بزرگترین انگیزه قیام امام حسین (علیه السلام)
بزرگترین انگیزه قیام امام حسین (علیه السلام)

اینسؤال مطرح است که چرا با وجود شناخت امام از مردم و قدرت بنی امیه امام حسین قیام کرد و مانند امام حسن با حکومت کنار نیامد؟ چند نمونه ازعلل را در ذیل می آوریم:
۱٫ امر به معروف و نهى از منکر
بزرگترینانگیزه قیام امام حسین علیه السلام مسئله امر به معروف و نهى از مـنکر استکه این دو از مـهمـتـرین ارکان دین است و امـام عـلیه السلام در درجه اولمسئول اجراء این امر مهم اسلامى است .
چنانکه در وصیت به برادرشمحمد بن حنفیه اعلان فرمود :« قـیام مـن بر مبناى تمایلات نفسانى نیست ،من به منظور طغیان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى کنم بلکه انگـیزه اماصلاح امـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منکراست» ۱
چـون بنى امـیه این دو رکن بزرگ و مـهم اسلامـىرا متزلزل ساخته بودند که نه تنها امر به معروف و نهى از منکر متروک گشتهبود بلکه معروف منکر و منکر معروف تلقى مى شد و امام علیه السلام در اینمسیر مکرر به این حقیقت اشاره فـرمـود که اولین بار در سخـنرانى حضرت درمنزل ذى حسم و برخورد با حر و سپاهیانش فرمود:
« مـگـر نمـى بینیدکه به حق عـمـل نمـى شود و از باطل جلوگـیرى نمـى شود مـؤمن باید براىاجرا این مهم مشتاق دیدار پروردگارش باشد .» ۲
و لذا حسین عـلیه السلام به مـیدان جهاد قدم نهاد تا این اساس و پایه مهم اسلامى را استوار سازد و اسلام محکم و مستحکم بماند.
۲ـ زنده کردن ارزشهاى اسلامى
حکومتاموى سعى بلیغ می نمود که ارزشهاى اسلامى را که کرامت انسانها بدان بستگىدارد مـحو و نابود ساخـتـه و ضد ارزشها را که در جاهلیت بدان افتخار مىکردند و ارج مى نهادند جایگزین ارزشهاى اسلامى نماید!
از جملهارزشهایى که اسلام روى آن زیاد سرمایه گذارى کرده و حکومت بنى امیه باتمام قدرت در محو و اضمحلال آن ایستادگى مى کرد این امور است :
الفـ وحدت اسلامى :
پـیامـبراکرم صلى الله علیه و آله براى ایجاد وحدت و برادرى اسلامى سعى و کوششوافـى مـبذول مـى فـرمـود ولى مـعـاویه از طرق مختلف مخصوصا از طریق احیاىتعصبات قبیله اى و وادار کردن شعراى قبایل بر هجو قبیله رقیب و خانوادههاى آنان وحدت اسلامـى را ریشه کن مـى کرد تـا جائیکه یزید یکى از شعـراىزمـان بنى امـیه انصار و مـردمـى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلمرا در مدینه جاى دادند و حمایت کردند هجو می کند.
اگـر در اشعـارشعـراى امـوى دقـت شود روشن تـرین اثـرات آن همـان قـذف و هجو قـبایل وخـانواده هاى رقـیب آنان است . در اشعار شعراى معاصر اموى کمترین اثرى ازفضائل انسانى و آثار خوب اجتماعى و اخلاق اسلامى دیده نمى شود.
حسین علیه السلام براى احیاى آثار و اخلاق اسلامى قیام کرد.
ونیز اخـتـلافـاتى که بین اعراب و اصیل و موالى به وجود آوردند که عربکتابهایى در انتـقـاد بر مـوالى یعـنى اقـوامـى که از ایران و سایرکشورهاى غیر عربى در عراق و کشورهاى عربى زندگى مى کردند تصنیف و تالیفکردند و بر عکس موالى کتابهایى علیه اعراب نوشتند که این حرکت برخلافمقررات و موازین اسلامى بوده و وحدت اسلامى را مختل مى کرد.
بزرگترینانگیزه قیام امام حسین علیه السلام مسئله امر به معروف و نهى از مـنکر استکه این دو از مـهمـتـرین ارکان دین است و امـام عـلیه السلام در درجه اولمسئول اجراء این امر مهم اسلامى است.
چنانکه در وصیت به برادرش محمدبن حنفیه اعلان فرمود :« قـیام مـن بر مبناى تمایلات نفسانى نیست ، من بهمنظور طغیان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى کنم بلکه انگـیزه ام اصلاحامـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منکر است»
بـ حریت :

چـنانکهمـى دانیم و در تـواریخ مـذکور است در دوران حکومـت امـوى ، سفـره قـتـل وشمـشیر یگانه حاکم در این دستگاه مستبد بود که بدون رسیدگى به حق و حقیقتسفـره قـتـل گـستـرده مـى شد و جلاد به دستـور حاکم بیگـناهى را به قتل مىرسانید، چنانکه حجاج بن یوسف ثقفى یکى از حکام زمان عبدالملک مى گفت : ازغذا و طعـام وقـتـى لذت مـى برم که انسانى را ببینم در خـون خـود دست و پامى زند و من مـشغول طعام باشم در چنین محیطى هیچ کس را قدرت و جرئت آننبود که به نحوه کردار و رفتار ناشایست حکام انتقاد نماید و یا به دفاع ازحقوق از دست رفته خود پردازد.
حسین علیه السلام قیام کرد تا بهانسانهاى زیر بار ظلم و ستم بیاموزد که چگونه مى تـوانند به حقـوق خـودبرسند و حریت و آزادى از دست رفته را باز یابند، و تاریخ گـویاى این مطلباست که هنوز چند ماهى از شهادت حسین علیه السلام بیش نگذشته بود که قیامها یکى پس از دیگرى شروع شد تا حکومت اموى را ریشه کن نمود.
آرىمـردم با شهادت حسین علیه السلام درس آزادى و آزادگى را از دانشگاه خون وشهادت کربلا آموختند و براى بدست آوردن حریت بپا خاستند.
جـ اخلاق اسلامى و انسانى :
اززمـان رحلت رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله هیچ یک از خلفاء همانند علىعلیه السلام به فکر تربیت روحى و اخلاقى جامعه نبودند اما آنقدر مشکلاتبراى حضرت على عـلیه السلام ایجاد کردند که نتـوانست راهى را براى تنویرافکار عمومى و اخلاق اسلامى و هدایت روحى جامعه پیش گرفته بود به مقصدبرساند.

ودر زمان حکومت اموى نه تنها در مسیر تربیت جامعه قدمى برنداشتند بلکه مىکوشیدند تا جامعه را به فساد بکشانند زیرا حکومتهاى فاسد با جامعه صالحهنمى توانند کنار بیایند چه که مردم صالح و شایسته همواره مخالف حکومت هاىضد خدایى هستند از این رو کوشیدند تا مردم را همانند خود بسازند و لذامردم در این دوران بحکم (( النّاس على دین ملوکهم )) نه تنها پاى بند بهصلاح نبودند بلکه ترسی هم از ارتکاب فساد در آنها نبود و مـظاهر فساداخلاق از قبیل دروغ ، نقض عهد، لهو و لعب در همه جا به چشم مى خورد،چنانکه رئیس حکومت اموى معاویه بن ابى سفیان پس از پیمان با حضرت حسن بنعلى علیه السلام اظهار داشت که به هیچ یک از شرایطى که در قرارداد به نفعحسن بن على قرار داده عـمـل نخـواهد کرد و حاکم کوفـه نیز به امـانى که بهمـسلم بن عقیل داده بود وفا نکرد.
و مردم کوفه که با همین سیره نشوو نما کرده بودند به سادگى پشت پا به همه وعده هایی که به حسین علیهالسلام داده بودند زدند و منکر همه نامه هاى خود شدند و چه ننگى بالاتـراز این که فـرزند پـیغـمـبر و سید جوانان اهل بهشت را براى قبول مسئولیتپیشوایى خود دعوت نمایند و اصرار ورزند که اگر نیایى در پیشگاه خدا با تواحتجاج خواهیم کرد و چون دعوت آنان را پذیرفت در مقابلش صف آرائى نموده وخونش را بریزند.
امـام عـلیه السلام در روز عـاشورا خطاب به مردمکوفه فرمود: اى شیث بن ربعى و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى زیدبن حارث آیا شما به من ننوشتید که میوه هاى ما رسیده و باغات ما سرسبز استاگر بسوى ما بیایى بر سپاه مجهزى وارد خواهى شد؟
این تیره بختان با کمال وقاحت و بدون هیچ شرم و حیا گفتند: ما چنین نامه هائى ننوشتیم !
اماممتعجّبانه فرمود: آرى به خدا قسم نوشتید و لذا تن به شهادت داد تا اخلاقاسلامى و انسانى را که در جامعه آن روز مرده بود زنده کند.
بزرگترین فلسفه قیام حسینى

باتوجه به اینکه حسین علیه السلام از قدرت بنى امیه و از ضعـف و زبونى مـردمزمـان مـطلع و آگـاه بود و رفتارکوفـیان را با پدرش على علیه السلام وبرادرش امام مجتبى دیده بود، پس چرا قیام کرد و مانند برادرش حضرت امامحسن علیه السلام با حکومت وقت کنار نیامد؟
۱ـ ریشه کن کردن مظالم حکومت اموى
یکىاز بزرگترین فلسفه قیام حسینى ایستادگى در برابر ظلم و ستم بى حساب حکومتاموى مخصوصا نسبت به شیعیان و تصفیه حساب حکومت با شیعه بود .
مـظالم حکومت اموى بى حد و حصر و در شمار نمى آید که ما فقط به چند نمونه آن اشاره مى کنیم :
الفـ سلب امنیت :
حکامامـوى براى آنکه بیشتر بر مردم مسلط گردند و حق نفس کشیدن را حتى از مردمسلب کنند در سراسر کشور اسلامـى چنان ترس و وحشتى به وجود آورده بودند کهفوق آن مـتـصور نبود، افـراد بى گناه را به جاى گناهکار و مطیع را به جاىمخالف مجازات مى کردند، با ظن و گـمـان و تـهمت افراد را تحت فشار قرار مىدادند، نیکان و خوبان را بدون مـحاکمه به زندان مى انداختند.
هیچـکس بر مـال و جان خود ایمن نبود و لذا حسین علیه السلام قیام کرد تا این ستمها و ظلم ها را ریشه کن نماید.
بـ تحقیر امت اسلامى :
یکىاز کارهاى خطرناک حکومت اموى تحقیر و اذلال و خوار ساختن مؤمنان مخصوصاشیعیان امـیرالمؤمنین حضرت على بن ابیطالب علیه السلام بوده است ، و یکىاز نشانه هاى این تحقیر داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شیعیان یعنىهمان طورى که دامها را به مـنظور شناسائى بر گونه و سر و گوش آنها داغ مىنهند و یا غلامان زر خرید حبشى را عـلامـت بردگى با داغى نشان مى گذاشتند،با شیعیان و مؤمنین راستین و دوستان على علیه السلام چنین مى کردند حسینعلیه السلام قیام کرد تـا باب عـزت و آزادى را بر روى آنان بگشاید و ازاین کابوس خـطرناکى که حیات و زندگـى آنان را در گرداب عمیقى قرار دادهاست نجات بخشد، چـنانکه در تـاریخ ثـبت است حجاج بن یوسف ثـقـفـى، گـردنانس بن مـالک و سهل بن سعد و دست جابر بن عبدالله انصارى را به جرم دوستىبا على علیه السلام داغ نهاد.۱
۲ـ دفع ظلم از شیعه
حسین عـلیه السلام از مـشاهده ظلم هایى که از ناحیه معاویه بر شیعیانش می گذشتدر رنج بود که ستـم بر آنان را به حد اعـلا رسانیدند، خـونهایشان را بدوندلیل مـى ریخـتـند، حتى بزرگانى را که نمى توانستند مستقیما با آنها مواجهگردند و عـلنا آنها را بکشند ترور مى کردند، و در این زمینه بى شرمى رابجایى رسانیدند که مـعـاویه به کشتن یاران على افتخار مى کرد، چنانچه بهحسین علیه السلام اظهار داشت : یا ابا عبدالله مى دانى که یاران پدرت راکشتیم و آنان را حنوط کردیم و کفن نمودیم و بر آنها نماز خواندیم و دفنکردیم ، حسین در جواب معاویه فرمود: لیکن، اگر دوستان شمـا را بکشم نهآنها را غسل مى دهیم و نه کفن مى کنیم و نه دفن خواهیم کرد (حسین علیهالسلام با این جمـله مـعاویه را محکوم کرد یعنى معاویه دوستان على را مؤمنو مسلمان مى داند که احکام اسلامـى را درباره شان اجرا مى کند و با اینعقیده آنها را بدون جرم به قـتـل مى رساند) معاویه منتهى درجه کوشش خود رادر دشمنى با دوستان على بکار برد و به هر نحو ممکن با آنها تصفیه حساب کردکه ما به چند نمونه از آنها اشاره مى کنیم :

۱ـ بزرگـان آنان را مـانند حجربن عـدى و عـمـرو بن حمـق خـزاعـى و صیفـى بن فسیل را اعدام کرد.
۲ـ عده اى را مانند میثم تمار به دار آویخت و مثله کرد.
۳ـ عده اى را زنده بگور کرد.
۴ـ خانه افرادى از شیعیان على علیه السلام را خراب کرد.
۵ـ براى زنان شیعه ایجاد ترس و رعب مى نمود مخصوصا زنانى که در جنگ صفین باعلى علیه السلام بودند مانند: زرقاء دختر عدى بن حاتم و ام الخیر با رقیهو سوده بنت عـمـاره و ام البراء و بکاره هلالیه ، اروى بنت حارث و دارمیهحجونیه ، به فرماندارانش نوشت که زنان را جلب کرده به شام بفرستد، معلوماست براى یک زن چقدر سخت مى گـذرد که او را از شهرى به شهرى آنهم با وسائلآن روز جلب کنند به ویژه آنکه وسیله مامورین مرد انجام گیرد.
۶ـ به استانداران و فرمانداران اعلان کرد: گواهى دوستان على را در محاکم نپذیرند.
۷ـ همـچـنین طى بخـشنامـه اى دستـور داد حقـوق یاران عـلى را از بیت المال قطع کنند.
۸ـ حدود پنجاه هزار نفر از شیعیان را به خراسان یعنى ایران امروز تبعید نمود.
چونحسین علیه السلام از رفتار معاویه احساس خطر بیش از حد را نمود آن نامهتاریخى را براى معاویه نگاشت که در آن اعمال و خلافکاری هایش را یادآور شدو او را به اعمالش توبیخ کرد. ۲
۳ـ احیاى اهل بیت
یکىاز کارهاى مـعـاویه این بود که به هر طریق مـمـکن مـى کوشید تـا نام و یاداهل بیت رسول اللّه را مـحو و نابود کند و آثـار و فضایل و مناقب آنان راریشه کن نماید، از جمله راه هایى که معاویه براى رسیدن به این هدف در پیشگرفته بود اینهاست :

۱ـ وضع و جعل اخبار و احادیث از زبان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در پائین نشان دادن مقام آنان .
۲ـ مى کوشید تا جامعه مخصوصا نسل نو را دشمن خاندان پیغمبر تربیت کند.
۳ـ هر که فـضائل على علیه السلام و خاندانش را ذکر مى کرد با سخت ترین عقوبات کیفر مى داد!
۴ـ به استـانداران و فـرمـانداران دستور داده بود تا بر منابر و خطبه هاى نماز جمعه اهل بیت را لعن و سبّ (دشنام ) نمایند!
حسین عـلیه السلام در کنفـرانس سیاسى بزرگـى که در مـکه مـکرمـه تـشکیل داد ومـسلمـانان سراسر کشور اسلامى آن روز شرکت داشتند مردم را از هدف شوممعاویه که مى خواهد موقعیت اسلامى اهل بیت را ساقط نماید آگاه ساخت .
حسینعـلیه السلام که شنیدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برایشدشوارتـر بود براى رسیدن به مـیدان جهاد و شهادت در راه خدا پر میکشید ولحظه شمارى میکرد، پس حسین علیه السلام قیام کرد تا آثار نبوت و خاندانپیامبر را احیا کند و موقعیت اسلامى آنان را بازگرداند. ۳
۴ـ از بین بردن بدعت
یکىدیگـر از کارهاى حکومت اموى در برابر اسلام ایجاد بدعت و نشر آن بود تابدین وسیله اسلام را تـحریف و از مـسیر صحیح منحرف نماید و روش حکومت اموىدر این مسیر بدعـت هاى جاهلى را زنده مى کرد تا در مقابل ، سنت هاى اسلامرا از بین ببرد چنانکه امام علیه السلام در نامه اى که براى مردم بصرهنگاشت به این حقیقت اشاره کرد:
فـانّ السنه قـد امـیت و البدعـه قـداحییت همـانا سنت رسول خـدا را بدست فـرامـوشى سپـردند و بدعـت ها را زندهکردند، یا در نقـل دیگـرى است ؛ فانى ادعوکم الى احیاء معالم الحق و اماتهالبدع ; شما را به زنده کردن مـعـارف اسلامـى و از بین بردن بدعـتـهادعـوت مـى کنم .۴ و بهمین دلیل حسین عـلیه السلام قـیام کردتـا رسوم جاهلیت را ریشه کن ساخته و سنت جدش رسول خدا صلى الله علیه و آلهرا احیا نموده و در میان جامعه اسلامى رواج دهد.