سیره اخلاقی امام حسین علیه السلام

سيري در سيره اخلاقي امام حسين عليه السلام

از نگاه تربيتي و اخلاقي، يکي از بهترين و کارآمدترين روش هاي پرورشي و سازندگي، تربيت از راه نشان دادن الگوها و سرمشق ‏هاي عيني و عملي است. اسلام به عنوان مکتبي انسان ساز و جامعه پرداز اين اصل اصيل را در برنامه ‏هاي تربيتي و اخلاقي خود مطرح کرده و با ارائه الگو هاي اصلي و حقيقي و پرهيز دادن از الگوهاي بدلي و دروغين، روش تربيتي ويژه‏اي را به جامعه بشري نشان داده است.

قرآن کریم افزون بر آموزش ‏هاي موعظه‏ اي، دستورالعمل هاي کلي و بنيادي در زمينه کسب فضايل و خصلت ‏هاي انساني و آداب و اخلاق اسلامي; الگوهاي عيني را نيز معرفي کرده است:

  • 1- «قد کانت لکم اسوة حسنة في ابراهيم والذين معه…(1)؛ قطعا براي شما در پيروي از ابراهيم و کساني که با اويند سرمشقي نيکوست».
  • 2- «لقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة…(2)؛ براي شما در زندگي رسول خدا صلي الله عليه و آله سرمشق نيکويي است».

در آيات زيادي در قرآن سخن از نمونه ‏هاي عالي انساني به ميان آمده و به عنوان راه يافتگان فرزانه و قابل پيروي معرفي شده‏اند.(3) در فرهنگ ديني و گفتار پيشوايان مذهبي نيز به اين اصل اساسي اشارت ‏ها و صراحت ‏هاي گوناگون به چشم مي ‏خورد.

امام علی عليه السلام مي ‏فرمايد: «فتاب نبيک الاطيب الاطهر صلي الله عليه و آله فان فيه اسوة لمن تاسي…(4)؛ پس به پيامبر پاکيزه و پاک صلي الله عليه و آله خود اقتدا کن که در – رفتار – او خصلتي است که زدودن اندوه خواهد…».

در اين کلام نوراني که حضرت پيش از آن به اسوه ‏هايي مانند حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت داود عليهم السلام اشاره مي ‏کند، دو نکته قابل دقت است:

  • 1- اصل اسوه پذيري و ضرورت الگو در زندگي انسان مسلمان.
  • 2- نشان دادن بهترين و جامع ‏ترين الگو در تمام زمينه ‏هاي انساني و الهي؛ يعني وجود پربرکت و باکرامت رسول الله صلي الله عليه و آله.

امام صادق عليه السلام نيز از شيعيان مي ‏خواهد که با زبان عمل مردمان را به فرهنگ دينی فراخوانند که اين زبان اثرش از زبان گفتاري بسي‏ بيشتر و سودمندتر است: «کونوا دعاة الناس بغير السنتکم ليروا منکم الورع والاجتهاد والصلاة والخير فان ذلک داعية(5)؛ مردمان را به غير گفتارتان به سوي اسلام و ارزش هاي ديني فراخوانيد تا در رفتار شما پرهيزگاري و تلاش و نماز و نيکي ببينند، چه اين که اين گونه دعوت کردن، اثرگذار است».

ترديدي نيست که يکي از بهترين و موفق‏ترين روش ‏هاي تربيتي، تربيت از راه نشان دادن الگوهاي عملي است و به همين جهت قرآن کريم پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را اسلام مجسم و قرآن مجسد مي ‏نامد، زيرا تمام مبادي ارزش ها در وجودش و در سخن و سيره‏اش متبلور شده است. در کتاب هاي تربيتي نيز اين روش را براي پرورش و سازندگي فرد و جامعه سودمندتر مي ‏دانند.

«عملي ‏ترين و پيروزمندانه‏ ترين وسيله تربيت، تربيت کردن با يک نمونه عملي و سرمشق زنده است. تاليف کتاب در موضوع پرورش آسان است و ترسيم يک نقشه خيالي اگر چه کامل و همه جانبه و وسيع باشد، آسان ‏تر; اما اين روش و نقشه تا هنگامي که به يک حقيقت عيني واقعي بر روي زمين تبديل نشده… مرکبي است ‏بر کاغذ و نقشه معلق در فضا. تنها روشي محقق مي ‏شود و منشا حرکت مي ‏گردد و تحولي در تاريخ ايجاد مي ‏کند که عملا بر روي زمين و در زندگي اجتماعي اعمال گردد».(6)

در اين سلسله از نوشتار برآنيم که سير کوتاه داشته باشيم در سيره اخلاقي امام حسين عليه السلام. زيرا براين باوريم که آن حضرت در سخن و سيره خود پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و پدر بزرگوارش امام علي عليه السلام و برادرش امام حسن عليه السلام بهترين سرمشق است. آن چنان که خود فرمود: «فلکم في اسوة‏».(7)

اسوه بودن امام حسين عليه السلام در تمام زمينه ‏هاي فردي، اجتماعي، سياسي، نظامي، فرهنگي و اعتقادي تجلي و تبلور دارد. لکن در اين نوشته تلاش ما بر آن است که از ديدگاه اخلاقي و تربيتي به زندگي و رفتار و گفتار آن حضرت بنگريم. بر اين باوريم که سيره اخلاقي آن امام همام هم چون سيره سياسي و اجتماعي و عاشورايي وي الهام بخش و انسان ساز است.

به ديگر سخن، او همان گونه که سرور شهيدان و سرور آزادگان است، سرآمد بزرگواري ‏ها و فضيلت ‏هاي انساني و اسلامي نيز هست. مکتب حسيني تنها مکتب جهاد و مبارزه با ديوهاي ظلم و ستم بني‏ اميه نبود، بلکه پيش از آن، اين مکتب و پرورش يافتگانش در ميدان جهاد اکبر آزمايش خود را نشان دادند و پيش تازي و جلوداري در ميدان ارزش ها را به نمايش گذاشتند.

حسين عليه السلام عصاره رسالت و ميوه درخت امامت ‏است که سيره اخلاقي او مي ‏تواند ترسيم کننده ارزش هاي والاي قرآني باشد. اعتلاي شخصيت اخلاقي امام حسين عليه السلام و استقلال شخصيت ‏سياسي اجتماعي آن حضرت، انعکاس گسترده‏اي در جامعه اسلامي آن روز داشت; به گونه‏اي که دشمنان و مخالفان وي نيز آن را باور داشتند; به اين جمله که از زبان معاصران آن حضرت نقل شده، بنگريد: معاويه به فرزندش يزيد چنين سفارش کرد: «حسين احب الناس الي الناس‏(8)؛ حسين محبوب ‏ترين چهره مردمي است».

و نيز وليد بن عتبه، والي مدينه به عبيدالله بن زياد نوشت: «حسين به عراق روي آورده است. او فرزند فاطمه و فاطمه دختر پيغمبر صلي الله عليه و آله است. بترس از آن که کمترين ناگواري به او برساني و اگر با او بد رفتاري کني، مردم به تو و قبيله ‏ات مي‏ شورند و هيچ کس از خاصه و عامه تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد.»(9)

اين دو نمونه گواه اين نکته است که: امام حسين عليه السلام به عنوان يک انسان وارسته و فرزانه در عصر خودش مطرح بوده و سيره و روش آن حضرت برهمگان روشن و معلوم بوده است. چهره سياسي – اجتماعي و نيز چهره انساني و اخلاقي امام حسين عليه السلام به عنوان الگوي عيني جامعه اسلامي در ميان دوست و دشمن مطرح بوده است.

ابا عبدالله عليه السلام پيش از هر چيز، «عبدالله‏» بود و عبوديت در تمام زواياي زندگي و رفتار و گفتارش آشکار بود. سيره او سازنده انسان و ترسيم کننده سيستم ارزش ‏هاي اخلاقي است. به اين حديث ‏شريف از زبان امام باقر عليه السلام بنگريم و چهره انسان ‏هاي سوزنده و سازنده را ترسيم نماييم و سپس به نمونه ‏هايي از سيره سازنده اخلاقي امام حسين عليه السلام بپردازيم:

امام باقر عليه السلام در ترسيم اسوه ‏هاي شرآفرين و الگوهاي برکت ‏آفرين و رحمت ‏بخش چنين مي ‏فرمايد: «ان لله عبادا ميامين مياسير يعيشون و يعيش الناس في ‏اکنافهم و هم في ‏عباده مثل القطر، و لله عباد ملاعين مناکير، لايعيشون و لا يعيش الناس في اکنافهم، و هم في ‏عباده مثل الجراد، لايقعون علي شي‏ء الا اتواعليه.»(10)

«همانا براي پروردگار بنده‏ هايي است پربرکت و باميمنت که خود خوش مي ‏زيند و مردم نيز در پرتو آنان زندگي خوشي دارند. آن ‏ها در ميان بندگان مانند بارانند. در برابر، انسان ‏هايي هستند نفرين شده و نکبت ‏بار که نه خود زندگي سالمي دارند و نه کسي از زندگي آنان بهره ‏اي مي ‏گيرد. اين گروه مانند ملخ هستند که جز نابودي و تبه کاري چيزي ندارند.»

امام حسين عليه السلام الگوي رحمت، رافت، کرامت و بزرگواري است که باران وجودش همگان را سيراب مي ‏سازد و شادابي و نشاط و حيات و حرکت مي ‏آفريند.

آيات اخلاق در سيماي حسيني

با دقت در سيره اخلاقي ابي ‏عبداللّه عليه‏ السلام جلوه ‏هاي متعالي و مفاهيم بلند را مشاهده مي ‏کنيم که دو نمونه از آن ذکر مي ‏شود: الف) انسان ‏هاي وارسته از هر طبقه و نژاد، گرد هم آمده‏اند تا عاشقانه‏ترين نظام عزّت و کرامت انساني را در کربلا تجسّم بخشند. يکي از آن ها «جون» است که قبلاً غلام ابو‏ذر غفاري بوده است. با گوهر محبت و ولايت در کربلا حضور يافته است و بي ‏اعتنا به تحقير دنيا گرايان، عزّت خويش را در همراهي سيدالشهدا عليه ‏السلام ديده است.

هر يک از ياران ابي ‏عبداللّه عليه‏السلام به سوي نبرد حرکت مي ‏کند و مدتي نمي ‏گذرد که بدنش نقش زمين مي ‏شود و به ملکوت اعلي پر مي ‏کشد. او نيز خود را آماده مي ‏کند تا در صف بلاجويان دشت کربلا قرار بگيرد؛ پس به حضور امام حسين عليه‏ السلام مي ‏رسد و مي ‏گويد: بدنم بدبو و رنگم سياه و بي ‏بهره از نسب و قبيله هستم؛ امّا شوق بهشت، بي ‏تابم کرده است. پس بهشت را ارزاني من ‏دار تا بوي بدنم خوش و حسب و نسب من شرافت يابد و صورت من سفيد گردد. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خون من با خون پاک شما مخلوط گردد.

سپس از امام حسين عليه‏السلام رخصت طلبيد و به ميدان شتافت؛ مبارزه‏اي شگفت نمود تا اين ‏که بر زمين افتاد. اگر چه سراسر وجودش عشق و محبّت به امام بود و تنها آرزوي او از اين دنيا، اين بود که يک‏ بار ديگر نگاهش بر چهره پر مهر ابي ‏عبداللّه عليه ‏السلام نقش بندد، اما تصوّرات پيشين او، که در پيشگاه حضرت آن را اظهار کرد، به او اجازه نمي ‏دهد که از ابي ‏عبداللّه عليه ‏السلام بخواهد تا بربالينش حاضر گردد. ولي برخلاف اين تصوّرات، مشاهده مي ‏کند که امام بر بالين او حاضرگشته و دعاي خويش را بدرقه راه آخرتش مي ‏نمايد و مي ‏فرمايد: «اللّهُمَّ بِيضْ وَجْهَهُ، و طَيبْ ريحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ و عَرِّفْ بَينَه و بَينَ محمّد و آل محمّد(11)؛ بار الها! روي او را سفيدگردان و بوي او را خوش کن و بين او و محمد و آل محمد آشنايي و شناسايي ده».

اکنون او ظهور قرآن ناطق را با ديدگان خويش مشاهده نموده و عزّت و افتخار انساني خويش را در پناه او، متحقّق ديده و خويش را در کارواني از نور مي ‏بيند که دور از امتيازات مادّي و فخر فروشي ‏هاي ناپسند، به سوي کمال انساني گام مي ‏نهد و در استمرار حرکت بلال، جُوَيبر، سلمان و صُهيب، خود را با جامعه برين که اينک رهبرش سيدالشهدا عليه‏السلام است، رو به رو مي ‏بيند.

ب) روزي امام حسين عليه ‏السلام از کنار جمعي از فقرا گذشت، که عباي خود را پهن و نان خشکي را بر آن نهاده و مي ‏خوردند. چون آن حضرت را ديدند، او را دعوت کردند، حضرت نزد ايشان نشست و فرمود: اگر اين مال صدقه نبود، آن را مي ‏خوردم. سپس فرمود: برخيزيد به سوي خانه من آييد. آنان را با خود به خانه برد و ميهمان کرد و لباس به آن ها هديه کرد و دستور داد تا پول نيز به آنان بدهند.(12)

يکي از صفات انسان ‏هاي شايسته و کامل، رضا به مقدّرات الهي و تسليم در برابر آن است و آن، عبارت است از ترک اعتراض و انکار در قلب و در ظاهر؛ بدان سان که در نزد او فقر و غنا، راحت و رنج، بقا و فنا، عزّت و ذلّت، مرض و صحّت و مرگ و حيات مساوي بوده و «پسندد آن چه را جانان پسندد». برخلاف انسان صابر، که چه بسا در باطن ناخشنود بوده و تنها در ظاهر اعتراضي نمي ‏کند.

در روايتي پيامبر گرامي اسلام صلي ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله‏ و سلم از قول جبرئيل درباره تفسير «رضا» فرمودند: انسان راضي از آقاي خويش ناخشنود نيست؛ چه از دنيا بهره‏مند باشد و چه بي ‏بهره، و به عمل اندک بسنده نمي ‏کند.(13)

اين صفتي است که از اعتقاد عميق به خداوند و حکمت او نشأت مي ‏گيرد؛ زيرا در اين صورت مي ‏داند که هيچ يک از حوادث بدون مصلحت نيست و بر اساس اراده متقن و نظام احسن اداره مي ‏شود.


در بلاهم مي ‏چشم لذّات او × مات اويم، مات اويم، مات او


و از سويي ديگر چون دوستدار خداوند متعال است، مقدّرات او نيز برايش شيرين و خوشايند خواهد بود.


عاشقم بر لطف و بر قهرش به جِدّ × وي عجب من عاشق اين هر دو ضدّ


قرآن کريم مي ‏فرمايد: «والسّابقون الاوّلون من المهاجرين و الانصار والذّين اتَّبعُوهم بِاِحْسان رَضِي اللّه عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ(14)؛ پيشگامان نخستيني از مهاجران و انصار و کساني که به نيکي از آن ها پيروي کردند؛ خداوند از آن ها خشنود گشت و آن ها (نيز) از او خشنود شدند.

در آيه ديگر مي ‏فرمايد: هيچ قومي را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند، نمي ‏يابي که با دشمنان خدا و رسولش دوستي کنند؛ هر چند پدران يا خويشاوندان آن ها باشند. آنان کساني هستند که خدا ايمان را در صفحه دل هايشان نوشته و با روحي از ناحيه خودش آن ها را تقويت کرده و آن ها را در باغ هايي از باغ هاي بهشت وارد مي ‏کند که نهرها از زير درختانش جاري است؛ جاودانه در آن مي ‏مانند.

«رضي اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»(15)؛ خدا از آن ها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند. آن ها «حزب اللّه» اند؛ بدانيد حزب اللّه پيروز و رستگارند.

امام حسين عليه ‏السلام نمونه متعالي و کامل اين صفت است و در رفتار و گفتارش، رضايت و تسليم حق موج مي ‏زند. امام صادق عليه‏ السلام سوره فجر را سوره حسين مي ‏نامد، (16) زيرا که او جلوه تام و تمام اين آيه است که مي ‏فرمايد: «يا ايتها النفس المطمئنّة ارجعي الي ربّک راضيةً مرضيةً»(17) آن حضرت همان روح آرامش يافته در سايه ياد خداست که فرمود: «الابذکر اللّه تطمئنّ القلوب» (18) و در حالي به سوي ملکوت اعلي پرکشيد که رضايت و تسليم خويش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعاي عرفه مي ‏فرمايد: «وَخِرْلي في قضائک و بارِک لي في قدرک حتّي لا اُحِبُّ تعجيل ما اَخَّرْتَ ولاتأخيرَ ما عَجَّلْتَ(19)؛ قضا و قدرت را بر من خير و مبارک ساز تا آن چه دير مي ‏خواهي بر من، زودتر دوست ندارم و آن چه زودتر مي ‏خواهي، ديرتر مايل نباشم».

در جمله ‏اي ديگر مي ‏فرمايد: «رضا اللّه رضانا اهل البيت نصبر علي بلائه (20)؛ رضايت و خشنودي خدا مورد رضايت ما اهل ‏بيت علیهم السلام است و بر بلاي رسيده از جانب او، صبر مي ‏کنيم». و در آخرين لحظات عمر شريفش در قتل گاه فرمود: «رضاً بقضائک و تسليماً لاَِمرک و لامعبود سواک يا غياث المُستغيثين(21)؛ خشنود به قضاي تو و تسليم امر و فرمانت هستم و معبودي غير تو نيست اي فرياد رس فرياد جويان!».

جوان مردي خصلتي ارزشمند است که زيربناي بسياري از ملکات اخلاقي همانند بخشش، گذشت و دوري از تهمت و خيانت، بوده و موجب مي ‏شود که فرد حتي در سخت ‏ترين شرايط بر ارزش ‏هاي انساني و اصول اخلاقي تأکيد ورزد.

قرآن کريم درباره اصحاب کهف مي ‏فرمايد: «نحن نقصّ عليک نَبَأهم بالحقّ انّهم فِتْيةٌ آمَنُوا بربّهم و زدناهم هدي»(22)؛ ما داستان آن ها را به ‏حق براي تو بازگو مي ‏کنيم. آن ها جواناني بودند که به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايت شان افزوديم.

در يکي از تفاسير آمده است: «فتيه» جمع «فَتي» به معناي جوان شاداب است؛ اما از آن ‏جا که در سنّ جواني بدن نيرومند و احساسات پرجوش و عواطف پرخروش است و از نظر جنبه ‏هاي روحي، قلب جوان آماده پذيرش نور حق و کانون محبّت، سخاوت، عفو و گذشت است، بسيار مي ‏شود که کلمه «فتي و فتوّت» به معناي مجموعه اين صفات به کار مي ‏رود؛ هر چند سنين بالا باشد؛ همان گونه که از کلمه جوانمردي و فتوّت در فارسي امروز نيز اين مفاهيم را مي ‏فهميم.(23)

مرحوم طبرسي قدس‏ سره نيز مي ‏نويسد: براي اين جوانان تعبير «فتيه» به کار برده شده است؛ زيرا سرچشمه و اصل جوانمردي، ايمان است و بعضي گفته‏اند: فتوّت عبارت از جود و بخشش و خودداري از اذيت ديگران و ترک شکايت از مشکلات است و بعضي ديگر گفته‏اند: فتوّت پرهيز از گناهان و به کاربستن فضائل اخلاقي و انساني است.(24)

اين صفت در اهل بيت عليهم ‏السلام به شکل تکامل يافته، متجلّي بوده است. در جنگ صفين لشکر معاويه بر اصحاب امام علی عليه‏السلام پيشي جسته و آب فرات را تصرّف کرده و آنان را از برداشتن آب بازداشتند. امام خطابه ‏اي ايراد نمود؛ تأثير حماسي اين خطبه چنان شور و غيرت ايجاد کرد که در مدّت اندکي توانستند دشمن را از شريعه فرات دور کنند. ياران امام علي عليه‏السلام به حضرت گفتند: آنان را از آب محروم کن، چنان که آنان انجام دادند.

فرمود: نه، بين آنان و فرات را باز کنيد. من از آن چه نادان ‏ها انجام دادند، پرهيز مي ‏کنم. به زودي حکم قرآن را بر آنان عرضه مي ‏داريم و آنان را به سوي هدايت فرا مي ‏خوانيم. اگر قبول کردند، چه خوب و اگر امتناع کردند، به خواست خدا تيزي شمشير از اين کار، بي ‏نياز خواهد ساخت.(25) اين همان اصل آزادگي و جوانمردي است که با دشمن نيز بر اساس ارزش ‏هاي والاي الهي و انساني برخورد مي ‏کند.

امام حسين عليه‏السلام نيز همانند مولي الموحّدين بود. در تاريخ نهضت آن حضرت، مي ‏خوانيم: زماني که به منزل «شراف» رسيدند، در موقع حرکت به هنگام سحرگاهان دستور داد تا جوانان آب بسيار بردارند. پس از نصف روز حرکت به سپاه حرّ برخورد کردند. حضرت وقتي آثار تشنگي را در لشکريان ديد، به اصحاب دستور داد تا آن ها و اسب ‏هاي ‏شان را سيراب سازند.

علي ‏ابن طعان مُحاربي مي ‏گويد: من آخر کسي بودم از لشکر حرّ که آن جا رسيدم و تشنگي بر من و اسبم بسيار غلبه کرده بود. حضرت به من فرمود که شتري را که آب، بار اوست بخوابانم. شتر را خوابانيدم. به من فرمود: آب بياشام. مشک آب را گرفتم، ولي آب از دهن مشک مي ‏ريخت. فرمود لب مشک را برگردان. من نتوانستم؛ خود آن بزرگوار برخاست و لب مشک را برگرداند و مرا سيراب ساخت.(26)

در کلمات آن حضرت نيز اين اصل، درخششي دارد؛ امام در يکي از سخنان خويش مي ‏فرمايد: «انّ جميع ما طلعت عليه الشمس في مشارق الارض و مغاربها بَحرِها و بَرِّها و سَهْلِها و جَبَلها عند ولي مِن اولياء اللّه و اهلِ المعرفة بحقّ اللّه کَفي‏ءِ الظّلال… اَلاحُرٌّ يدَعُ هذه اللُّماظة لاَِهلها؛ تمامي آن چه که خورشيد بر آن مي ‏تابد، در مشرق و مغرب زمين و دريا و خشکي و دشت و کوه، نزد ولي خدا و اهل معرفت به ‏حقّ خداوند، چون سايه ‏اي بيش نيست. آيا آزاد مردي پيدا نمي ‏شود که از غذاي باقي ‏مانده لاي دندان ‏ها دست بردارد؟»

در اين ‏جا حضرت با تعبير «لُماظه» کمال بي ‏اعتنايي خويش را به دنيا و مظاهر آن اعلام مي ‏دارد و سپس مي ‏فرمايد: براي شما جز بهشت بهايي نيست؛ خود را به غير بهشت نفروشيد که هر کس از خدا به دنيا راضي شود، به چيز پستي راضي گشته است.(27)

جمله‏ اي که حضرت بر بالين حرّ فرمود، تأکيد بر همين اصل است. زماني ‏که اصحاب بدن خونين او را به حضور ابي ‏عبداللّه عليه‏السلام آوردند و او آخرين لحظات عمر خويش را سپري مي ‏کرد، در حالي ‏که امام دست به صورت حرّ مي ‏کشيد، فرمود: تو آزاده ‏اي همان ‏گونه که مادرت نام نهاد. تو آزاده دنيا و آزاده آخرت هستي.

در جملاتي ديگر مي ‏فرمايد: «واللّه لا اُعطيکم بيدي اعطاء الذّليل و لا اُقِرُّ لکم اقرار العبيد(28)؛ به خدا سوگند! دست ذلّت به سوي شما دراز نخواهم کرد و چون بندگان، تسليم شما نخواهم شد».

«اَلا انّ ‏الدّعي ابن الدّعي قد رکزببين اثنتين بين القلّة (السلّة) و الذّلة و هيهات ما آخذُ الدنية… و انوفُ حمية و نُفوسٌ ابية لا تُؤ ثِرُ مَصارعَ اللِّئام علي مَصارع الکرام(29)؛ زنازاده پسر زنازاده مرا بين دو کار مخير گذاشته: مبارزه با کمي اصحاب و يا ذلّت؛ هيهات، من پستي و ذلّت را انتخاب نخواهم کرد. انسان ‏هاي غيرتمند و روح ‏هاي با عزّت، مکان ‏هاي ذلّت و پستي را بر جايگاه کرامت و عزّت ترجيح نخواهند داد».

در سخني ديگر فرمود: «انّي لا اَرَي الموتَ الاّ سعادة و لاَ الحيوةَ مع الظالمين الاّ بَرَما(30)؛ من مردن را براي خويش سعادت و زندگي با ستمگران را مايه ملامت و سرزنش مي ‏بينم». در اين زمينه، کلمات بسياري از آن حضرت به ما رسيده است که مي ‏تواند براي همه عاشقان و انسان ‏هاي آزاده و جوانمرد، الگو باشد…

خدمتگزاري به مردم در سيره و سخن امام حسين عليه السلام

يکي از مهمترين آموزه‏ هاي قرآن و اهل بيت عليهم السلام خدمت ‏به مردم و نيازمندان جامعه است. از ديدگاه مکتب حيات بخش اهل بيت عليهم السلام خدمت گزاري به افراد جامعه، حد و مرزي ندارد و يک دين باور حقيقي در تمام صحنه ‏هاي زندگي با الهام از رهبران آسماني خويش مي ‏کوشد تا باري را از دوش ديگران بردارد و خدمتي را به بشر ارائه کند; گر چه فرد مخدوم، هم کيش او نباشد، البته خدمت ‏به اهل ايمان اهميت ويژه‏اي دارد.

امام حسين عليه السلام با تاکيد بر اين باور وحياني مي ‏فرمايد: «اعلموا ان حوائج الناس اليکم من نعم الله عليکم فلاتملوا النعم فتتحول الي غيرکم;(31) بدانيد نيازمندي هاي مردم که به شما مراجعه مي ‏کنند از نعمت هاي الهي است پس نعمت ها را افسرده نسازيد يعني مبادا با رنجاندن مردم نيازمند کفران نعمت کنيد که اين وظيفه خدمت رساني به ديگران محول خواهد شد.»

بزرگ رهبر جهان اسلام حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله در پيامي جهاني به پيروان خود چنين رهنمود مي ‏دهد: «ايما مسلم خدم قوما من المسلمين الا اعطاه الله مثل عددهم خداما في الجنة;(32) هر مسلماني که به گروهي از مسلمانان خدمت کند خداوند متعال به تعداد آنان، خدمتگزاراني را در بهشت ‏به او عطا خواهد کرد.»

اساسا يکي از مهم‏ ترين آرزو و درخواست هاي ائمه اطهار عليهم السلام از خداوند متعال توفيق خدمتگزاري به مردم بوده است و آنان اين خواسته ارزشمند خويش را در قالب دعا ها و سخنان گهربار خويش ابراز مي ‏نمودند.

امام سجاد عليه السلام در دعاي مکارم الاخلاق با پروردگار متعال چنين نجوا مي ‏فرمايد: «واجر للناس علي يدي الخير ولاتمحقه بالمن(33); خداوندا! انجام کارهاي خير را براي مردم، به دست من اجرا کن و خدمات نيکم را با منت گزاري ضايع مگردان.»

رفع نياز حاجتمندان و کمک به ارباب رجوع، از نکات قابل توجهي است که در جوامع حديثي و منابع فقهي بخش هاي مستقلي براي آن منظور شده است. «قضاء حاجة المؤمن‏»، «خدمة المؤمن‏»، «الاهتمام بامور المسلمين‏»، «الطاف المؤمن و اکرامه‏» برخي از عناوين اين ابواب است.

در متن اين گفتارهاي سودمند، افزون بر ثواب هاي اخروي خدمت رساني، به نتايج پربار اين صلت ‏خداپسندانه در دنيا نيز اشاره شده است. در يکي از همين روايات، حضرت سيدالشهدا عليه السلام به خدمتگزاران راستين به مردم نويد مي ‏دهد: «من نفس کربة مؤمن فرج الله عنه کرب الدنيا والاخرة(34)؛ هر کس اندوهي را از دل يکي از اهل ايمان بزدايد، خداوند متعال غصه‏ هاي دنيا و آخرت او را از ميان برداشته مشکلاتش را حل خواهد نمود.»

بنابراين خدمت رساني در جامعه اسلامي، بويژه از سوي کارگزاران و مسئولان و صاحبان قدرت و مال و متنفذان، امري لازم و ضروري است. و شايسته است که هر مسلمان وظيفه شناس و مسئوليت ‏پذير در هر پست و مقامي که باشد در امر خدمت رساني همت نمايد و تلاش خود را مضاعف گرداند.


خاطر ناشاد را دلشاد کردن همت است × باغ آفت ديده را آباد کردن همت است
صيد مرغان حرم کردن ندارد افتخار × طايري را از قفس آزاد کردن همت است
نان بريدن شيوه مردان والا نيست، نيست × نان براي نوع خود ايجاد کردن همت است
در زمان ناتواني ياد ياران فخر نيست × روز قدرت از ضعيفي ياد کردن همت است


در اين نوشتار سعي شده که عمل مقدس خدمت رساني در سيره و سخن شاخص ‏ترين الگوي خدمت گزاران، يعني حضرت سيدالشهدا عليه السلام بررسي شده و برخي از زيباترين رفتارها و گفتارهاي آن خادم راستين امت اسلام و جامعه بشري به خوانندگان بزرگوار عرضه شود; زيرا آن حضرت، پناه بي ‏پناهان، دستگير يتيمان و اسوه کامل خدمتگزاران است.

حضرت مهدی عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به آن بزرگوار مي ‏فرمايد: «کنت ربيع الايتام وعصمة الانام وعز الاسلام ومعدن الاحکام وحليف الانعام; اي جد بزرگوار! تو بهار يتيمان، حافظ و پناه مردم، مايه سرافرازي اسلام، کانون احکام و معارف الهي و هم پيمان بخشش و احسان بودي.»

آري امام حسين عليه السلام نمونه بارز خدمتگزاري و خدمت رساني به مردم دردمند بود، او با اعمال و رفتار خويش نه تنها گرهي را از زندگي گرفتاران باز مي ‏کرد بلکه چگونه خدمت کردن به ديگران را به علاقه ‏مندان خويش و بشر دوستان عالم عملا آموزش مي ‏داد.

آداب خدمت رساني

در سيره امام حسين عليه السلام در زمينه خدمت رساني نکات ظريفي وجود دارد که دقت ‏بيشتر خادمان دلسوز را مي ‏طلبد. توجه به شخصيت و حيثيت افراد در امر خدمت رساني از مهم ‏ترين ويژگي هايي است که شايان توجه مي ‏باشد; چرا که اگر در ضمن اجراي نيکي و احسان و کمک به ارباب رجوع به عزت نفس و آبروي افراد بي‏ توجهي شود، نه تنها عمل خدمت رساني نتيجه مثبت نخواهد داد بلکه مايه انزجار و نفرت نيز خواهد بود.

در اين صورت شيرين ‏ترين ثمره خدمت ‏به تلخ ‏ترين خاطره‏ها تبديل خواهد شد; به همين جهت، حضرت سيدالشهدا عليه السلام به اين نکته لطيف توجه خاصي داشت و در مواجهه با نيازمندان اين شيوه را رعايت مي ‏کرد. دو نمونه از رفتار آن حضرت را در اين زمينه با هم مي ‏خوانيم: 1. روزي شخصي از انصار براي حل مشکل خود به پيشگاه آن بزرگوار آمد. او هنوز لب به سخن نگشوده بود که امام عليه السلام از چهره نگران و سيماي گرفته او، دردها و رنج هاي دروني ‏اش را دريافت و به وي فرمود: «يا اخا الانصار صن وجهک عن بذلة المسالة وارفع حاجتک في رقعة فاني آت فيها ما سارک انشاءالله; اي برادر انصاري، خواسته‏ات را به صورت شفاهي مطرح نکن. خواسته خود را در کاغذي بنويس تا انشاءالله من با انجام دادن آن، موجبات خوشحالي تو را فراهم آورم.»

او نيز در نامه ‏اي چنين نوشت: «يا ابا عبدالله، من به فلاني پانصد دينار بدهکارم و او مرا تحت فشار قرار داده، با او صحبت کن تا به من مهلت دهد.» امام نامه‏اش را مطالعه کرده و سپس به درون منزل رفت و کيسه‏اي حاوي هزار دينار آورد و به مرد انصاري داد و به او فرمود: «پانصد دينار آن را به طلبکار خود پرداخت کن و با بقيه اين پول به زندگي ‏ات سامان ده.»

و در ادامه افزود: «ولا ترفع حاجتک الا الي احد ثلاثة: الي ذي دين، او مروة، او حسب، فاما ذوالدين فيصون دينه واما ذوالمروة فانه يستحيي لمروته واما ذوالحسب فيعلم انک لم تکرم وجهک ان تبذله له في حاجتک فهو يصون وجهک ان يردک بغير قضاء حاجتک (35); اي برادر، اگر روزي گرفتار شدي مشکل خود را به جز براي سه کس اظهار نکن:

  • 1. افراد ديندار.
  • 2. جوانمرد.
  • 3. انسان هايي که شرافت ‏خانوادگي دارند.

ديندار براي حفظ دين خود به تو ياري مي ‏رساند و جوانمرد به سبب مردانگي خود حيا مي ‏کند و به کارت رسيدگي مي ‏کند و فرد اصيل و شريف نيز مي ‏داند که تو با رفتن نزد او از آبرويت مايه گذاشته‏اي و براي انجام دادن خواسته‏ات کوشيده، آبرو و شخصيت تو را حفظ مي ‏کند.»

2. روزي مردي بينوا که بر اثر فشار زندگي جانش به لب رسيده و دستش از همه جا کوتاه شده بود به اميد رسيدن به نوايي به مدينه آمد. او در آن جا از کريم ‏ترين و سخي ‏ترين فرد سؤال کرد. به او گفته شد: حسين بن علي عليه السلام شريف ‏ترين و سخي‏ترين فرد مدينه است. مرد بينوا در جستجوي آن امام بزرگوار به مسجد آمد و حضرت را در حال نماز ديد. او در همان جا با خواندن ابياتي خواسته ‏اش را مطرح نمود:


لم يخب الان من رجاک و من × حرک من دون بابک الحلقة‏
«تا به حال نااميد و مايوس نشده هر کسي که به تو اميد بسته و درب خانه‏ات را کوبيده است.»
انت جواد وانت معتمد × ابوک قد کان قاتل الفسقة‏
«تو بخشنده ‏اي و تو مورد اعتمادي و پدرت نابود کننده افراد فاسق و تبهکار بود.»


امام حسين عليه السلام بعد از شنيدن سخنان وي رو به قنبر کرد و فرمود: «آيا از مال حجاز چيزي بجاي مانده است؟» قنبر گفت: «بلي، چهار هزار دينار داريم.» امام فرمود: «قنبر! آن ها را حاضر کن که اين شخص در مصرف آن ها از ما سزاوارتر و نيازمندتر است.» سپس امام به منزل رفت و رداي خود را – که از برد يماني بود – از تن در آورد و دينارها را در آن پيچيد و از لاي در به آن مرد نيازمند داد و اشعار او را نيز با ابياتي چنين پاسخ فرمود:


خذها فاني اليک معتذر × واعلم باني عليک ذوشفقة‏
«اين ها را از من قبول کن، من از تو عذر مي ‏خواهم و بدان که من براي تو مهربان هستم.»
لو کان في سيرنا الغداة عصا × امست ‏سمانا عليک مندفعة‏
«اگر امروز قدرت و حکومتي داشتيم و دست ما بازتر بود، مطمئنا آسمان جود و رحمت ما بر تو ريزش مي ‏کرد.»
لکن ريب الزمان ذوغير × والکف مني قليلة النفقة‏
«ولي حوادث روزگار در حال دگرگوني و تغيير است و بخشش من اندک شده است.»


مرد نيازمند هداياي امام را از لاي در گرفت و گريست. امام پرسيد: «آيا عطاي ما را کم شمردي؟» گفت: نه، هرگز بلکه به اين نکته مي ‏انديشم که اين دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زير خاک پنهان خواهد شد!!(36)

رفتار دلپذير

اگر در مواردي انسان نتواند نياز حاجتمندي را برآورد، شايسته است که او را با زبان خوش و رفتاري دل ‏انگيز راضي کند; چرا که براي خدمتگزار وظيفه شناس هميشه کمک مالي به درماندگان ممکن نيست; ولي او مي ‏تواند با رفتار دل ‏پذير خود، مرهمي بر زخم دردمندان، بگذارد; هم چنان که رسول گرامي اسلام مي ‏فرمايد: «انکم لن تسعوا الناس باموالکم فسعوهم باخلاقکم;(37) شما هرگز نمي‏ توانيد همه مردم را با بذل مال راضي کرده و گشايشي در زندگي بر ايشان ايجاد کنيد ولي با اخلاق خوشتان آنان را خشنود کنيد.»

بر همين اساس، حضرت امام حسين عليه السلام گاهي که برايش رفع گرفتاري مستمندان مقدور نبود با گشاده رويي و رفتاري خوشايند مراجعان را راضي مي ‏فرمود. يکي از اين مصاديق را مرور مي ‏کنيم: آن حضرت نشسته بود که فرد نيازمندي به آن بزرگوار مراجعه کرد و اظهار داشت: اي پسر رسول خدا، به دادم برس! فلان شخص از من طلبکار است و مي ‏خواهد مرا زنداني کند.

امام حسين عليه السلام فرمود: «و الله ما عندي مال اقضي عنک; به خدا قسم! الان هيچ پولي ندارم که بدهي تو را پرداخت نمايم.» مرد بدهکار گفت: «پس لااقل با او گفتگو کن شايد رايش عوض شود.» امام فرمود: من هيچ گونه آشنايي با طلبکار تو ندارم، اما از پدرم اميرمؤمنان عليه السلام شنيدم که مي ‏گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: «من سعي في حاجة اخيه المؤمن فکانما عبدالله تسعة الاف سنة، صائما نهاره، قائما ليله;(38) هر کس در راه حل مشکل برادر ايماني خود تلاش نمايد چنان است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده در حالي که روزها را روزه گرفته و شب ها را به عبادت گذرانيده باشد.»

به همين جهت اگر نتوانيم خدمتي به نيازمندان بکنيم، رفتار خوشايند، مي ‏تواند تا حدودي از دردهاي دروني افراد رنجور کاسته و موجب آسايش خاطر آنان باشد. شاعري خوش ذوق اين نکته را چنين ترسيم کرده است:


آرزو دارم که گر گل نيستم، خاري نباشم × باربرداري زدوشي نيستم باري نباشم
گرچه نتوانم ستانم حق مظلومي ز ظالم × باري اين خواهم که همکار ستمکاري نباشم
نيستم گر نوشدارويي براي دردمندي × نيز بابي دست و پايي نيش جراري نباشم


امام حسين عليه السلام و بيماران نيازمند

عيادت از بيماران نيازمند از ويژگي هاي مهم سالار شهيدان بود. آن حضرت با ملاقات آنان علاوه بر دلجويي و تسکين آلام روحي و جسمي بيماران و دردمندان، به مشکلات مادي و اقتصادي آنان نيز رسيدگي مي ‏کرد; چرا که مريض هاي فقير و مستمند بيش از آن که در انديشه سلامتي خود باشند به فکر بدهکاري ها و نيازهاي مادي خود هستند و اين مشکل از نظر روحي و رواني شديدا آنان را مي ‏آزارد. به همين جهت‏ بر افراد توانمند و مرفه جامعه مسلمين لازم است که به اين موارد توجه بيشتري داشته باشند و هم چنان که در فکر رفاه و آسايش خود و خانواده‏هايشان هستند در انديشه اين گروه دردمند نيز باشند.

ابن شهر آشوب‏ مي ‏نويسد: «روزي امام حسين عليه السلام به ملاقات بيماري بدهکار به نام اسامة بن زيد رفت. او در بستر بيماري آه و زاري مي ‏کرد و مکرر مي ‏گفت: اي واي از دست غم و اندوه! حضرت از او پرسيد: چه اندوهي داري؟ اسامة گفت: بدهکارم و غم و غصه شصت هزار درهم قرض، تمام وجودم را فراگرفته است. امام حسين عليه السلام فرمود: ناراحت نباش! من بدهي هاي تو را پرداخت مي ‏کنم. اسامة گفت: مي ‏ترسم قبل از پرداخت ‏بدهي هايم بميرم. حضرت فرمود: من تمام بدهي هايت را قبل از مرگ تو مي ‏پردازم. حضرت ابا عبدالله عليه السلام هم چنان که وعده داده بود قبل از مرگ اسامة تمام قرض هاي وي را پرداخت.(39)

خدمت ‏به ضعيفان و يتيمان

امام حسين عليه السلام بسان همه پيشوايان معصوم در خدمت رساني به محرومان و يتيمان، برنامه ويژه‏اي داشت و آن حضرت منتظر نمي ‏ماند که يتيمي به او مراجعه کرده، نيازهايش را بازگو کند. سرور آزادگان جهان براي رسيدن به درجات خدمتگزاران حقيقي، خود پيش قدم مي ‏شد و به طور ناشناس و در دل شب هاي تاريک به رفع مشکلات يتيمان، بيوه زنان و محرومان جامعه مي ‏پرداخت. او هم چون پدر ارجمندش حضرت اميرمؤمنان علي عليه السلام آن چنان در اين امر مهم اهتمام داشت و کار خود را به صورت غير محسوس انجام مي ‏داد که تا قبل از شهادتش مردم عادي از يتيم نوازي و خدمات محروميت زدايي آن جناب آگاهي نداشتند.

شعيب بن عبدالرحمن خزاعي‏ در اين زمينه مي ‏گويد: «بعد از حماسه عاشورا، مردان قبيله بني اسد – هنگامي که خواستند جسد مطهر حضرت سيدالشهدا عليه السلام را دفن کنند – بر دوش آن حضرت، اثر زخمي يافتند که کاملا از جراحت هاي جنگي متفاوت بود; زخم کهنه‏اي بود که هيچ شباهتي به زخم هاي روز عاشورا نداشت. از امام سجاد عليه السلام در اين مورد سؤال کردند. آن حضرت در پاسخ فرمود: «هذا مما ينقل الجراب علي ظهره الي منازل الارامل واليتامي;(40) اين زخم بر اثر حمل کيسه‏ هاي غذا و به دوش کشيدن هيزم به خانه ‏هاي بيوه زنان و يتيمان است.»


شهرياري که به شب برقع پوش × مي ‏کشد بار گدايان بر دوش
ناشناسي که به تاريکي شب × مي ‏برد نان يتيمان عرب
خدمت‏ به قدر معرفت


در سيره امام حسين عليه السلام خدمت رساني به هر کسي به اندازه معرفت اوست. زيرا پر سودترين سرمايه هر کسي گوهر معرفت و علم و ادب است و تمام امور زندگي و فلسفه خلقت انسان براي وصول به اين مقام است و اين سرمايه جاويدان – برخلاف سرمايه‏هاي مادي – در دنيا و عقبي با انسان همراه است. همچنان که گفته ‏اند:


گوهر معرفت ‏آموز که با خود ببري × که نصيب دگران است نصاب زر و سيم


شخصي به حضور پيشواي سوم آمد و عرض کرد: اي پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله، من خون بهايي را عهده ‏دار شده‏ام اما در پرداخت آن ناتوانم. به ناچار پيش خود فکر کردم اين مشکل را با کريم ‏ترين مردم عصر در ميان بگذارم و هر چه جستجو کردم کريم‏ تر از شما نيافتم.

امام عليه السلام به او فرمود: اي برادر! من سه سؤال از تو مي ‏کنم; اگر يکي را پاسخ دادي 13 بدهي ‏ات را مي ‏پردازم و اگر دو تا را جواب گفتي 23 و اگر همه را صحيح پاسخ دادي تمام بدهي ‏ات را خواهم پرداخت!!! مرد ناتوان با لحني عاجزانه گفت: اي فرزند رسول الله! آيا شخصي مثل شما – که از خاندان علم و شرف و فضيلت هستي – از کسي مثل من سؤال مي ‏کند؟!

امام حسين عليه السلام فرمود: «بلي، از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي ‏فرمود: المعروف بقدر المعرفة، نيکي و خدمت ‏به ديگران به قدر معرفت آن هاست.» مرد گفت: «در اين صورت هر چه مي ‏خواهي بپرس!» و امام با آن مرد چنين گفتگو کرد: کدام عمل، فضيلت ‏بيشتري دارد؟

  • ايمان به خدا.
  • راه نجات از هلاکت چيست؟
  • اعتماد به خدا
  • آرايش و زيبايي حقيقي افراد در چيست؟
  • علم و دانشي که با حلم و بردباري توام باشد.
  • اگر آن نبود؟
  • ثروتي که با انصاف و مروت همراه باشد.
  • اگر آن هم نبود؟
  • فقر و محروميتي که با صبر و پايداري تحمل شود.
  • اگر آن هم نباشد؟
  • در اين صورت بهتر است ‏بلايي از آسمان آمده، چنين فردي را نابود کند که او شايسته همين است.

در اين جا امام حسين عليه السلام خنديد و مبلغ هزار دينار به وي عطا کرد. آن گاه انگشتر مبارکش را که نگيني به ارزش دويست درهم داشت ‏به عطايش افزود و فرمود: «يا اعرابي! اعط الذهب الي غرمائک واصرف الخاتم في نفقتک; اي مرد عرب، طلا رابه طلبکارانت ‏بده و انگشتر را در مصارف شخصي خود خرج کن.»

مرد بدهکار باخوشحالي تمام هديه امام را گرفت و در حالي که آيه «الله اعلم حيث‏ يجعل رسالته‏» را قرائت مي ‏کرد، از حضور امام حسين عليه السلام مرخص شد.(41)

پي ‏نوشت

(1). سوره ممتحنه، آيه 4.
(2). سوره احزاب، آيه 21.
(3). سوره تحريم، آيات 11 و 12 و سوره انعام، آيات 90-83.
(4). نهج البلاغه، خطبه 160، ترجمه شهيدي، ص‏ 162.
(5). اصول کافی، ج 2، ص 78.
(6). روش تربيتي اسلام، محمد قطب، ترجمه جعفري، ص 244.
(7). تاريخ طبري، (هشت جلدي)، ج 4، ص 304.
(8). تهذيب، ابن عساکر، ج 4، ص 327.
(9). نفس المهموم، محدث قمي، ص 107.
(10). تحف العقول، ص 310.
(11). بحارالانوار، ج 45، ص 22 و 23.
(12). همان، ج 44، ص 191.
(13). ميزان الحکمه، ج 4، ص 145، باب الرّضا.
(14). سوره توبه/ 100.
(15). سوره مجادله/ 22.
(16). مجمع البيان، ج 9 و 10، ذيل سوره والفجر و تفسير صافي، ج 2، ص 818.
(17). سوره فجر/ 27 و 28.
(18). سوره رعد/ 28.
(19). مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.
(20). بحارالانوار، ج 44، ص 367.
(21). مقتل الحسين، مقرّم، ص 357.
(22). سوره کهف/ 13.
(23). تفسير نمونه، ج 12، ص 360.
(24). مجمع البيان، ذيل آيه.
(25). بحارالانوار، ج 32، ص 443، به نقل از کتاب وقعة صفين، نصربن مزاحم.
(26). ارشاد مفيد، ص 207 و 208.
(27). انوارالبهيه، ص 45.
(28). بحارالانوار، ج 45، ص 6.
(29). همان، ص 9.
(30). تحف العقول، ص 176 و تاريخ طبري، ج 6، ص 229.
(31). مستدرک الوسائل، ج ‏12، ص‏ 369.
(32). اصول کافي، باب خدمت ‏به مؤمن، ح‏ 1.
(33). صحيفه سجاديه، دعاي 20.
(34). کشف الغمه، ج‏ 2، ص‏ 29.
(35). تحف العقول، ص‏ 247.
(36). بحارالانوار، ج‏ 44، ص‏ 190.
(37). الاختصاص، ص‏ 225; ميزان الاعتدال، ج‏ 2، ص‏ 429.
(38). بحارالانوار، ج‏ 71، ص‏ 315.
(39). مناقب آل ابي طالب، ج‏ 3، ص‏ 221.
(40). همان، ج‏ 4، ص ‏66; بحارالانوار، ج‏ 44، ص‏ 190.
(41). بحارالانوار، ج‏ 44، ص‏ 196.

منبع: کوثر: آبان 1379،‌ شماره 44 /کوثر: پاییز 1380، شماره 51 / مبلغان: مهر و آبان 1382، شماره 46

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

مكتب اهل البيت (ع)
1
فضیلت لعن دشمنان اهل البیت علیهم السلام

فضیلت لعن دشمنان اهل البیت علیهم السلام  امام صادق “علیه السلام” فرمودند: پدرم از پدرش و او از جدّش از پیامبر “صلی الله علیه و آله و سلم” نقل نمود که فرمودند: « هر کس توانائی به یاری ما اهل بیت ندارد و در تنهایی خود دشمنان ما را لعن …

مكتب اهل البيت (ع)
خلاصه از زندگینامه امام حسن عسگری علیه السلام

  خلاصه از زندگینامه امام حسن عسگری علیه السلام نام : حسن شهرت : عسگری ، زکی ، هادی ، سراج ، رفیق لقب : الخاص کنیه : ابو محمد معروف به « ابن رضا» علیه السلام نام پدر :امام علی النقی علیه السلام نام مادر: سوسن یا حدیثه یا سلیل تاریخ …

مكتب اهل البيت (ع)
آیا ما شیعه هستیم یا محبّ اهلبیت ؟!

آیا ما شیعه هستیم یا محبّ اهلبیت ؟! در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام حدیثی وارد شده است که آن را ابویعقوب یوسف بن یزیاد و علی بن سیار روایت کرده اند، این دو بزرگوار می گویند: شبی در خدمت امام عسکری(ع) بودیم- در آن زمان حاکم آن سامان …