خرجا معا.
این روایت بسیار غریب و بر خلاف روایت مشهور است که آندو باهم از مکه خارج شدند.
ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه، ج ۳، ص ۱۷۹، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت.
ابوبکر، نزدیک غار ثور به رسول خدا (ص) ملحق شد:
جلال الدین سیوطى در الدر المنثور مىنویسد:
وأخرج ابن مردویه وأبو نعیم فی الدلائل عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: لما خرج رسول الله (ص) من اللیل لحق بغار ثور قال: وتبعه أبو بکر رضی الله عنه فلما سمع رسول الله (ص) حسه خلفه خاف أن یکون الطلب، فلما رأى ذلک أبو بکر رضی الله عنه تنحنح فلما سمع ذلک رسول الله (ص) عرفه فقام له حتى تبعه فأتیا الغار فأصبحت قریش فی طلبه فبعثوا إلى رجل من قافه بنی مدلج فتبع الأثر حتى انتهى إلى الغار وعلى بابه شجره فبال فی أصلها القائف ثم قال: ما جاز صاحبکم الذی تطلبون هذا المکان.
قال: فعند ذلک حزن أبو بکر رضی الله عنه فقال له رسول الله (ص) لا تحزن إن الله معنا قال: فمکث هو وأبو بکر رضی الله عنه فی الغار ثلاثه أیام یختلف إلیهم بالطعام عامر بن فهیره وعلی یجهزهم فاشتروا ثلاثه أباعر من إبل البحرین واستأجر لهم دلیلا فلما کان بعض اللیل من اللیله الثالثه أتاهم علی رضی الله عنه بالإبل والدلیل فرکب رسول الله (ص) راحلته ورکب أبو بکر أخرى فتوجهوا نحو المدینه وقد بعثت قریش فی طلبه.
رسول خدا (ص) شبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید. ابن عباس مى گوید: ابو بکر وقتى دید که آن جناب از شهر بیرون مىرود به دنبالش به راه افتاد و صداى حرکتش به گوش رسول خدا (ص) رسید، آن حضرت ترسید مبادا یکى از دشمنان باشد که در جستجوى او است، وقتى ابو بکر این معنا را احساس کرد، شروع کرد به سرفه کردن. رسول خدا (ص) صداى او را شناخت و ایستاد تا او برسد، ابو بکر هم چنان به دنبال آن جناب بود تا به غار رسیدند.
صبحگاهان قریش به جستجوى آن حضرت برخاستند، و نزد مردى قیافه شناس از قبیله بنى مدلج فرستادند. او جاى پاى آن حضرت را از در منزلش گرفته هم چنان پیش رفت تا به غار رسید. دم در غار درختى بود، مرد قیافه شناس در زیر آن درخت ادرار کرد و پس از آن گفت: مرد مورد نظر شما از اینجا تجاوز نکرده. ابن عباس مىگوید: در این هنگام ابو بکر در اندوه شد، رسول خدا (ص) فرمود:” محزون مباش که خدا با ماست”.
ابن عباس سپس اضافه مى کند: رسول خدا (ص) و ابو بکر سه روز تمام در غار بودند و تنها على بن ابى طالب و عامر بن فهیره با ایشان ارتباط داشتند. عامر براى آنها غذا مى آورد و على (ع) تجهیزات سفر را فراهم مى نمود. على (ع) سه شتر از شتران بحرین خریدارى نمود و مردى راهنما براى آنان اجیر کرد. پس از آنکه پاسى از شب سوم گذشت على (ع) شتران و راهنما را بیاورد. رسول خدا (ص) و ابو بکر هر یک بر راحله و مرکب خویش سوار شده بطرف مدینه رهسپار گردیدند. در حالى که قریش بهر سو در جستجوى آن جناب شخصى را گسیل داشته بودند.
السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر جلال الدین (۹۱۱هـ)، الدر المنثور، ج۴، ص۱۹۶، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۳٫
طبق این روایات، رسول خدا صلى الله علیه وآله به تنهائى به طرف غار حرکت کرده و اصلا ابوبکر را خبر نکرده است؛ پس این سخن فخررازى که گفته بود: «فلولا أنه علیه السلام کان قاطعاً على باطن أبی بکر، بأنه من المؤمنین المحققین الصادقین الصدیقین، وإلا لما أصحبه نفسه فی ذلک الموضع… فلما استخلصه لنفسه فی تلک الحاله، دل على أنه علیه السلام کان قاطعاً بأن باطنه على وفق ظاهره» استدلال باطلى است؛ چرا که این سخنى در صورتى درست است که آن حضرت ابوبکر را براى همراهى خود انتخاب کرده باشد، نه این که ابوبکر بعد از هجرت آن حضرت با خبر شده و به آن حضرت ملحق شده باشد.
طبیعى است که اگر رسول خدا در آن شب ابوبکر را به همراه خود نمىبرد، بىتردید ابوبکر به دست مشرکان قریش مىافتاد و با توجه به شناختى که از ابوبکر وجود داشت، ممکن بود زیر شکنجه جاى رسول خدا و مسیر حرکت آن حضرت را فاش سازد؛ از این رو، رسول خدا او را همراه خود به غار برد.
ابن أبى الحدید معتزلى به نقل از استادش ابوجعفر اسکافى مىنویسد که وى بعد از مقایسه خوابیدن امیرمؤمنان با یار غار بودن ابوبکر این چنین استدلال کرده است:
ثم فی ذلک – إذا تأمله المتأمل – وجوه من الفضل: منها أنه وإن کان عنده فی موضع الثقه، فإنه غیر مأمون علیه ألا یضبط السرّ فیَفْسِد التدبیر بإفشائه تلک اللیله إلى من یُلقیه إلى الأعداء.
ومنها أنه وإن کان ضابطاً للسر وثقه عند من اختاره، فغیر مأمون علیه الجبن عند مفاجأه المکروه، ومباشره الأهوال، فیفر من الفراش، فیفطن لموضع الحیله، ویطلب رسول الله (ص) فیظفر به.
ومنها أنه وإن کان ثقهً ضابطاً للسر، شجاعاً نجداً، فلعله غیر محتمل للمبیت على الفراش، لأن هذا أمر خارج عن الشجاعه إن کان قد قامه مقام المکتوف الممنوع، بل هو أشد مشقه من المکتوف الممنوع، لأن المکتوف الممنوع یعلم من نفسه أنه لا سبیل له إلى الهرب، وهذا یجد السبیل إلى الهرب وإلى الدفع عن نفسه، ولا یهرب ولا یدافع.
ومنها أنه وإن کان ثقهً عنده، ضابطاً للسر، شجاعاً محتملاً للمبیت على الفراش، فإنه غیر مأمون أن یذهب صبره عند العقوبه الواقعه، والعذاب النازل بساحته، حتى یبوح بما عنده، ویصیر إلى الإقرار بما یعلمه، وهو أنه أخذ طریق کذا فیطلب فیؤخذ.
اگر کسی در این مطلب تأمل کند، به چند جهت به برترى امیرمؤمنان بر ابوبکر پى خواهد برد:
یکى از این وجوه این است که اگر چه ابو بکر مورد اطمینان رسول خدا بود؛ اما پیامبر اکرم به رازدارى وى اطمینان نداشت؛ زیرا ممکن بود ابوبکر راز هجرت رسول خدا را در آن شب فاش کند و دشمنان به حضرت دست پیدا کنند، در نتیجه تمام نقشههاى رسول خدا نقش بر آب مىشد.
حتى اگر بپذیریم که ابوبکر در رازدارى مورد اطمینان رسول خدا بوده؛ ولى رسول خدا از نترسیدن وى در هنگام مقابله با سختى اطمینان نداشتند؛ شاید از خوابگاه رسول خدا فرار نموده، متوجه محل نقشه رسول خدا شده و دنبال رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم برود؛ که در نتیجه جاى رسول خدا را پیدا کرده و به آن حضرت دست مىیافتند.
حتى اگر بپذیریم که ابو بکر در نگهدارى راز رسول خدا مورد اطمینان بود و شجاعت نیز داشته است؛ ولى شاید توانایى خوابیدن در جایگاه رسول خدا را نداشت؛ چون تحمل آن حالت، خارج از شجاعت است؛ زیرا باید شجاع را در حالت دست بسته و ممنوع از مقابله قرار دهى (یعنى شجاع جرأت دفاع از خود را دارد؛ اما در اینجا نمىتواند از خود دفاع کند)؛ بلکه این امر سخت تر از شخص دست بسته است؛ زیرا شخص دست بسته مىداند که راه فرارى ندارد؛ اما این شخص هم مىتواند فرار کند و هم مىتواند از خود دفاع نماید (اما اجازه چنین کارى را ندارد).
حتى اگر بپذیریم که او شخص رازدار و شجاعى بود و حتى مىتوانست در جاى رسول خدا بخوابد و فرار هم نکند؛ ولى رسول خدا از آن جهت اطمینان نداشت که اگر قریشیان ابوبکر را زنده گرفته و شکنجه کنند، به آنچه مى داند اقرار نکند و مسیر رسول خدا را به کفار نشان ندهد تا در نتیجه قریشیان به دنبال رسول خدا راه افتاده و ایشان را پیدا کنند.
إبن أبیالحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد (۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۱۵۷، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م.
این استدلال یک عالم سنى است که با رعایت جانب انصاف تصریح مىکند که همراهى ابوبکر با رسول خدا صلى الله علیه وآله نه از روى میل؛ بلکه به خاطر عدم اطمینان رسول خدا به رازداری، شجاعت، و صبر ابوبکر در مقابل شکنجه قریشان بوده است.
سید بن طاووس رضوان الله تعالى علیه نیز در کتاب الطرائف به نقل از کتاب النور والبرهان ابن صباغ مالکى نقل مىکند که عدهاى از مردم مکه اعتقاد داشتهاند همراه بردن ابوبکر به خاطر این بوده است که مبادا وى نقشه هجرت را براى کفار فاش سازد:
ومن طریف الروایات فی أن النبی صلی الله علیه وآله ما صحب أبا بکر إلى الغار الا خوفا منه أن یدل الکفار علیه ما ذکره أبو هاشم بن الصباغ فی کتاب النور والبرهان فقال فی باب ما أنزل الله تعالى على نبیه صلی الله علیه وآله «قم فأنذر» وقوله تعالى «فاصدع بما تؤمر» وما ضمن رسول الله صلى الله علیه وآله لمن أجابه وصدقه، رفع الحدیث عن محمد بن إسحاق قال: قال حسان: قدمت مکه معتمرا وأناس من قریش یقذفون أصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله فقال ما هذا لفظه: فأمر رسول الله علیا علیه السلام فنام على فراشه، وخشی ابن أبی قحافه أن یدل القوم علیه فأخذه معه ومضى إلى الغار.
دستهاى از روایات دلالت می کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله از ترس این که ابوبکر جای او را به کفار نشان ندهد او را با خود به غار برد، بنابر آن چه شیخ ابوهاشم بن صباغ در کتاب النور و البرهان باب: ما أنزل الله علی نبیه ذیل آیه « قم فأنذر» و آیه « فاصدع بما تؤمر» وباب« ما ضمن رسول الله (صلى الله علیه وآله) لمن أجابه وصدقه » به نقل از محمد بن اسحاق نقل کرده است که: حسان میگوید برای انجام حج عمره به مکه آمدم دیدم مردمی از قریش نسبت به اصحاب رسول خدا بدگویى کرده و مىگفتند: رسول خدا به علی علیه السلام (درشب لیله المبیت) امر نمود ( که درجای ایشان بخوابد) علی علیه السلام نیز اجابت نمود؛ ولی از پسر ابوقحافه ترسید که مبادا جای ایشان را به کسانی که دنبال پیامبر بودند نشان دهد، به همین خاطر او را با خود به غار برد.
الحلی، رضی الدین أبی القاسم علی بن موسى ابن طاووس (۶۶۴هـ)، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ص ۴۱۰، ناشر: مطبعه الخیام – قم، الطبعه الأولی، ۱۳۹۹هـ.