ادب عایشه!!!!!
احترام به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و رعایت ادب در مقابل آن حضرت، بلکه در مقابل بزرگان، مسألهاى است که هر انسان عاقلى آن را مىفهمد و نیاز به تعلیم ندارد. در بررسى «خلفا در صحاح» گذشت که وقتى ابوبکر و عمر صداى خود را در مقابل رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بلند کردند آیات اول سوره حجرات نازل شد و این نشان مىدهد که باید آنها مىفهمیدند که در مقابل آن حضرت حتى صداى خود را نباید بلند کنند. حال مىخواهیم بدانیم که آیا عایشه احترام حضرتش را نگه مىداشت؟ به مواردى که صاحبان صحاح نقل کردند توجه فرمائید:
۱ – «عن أنس: کان للنبى صلىاللهعلیهوسلم تسع نسوه فکان إذا قسم بینهن لا ینتهى إلى المرأه الأولى إلاّ فی تسع. فکن یجتمعن کل لیله فی بیت التى یأتیها. فکان فی بیت عایشه فجاءت زینب فمدّ یده إلیها فقالت هذه زینب. فکفّ النبى صلىاللهعلیهوسلم یده فتقاولتا حتى إستخبتا و أقیمت الصلاه. فمرّ ابوبکر على ذلک فسمع أصواتهما فقال: أخرج یا رسول اللّه إلى الصلاه و احث فی أفواههن التراب. فخرج النبى صلىاللهعلیهوسلم فقالت عایشه: الآن یقضى النبى صلىاللهعلیهوسلم صلاته فیجىء أبوبکر فیفعل بى ویفعل. فلما قضى النبى صلىاللهعلیهوسلم صلاته أتاها أبوبکر فقال لها قولا شدیدا وقال أتصنعین هذا؟!»(۱).
خلاصه ترجمه: انس مىگوید که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ۹ زن داشت… هر که نوبتش بود در آن شب همه زنها آنجا جمع مىشدند یک شب که نوبت عایشه بود زینب وارد شد. پیامبر دستش را به سوى او دراز کرد. عایشه گفت: این زینب است! (یعنى شبى که نوبت من است چرا به زنى دیگر دست مىزنى!) حضرت دست باز داشت. گفتگوى آن دو (پیامبر و عایشه) بالا گرفت و صدا بلند شد. وقت نماز شد. ابوبکر از آنجا گذشت و صداى آن دو را شنید و گفت: یا رسول اللّه بیا نماز و بر دهانشان خاک بریز. پیامبر خارج شد. عایشه گفت: الآن پیامبر نماز را تمام مىکند و ابوبکر مىآید و با من برخورد مىکند. چون پیامبر نمازش تمام شد ابوبکر آمد و سخن تندى به او گفت و (در ضمن آن) گفت:
(۱) صحیح مسلم، ج ۲، ص ۱۰۸۴، کتاب الرضاع، باب ۱۳، ح ۴۶٫(۱۵)
آیا اینگونه (با پیامبر) رفتار مىکنى؟!
شاید لازم به توضیح نباشد که وقتى پیامبر دست از زینب باز داشت چه کسى شروع به پرخاشگرى کرد. چرا باید عایشه آنچنان رفتارى داشته باشد که ابوبکر با او چنان برخورد تندى داشته باشد؟ با آنکه ابوبکر خود در حضور رسول خدا صلىاللهعلیهوآله صدا بلند کرده بود و نتیجه آن نزول آیات اول سوره حجرات بود. ممکن است گفته شود که ابوبکر چون مىدانست که نباید با رسول خدا صلىاللهعلیهوآله چنین کرد و إلاّ تمامى اعمال خوب انسان ضایع مىشود؛ این بود که با دخترش تندى کرد. در پاسخ گوئیم: با این حساب این جریان بعد از نزول آیات سوره حجرات بود و عایشه با علم به اینکه نباید در حضور رسول خدا صلىاللهعلیهوآله صدا بلند کرد چنان کرد که گفتیم. بنابراین باید گفت همه اعمال خوب او ضایع شد.
سؤالى که در اینجا مطرح مىباشد این است که آیا او بعد از این جریان توبه کرد؟ به این روایت توجه فرمائید:
۲ – «عن النعمان بن بشیر قال: إستأذن ابوبکر على النبى صلىاللهعلیهوسلم فسمع صوت عایشه عالیا فلما دخل تناولها لیلطمها وقال: ألا أراک ترفعین صوتک على رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم ! فجعل النبى صلىاللهعلیهوسلم یحجزه. فخرج ابوبکر مغضبا. فقال النبى صلىاللهعلیهوسلم حین خرج ابوبکر: کیف رأیتنى أنقذتک من الرجل؟ قال فمکث ابوبکر أیاما، ثمّ إستأذن على رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم فوجدهما قد إصطلحا. فقال لهما: أدخلانى فی سلمکما کما أدخلتمانى فی حربکما. فقال النبى صلىاللهعلیهوسلم : قد فعلنا قد فعلنا»(۱).
خلاصه ترجمه: نعمان بن بشیر مىگوید: ابوبکر اجازه خواست که بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله وارد شود. صداى عایشه را شنید که بلند است. چون داخل شد خواست او را بزند و گفت: چرا بر سر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فریاد مىزنى؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله مانع از کتک خوردن عایشه شد. ابوبکر با غضب خارج شد. پیامبر صلىاللهعلیهوآله به عایشه گفت: من ترا از کتک خوردن نجات دادم. چند روز بعد ابوبکر اجازه ورود خواست. آن دو آشتى کرده بودند. گفت: همانگونه که هنگام جنگ شما به من اجازه دادید هنگام صلح نیز اجازه دهید و پیامبر صلىاللهعلیهوآله دوبار فرمود: اجازه دادیم.
ممکن است گفته شود از کجا مىگوئید که این جریان بعد از جریان قبلى بود تا بگوئید که عایشه از عمل قبلى خود توبه نکرد؟ در جواب مىگوئیم چه فرق مىکند یا این قبل از آن بود و یا آن یک قبل از این، در هر حال عمل ابوبکر نشان مىدهد که او مىدانست نباید در حضور پیامبر صلىاللهعلیهوآله صدا بلند کرد و عایشه با آنکه یکبار توبیخ شده بود باز هم تکرار کرد و این نشان مىدهد که او زنى پرخاشگر بود و ما سراغ نداریم که او توبه کرده و مطیع خدا و رسولش بوده و از پرخاشگرى و مخالفت با پیامبر صلىاللهعلیهوآله و ایذاء آن حضرت دست کشیده باشد.به نمونههاى دیگرى از این قماش توجه فرمائید:
۳ – «عن عایشه: کنت أنام بین یدى رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم ورجلاى فی قبلته. فإذا سجد غمزنى فقبضت رجلى فإذا قام بسطتهما…»(۲).
ب – سنن أبى داود، ج ۱، ص ۱۸۹، کتاب الصلاه، باب من قال المرأه لاتقطع الصلاه، ح ۷۱۲ و ۷۱۳٫
ج – سنن نسائى، ج ۱، ص ۱۲۶، کتاب الطهاره، باب ۱۲۰، ح ۱۶۷ و ۱۶۸٫
(۱۶)
عایشه مىگوید: من در مقابل رسول خدا صلىاللهعلیهوآله دراز مىکشیدم (یعنى آنگاه که آن حضرت به نماز شب مشغول بود) هرگاه به سجده مىرفت پایم را فشار مىداد من آن را جمع مىکردم و چون برمىخاست دراز مىکردم.
سؤال ما این است که آیا این از مصادیق رعایت ادب است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله در حال نماز باشد و عایشه پایش را به طرفش دراز کند به طورى که اگر او پایش را جمع نمىکرد نمىشد سجده کند؟ آیا محل دیگرى نبود که دراز بکشد؟ آیا حجره او آنقدر تنگ بود که جاى دیگر نمىیافت؟ اینان مىگویند که محل دفن پیامبر صلىاللهعلیهوآله و دو خلیفه اول در حجره عایشه بود و او کما کان در آنجا زندگى مىکرد.
۴ – «عن عایشه: إلتمست رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم فأدخلت یدى فی شعره فقال: قد جاءک شیطانک فقلت أمالک شیطان؟ فقال: بلى ولکن اللّه أعاننى علیه فأسلم»(۱).
عایشه مىگوید: با دستم رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را جستجو کردم به موهایش اصابت کرد. حضرت فرمود: (باز هم) شیطان تو به سراغت آمده است. (یعنى پنداشتى که من حق تو را به دیگرى واگذار کردم و در نوبت تو نزد همسرى دیگر رفتم). گفتم: آیا براى تو شیطان نیست؟ فرمود: هست؛ ولى خدا مرا کمک کرد و او مسلمان شد (!).
اینجا نیز ممکن است گفته شود که منظور عایشه از آن سؤال این بود که مىخواست بداند اگر براى هر کسى شیطانى است، آیا براى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نیز شیطانى است! در پاسخ گوئیم اولا: اینجا جاى آن سؤال نبود. چه آنکه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از او عملى شیطانى دیده بود و به او آن جمله را فرمود. (منظور ما از «عملى شیطانى» تردید او بود نسبت به اجراى عدالت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نسبت به همسران، که پنداشت حضرتش در نوبت او نزد همسرى دیگر رفت). آیا او هم از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله عملى شیطانى دیده بود که آن سؤال را از آن حضرت پرسید؟ ثانیا: مگر در قرآن نیامده است که شیطان قرین کسى است که از یاد خدا غافل شود. (سوره زخرف آیه ۳۶) آیا او پنداشت که رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله لحظهاى از یاد خدا غافل مىشود؟ در اینباره از آیات متعددى از قرآن مىتوان فهمید که شیطان بر بندگان پاک خدا هیچگونه تسلطى ندارد و اگر قرار باشد که بر پیامبران الهى مسلط باشد پس واى به حال سایرین!
۵ – «عن عایشه: أن رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم خرج من عندها لیلا قالت فغرت علیه فجاء فرأى ما أصنع فقال: ما لک یا عایشه أغرت؟ فقلت: وما لى لا یغار مثلى على مثلک؟ فقال رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم أ قد جاءک شیطانک؟ قالت: یا رسول اللّه! أو معى شیطان؟ قال: نعم. قلت: ومع کل انسان؟ قال: نعم قلت: ومعک یا رسول اللّه قال: نعم. ولکن ربى أعاننى علیه حتى أسلم»(۲).
عایشه مىگوید: شبى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از نزدم خارج شد. من حسادتم گل کرد. حضرت آمد و دید من چه مىکنم (دیگر نمىگوید چه کرد ولى معلوم است که اعمالى انجام داد که حضرت متوجه گل کردن حسادتش شد) فرمود: ترا چه مىشود؟ آیا (باز هم) غیرت به خرج دادى؟ گفتم: چرا مثل من بر مثل تو غیرت به خرج ندهد؟ (یعنى من حق دارم که چنین کنم چه آنکه ممکن است تو نزد همسر دیگرى بروى!) رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: آیا (باز هم) شیطانت به سراغت آمد؟ گفتم: یا رسول اللّه آیا با من شیطان است؟ فرمود: آرى. گفتم: با هر انسانى؟ فرمود: آرى. گفتم: آیا با تو
(۱۷)
هم؟ فرمود: آرى ولکن پروردگارم مرا کمک کرد تا آنکه اسلام آورد.
دقت در این روایت به خوبى نشان مىدهد که عایشه بیش از یکبار در عدالت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در شک بود و بى آنکه ادب حضور را رعایت کند از حضرتش مىپرسد که آیا با تو هم شیطان است؟ و نیز معلوم است که این واقعه غیر از داستان قبلى است و هر کدام از آنها که زودتر اتفاق افتاده باشد سؤال مجدد عایشه از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بىمورد بوده است. گر چه ما سؤال اول را دلیل بر ضعف ایمان او مىدانیم تا چه رسد به تکرار آن.