عایشه و ایذاء پیامبر صل الله علیه واله!!!!!

قسمت هشتم – عايشه و ايذاء پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله  

يكى از مواردى كه صاحبان صحاح (غير از ابن ماجة) متعرض آن شده‏اند اين است كه عايشه عمدا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را آزرد و همه مى‏دانيم كه آزردن آن حضرت چه گناه بزرگى است و خداوند درباره كسانى كه پيامبرش را مى‏آزارند چه فرموده است.(1)

اين برگ از زندگانى عايشه بسيار تأمل برانگيز است و سزاوار است كه علماى اهل سنت بيشتر در آن بينديشند و نگويند كه عايشه در بهشت و در كنار رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به سر خواهد برد.

در نقل اين داستان اختلافات و مطالب غير صحيحى نيز وجود دارد كه ما پس از نقل آن از صحاح سته به آنچه كه لازم ديده‏ايم تذكر خواهيم داد.

اينان در حديثى طولانى نوشته‏اند كه ابن عباس مترصد بود تا شرايطى حاصل شود كه از عمر درباره آن دو زن از همسران پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه قرآن اينگونه به آنها خطاب مى‏فرمايد: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما…»؛(2) بپرسد. مى‏گويد: در سفر حجى كه با او بودم توانستم آن را مطرح كنم «فقلت يا أمير المؤمنين من المرأتان من ازواج النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم اللتان قال لهما… فقال: واعجبا لك يابن عباس! عايشة و حفصة…» آنگاه عمر در ادامه براى ابن عباس جريان قهر كردن پيامبر از همسرانش را شرح مى‏دهد و مى‏گويد: كه حضرتش به مشربه (ام ابراهيم) رفت و قسم خورد كه يكماه از همسرانش جدا شود و چون بعد از 29 روز نزد عايشه رفت به او گفت: تو قسم خوردى كه يك ماه قهر كنى اكنون 29 روز شده و من شمردم (يعنى زود آمدى!) فرمود: ماه 29 روز است. آنگاه عمر خود مى‏گويد كه آن ماه 29 روز بود.

از بعض از روايات باب فهميده مى‏شود كه عمر در اين مدت نمى‏دانست كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كجا بود و از علت آن نيز با خبر نبود.

اينكه چرا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يكماه از زنهايش قهر كرد مطلبى است كه نياز به دقت و مطالعه بيشترى دارد؛ چه آنكه معنى ندارد كه عايشه و حفصه عليه آن حضرت تبانى كنند و حضرتش از همه زنهايش قهر كند ولذا مى‏بينيم كه در بعض از روايات آمده است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با بعض از همسرانش قهر كرد و چون آن بعض «عايشه و حفصه» بودند كه آن بزرگوار را اذيت كردند، اينان سعى كردند با صراحت اسم آن دو را نياورند.

حال بايد ديد كه چرا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از آن دو نفر قهر كرد، آيا مطلب همان است كه صاحبان صحاح نوشته‏اند؟ يا


(1) ر ك: سوره توبه، آيه 61.(2) سوره تحريم، آيه 4، يعنى اگر شما دو نفر توبه كرديد (كه البته خدا آمرزنده است) و بدانيد كه قلوب شما (به باطل) متمايل شده است و… .

(27)


آنكه آنان خود نيز در اين امر اختلاف دارند. در جائى مى‏گويند كه علت آن مسأله شربت عسل بوده است و در اين موضوع نيز روايات باب، متفاوت است و اگر مطابق قول اهل سنت كه همه آنها را صحيح مى‏دانند ما نيز صحيح بدانيم بايد گفت كه اين امر چند بار تكرار شده است. دقت كنيد:

«عن عايشة قالت: كان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يشرب عسلا عند زينب ابنة جحش ويمكث عندها فواطيت انا و حفصة عن أيتنا دخل عليها فلتقل له أكلت مغافير انى أجد منك ريح مغافير قال: لا ولكنى كنت أشرب عسلا عند زينب…» از عبارتى كه عايشه نقل مى‏كند چنين برمى‏آيد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هميشه نزد زينب شربت عسل مى‏خورد و عايشه و حفصه تبانى كردند كه به آن حضرت بگويند دهنت بوى بد مى‏دهد.

در روايتى ديگر عايشه مى‏گويد: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شيرينيجات و مخصوصا عسل را دوست داشت: «كان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يحب العسل والحلواء…» هرگاه كه از نماز عصر برمى‏گشت بر زنهايش وارد مى‏شد (به هر كدام سرى مى‏زد) يك روز وارد بر حفصه شد و بيشتر از معمول توقف كرد من حسادتم گل كرد علت آن را جويا شدم فهميدم زنى از قوم او ظرف عسلى به او هديه داد و او شربت عسلى درست كرد و به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله داد. من با خود گفتم: به خدا قسم حيله‏اى مى‏انديشم؛ به سوده و صفيه گفتم: وقتى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نزد شما آمد هر يك بگوئيد دهنت بو مى‏دهد آيا مغافير خوردى؟ او مى‏گويد: نه. بگوئيد پس اين بوى بد چيست كه مى‏شنويم؟ او خواهد گفت كه نزد حفصه شربت عسل خوردم بگوئيد لابد زنبورش از گياه عرفط مكيده است؛ من هم همين را مى‏گويم آن سه چنين كردند و سوده مى‏گويد كه من از ترس تو آن را گفتم! و چون مجددا نزد حفصه رفت گفت: آيا از آن شربت بدهم؟ فرمود: نه. سودة به عايشه مى‏گويد: «واللّه لقد حرمناه قلت لها أسكتى» يعنى: به خدا قسم ما باعث شديم كه او را از خوردن شربت عسل محروم كرديم عايشه مى‏گويد كه به او گفتم: ساكت!(1)

گوئيا اين عمل كه نزد سوده گران آمد نزد عايشه چيز مهمى نبود!

از اين دو روايت بر مى‏آيد كه جريان شربت عسل حداقل دو بار واقع شد. بنابراين قول عمر كه قهر كردن حضرت از همسران را به اين موضوع نسبت مى‏دهد و بعض از مفسرين نيز آن را نقل مى‏كنند صحيح نيست، چه آنكه در يكى از


(1) عبارت متن چنين است: 

«عن عايشه قالت: كان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يحب العسل و الحلواء وكان اذا انصرف من العصر دخل على نسائه فيدنو من احداهن فدخل على حفصه بنت عمر فاحتبس اكثر ما يحتبس فغرت فسألت عن ذلك فقيل لى اهدت لها امرأة من قومها عكة من عسل فسقت النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم منه شربة. فقلت: أما واللّه لنحتالن له فقلت لسودة بنت زمعة انّه سيدنو منك فاذا دنا منك فقولى أكلت مغافير فانه سيقول لك لا فقولى له ما هذه الريح التى أجد منك فانه سيقول لك سقتنى حفصة شربة عسل فقولى له جرست نحله العرفط وسأقول ذلك وقولى أنت يا صفية ذاك قالت تقول سودة فواللّه ما هو إلاّ أن قام على الباب فأردت أن أباديه بما أمرتنى به فرقا منك فلما دنا منها قالت له سودة: يا رسول اللّه! أكلت مغافير؟ قال: لا. قالت فما هذه الريح التى أجد منك..» در دنباله آن مى‏گويد: سپس نزد من آمد و آنگاه نزد صفية رفت… تا آخر.

مغافير، صمغ گياه عرفط است كه بوى بدى دارد و چون رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله – طبق آنچه كه در صحاح و در ضمن همين روايات آمده است – از اينكه به او بگويند دهنت بوى بد مى‏دهد ناراحت بود. عايشه دست به چنين نيرنگى زد و چند نفر ديگر را نيز بدان آلوده ساخت.

الف – صحيح بخارى، ج 7، ص 56 و 57، كتاب الطلاق، باب لم تحرم ما احل اللّه لك، و ج 8، ص 175، كتاب الايمان والنذور، باب إذا حرم طعامه و…، وج 9 ص 33، كتاب الاكراه، باب ما يكره من احتيال المرأة مع الزوج و… .

ب – صحيح مسلم، ج 2، ص 1100 به بعد كتاب الطلاق، باب 3، ح 20 و 21.

ج – سنن أبي داود، ج 3، ص 335، كتاب الاشربة، باب في شراب العسل، ح 3714 و 3715.

د – سنن نسائى، ج 6، ص 152، كتاب الطلاق، باب 17، ح 3418، و ج 7، ص 15، كتاب الايمان والنذور، باب 19، ح 3800، وص 74، كتاب عشرة النساء، باب 4، ح 3964.

(28)


دو واقعه حفصه نقشى نداشت بلكه عايشه و سودة و صفية بازيگران صحنه ايذاء رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بودند.

سؤال ديگرى كه در اينجا مطرح است اينكه آيا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به قول عايشه و حفصه يا غير آنها مى‏پندارد كه شربت عسل دهن را بد بو كرده و آن را بر خود حرام مى‏كند؟ آيا شامه آن حضرت غير طبيعى بود؟! هر انسان عاقلى كه خود را در همان شرايط قرار دهد مى‏فهمد كه اين برخورد زنها غير طبيعى بوده و با هم تبانى كرده‏اند، چگونه ممكن است كه آن حضرت با آن عقل و كياست آن را نفهمد؟! از اينها گذشته آيات سوره تحريم مى‏رساند كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به بعض از همسرانش رازى گفت و نخواست كه ديگرى آن را بداند ولى او آن را برملا كرد. آيا اينكه فرموده باشد من ديگر شربت عسل نمى‏خورم سرى بود از اسرار كه نبايد كسى بداند؟ و آيا سزاوار است كه به خاطر اين مسأله از آن دو (يا همه همسران) يك ماه قهر كند؟ نكته ديگر آنكه در اين روايتها نيامده كه آن حضرت قسم خورده باشد تا خداوند بفرمايد: «قَدْ فَرَضَ اللّهُ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ…»(1). اينان كه قهر كردن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مربوط به شربت عسل مى‏دانند به اين روايت از صحيح مسلم(2) توجه ندارند كه اين واقعه قبل از آن بود كه دستور حجاب نازل شود در حالى كه مى‏گويند آن حضرت شربت عسل را نزد زينب خورد و عايشه و حفصه تبانى كردند و لذا ضمير تثنيه در آيه را به عايشه و حفصه برمى گردانند يعنى مراد از آيه آن دو نفر مى‏باشند كه در جريان شربت عسل، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را آزردند و از طرفى مى‏گويند كه آيه حجاب در جريان ازدواج آن حضرت با زينب نازل شد. بنابراين بايد گفت كه يا آنچه كه از عمر گفته‏اند صحيح نيست يا روايت مسلم كه آن را قبل از نزول حجاب مى‏داند غلط است و يا اصولا آيات تحريم مربوط به شربت عسل نيست. در حاليكه همه اينها در صحاح موجود است! ديگر از مطالبى كه مى‏گويند اين است كه وقتى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بعد از 29 روز برگشت، آيه تخيير نازل شد(3) و ابتدا آن را بر عايشه خواند و از او خواست كه در اين امر تعجيل نكند و با پدر و مادرش مشورت كند. معلوم مى‏شود كه مادرش در آن تاريخ زنده بود. اينان در تاريخ وفات مادر عايشه گفته‏اند كه يا در سال چهارم و يا پنجم و يا ششم از دنيا رفته است. بنابراين بايد نزول آيات تخيير قبل از اين سالها بوده باشد. در حالى كه يكى از راويان قصه قهر كردن پيامبر، ابن عباس است كه مى‏گويد: من داخل مسجد شدم و ديدم كه مسجد پر از جمعيت است(4). او نيز چنانچه مى‏دانيم همراه پدرش اندكى قبل از فتح مكه يعنى سال هشتم هجرى به مدينه آمد. بنابراين يا رواياتى كه مى‏گويد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به عايشه گفت با پدر و مادرت مشورت كن صحيح نيست و يا روايت ابن عباس. يكى از مطالبى كه در ضمن اين روايات بايد بدان توجه كرد اين است كه مى‏گويند عايشه و حفصه عليه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تبانى كردند و آن حضرت از همسرانش به مدت يك ماه قهر كرد! اين داستان ما را به ياد ضرب المثل معروف مى‏اندازد كه:

 «گنه كرد در بلخ آهنگرى  به شوشتر زدند گردن مسگرى»!

كدام عاقل مى‏تواند آن را بپذيرد؟ به اين روايت دقت كنيد:


(1) سوره تحريم، آيه 2. يعنى خداوند راه گشودن قسم را آموخت.(2) كتاب الطلاق، ح 30.

(3) سوره احزاب، آيات 28 و 29، در اين دو آيه خداوند به همسران پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمايد اگر شما دنيا را مى‏خواهيد بياييد تا با خوشى طلاقتان دهم و اگر آخرت را مى‏خواهيد خداوند براى خوبهايتان پاداشى بزرگ فراهم كرده است.

(4) الف – صحيح بخارى، ج 7، ص 41، كتاب النكاح، باب هجرة النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم نساءه… .

ب – سنن نسائى، ج 6، ص 166، كتاب الطلاق، باب الايلاء (باب 32)، ح 3452.

(29)


«جابر بن عبد اللّه مى‏گويد: ابوبكر اجازه خواست كه بر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وارد شود. مردم را ديد كه در خانه آن حضرت نشسته و به كسى اجازه ورود داده نمى‏شود. به ابوبكر و بعد از او به عمر اجازه داده شد. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را ديدند كه نشسته و همسرانش اطراف آن حضرت آرام و بى صدا نشسته‏اند. عمر گفت: سخنى مى‏گويم كه پيامبر را بخندانم، گفت: يا رسول اللّه! دختر خارجة (همسر عمر) از من نفقه خواست، برخاستم و گردنش را كوبيدم! پيامبر خنديد و فرمود: «هن حولى كماترى يسألننى النفقة» (مى‏بينى كه اينان اطرافم جمع شدند و از من نفقه مى‏خواهند). ابوبكر برخاست و گردن عايشه را كوبيد و عمر گردن حفصه را و به آندو گفتند: چيزى از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏خواهيد كه ندارد! گفتند: به خدا قسم ما از او چيزى كه ندارد طلب نمى‏كنيم. سپس از آنها يكماه دورى گزيد آنگاه آيه تخيير (پاورقى 54) نازل شد…».(1)

اميدواريم علماى اهل سنت بتوانند به ما جواب بدهند كه آيا علت قهر كردن پيامبر از همسرانش به خاطر شربت عسل بود يا به علت نفقه خواستن؟ ديگر آنكه وقتى آنان گفتند كه ما چيزى را كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ندارد از او نمى‏خواهيم، قهر كردن وجهى نداشت! در هر حال اين روايت هم نتوانست مشكل را حل كند و فقط اين نكته را به ما آموخت كه همه همسران در اين ناراحتى پيامبر نقش داشتند و نه عايشه و حفصه.

«عن أم سلمة أن النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم حلف لا يدخل على بعض اهله شهرا…»(2).

ام سلمة مى‏گويد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قسم خورد كه با بعض از همسرانش يك ماه قهر كند. اين روايت با رواياتى كه قهر كردن را به همه همسران نسبت مى‏دهد همخوانى ندارد و با توجه به آيات سوره تحريم كه دو نفر از آنان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را آزردند و عمر در حديثى طولانى آن دو را معرفى كرده و مى‏گويد كه آن دو عايشه و حفصه بودند، معلوم مى‏شود كه روايت فوق صحيح است. اما علت قهر كردن بيان نشده است و روايات مربوط به شربت عسل متعرض قسم خوردن آن حضرت نمى‏باشد؛ بنابراين بايد قضيه چيز ديگرى باشد. حال بى مناسبت نمى‏دانيم كه اشاره‏اى داشته باشيم به رواياتى كه عمر در ضمن نقل جريانى طولانى، عايشه و حفصه را مصداق آيات سوره تحريم مى‏داند، و نيز بد نيست بدانيد كه عمر در ضمن اين داستان در جائى مى‏گويد كه ناراحتى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بدين جهت بود كه همسرانش از او تقاضاهائى داشتند كه سزاوار آن نبودند و لذا خود نزد حفصه رفت و به او پرخاش كرده و گفت: «لا تستكثرى على رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ولا تراجعيه في شى‏ء ولا تهجريه واسألنى ما بدالك و…» يعنى اينقدر از آن حضرت خواسته‏هاى بى مورد نداشته باش و با او قهر نكن و اگر چيزى خواستى از من بخواه. در جائى ديگر وقتى عمر به همسرش اعتراضى مى‏كند در پاسخ مى‏گويد: «قالت تقول هذا لى وابنتك تؤذى النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فأتيت حفصة… فأتيت أم سلمة فقلت لها فقالت أعجب منك يا عمر قد دخلت في أمورنا فلم يبق إلاّ أن تدخل بين رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم و ازواجه…».

همسر عمر خطاب به عمر مى‏گويد: تو به من اعتراض مى‏كنى در حاليكه دخترت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏آزارد… عمر مى‏گويد: نزد ام سلمه رفتم او به من گفت: اى عمر از تو در عجبم. تو در كارهايمان دخالت مى‏كنى تا آنجا كه بين


(1) صحيح مسلم، ج 2، ص 1104، كتاب الطلاق، باب 4، ح 29.(2) صحيح بخارى، ج 7، ص 41، كتاب النكاح، باب هجرة النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم نساءه… .

(30)


رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و همسرانش هم وارد مى‏شوى! و در جاى ديگر عمر به حفصه مى‏گويد: «أ قد بلغ من شأنك أن تؤذى رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ؟ واللّه لقد علمت أن رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم لا يحبك ولولا أنا لطلقك رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ؛ فبكت أشد البكاء…» يعنى آيا كار تو به جائى رسيد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏آزارى؟ به خدا قسم خوب مى‏دانى كه آن حضرت تو را دوست ندارد و اگر من نبودم تو را طلاق مى‏داد. حفصه به شدت گريست… عايشه نيز وقتى عمر به او گفت: «يا بنت أبي بكر أقد بلغ من شأنك أن تؤذى رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ؟» يعنى اى دختر ابوبكر آيا كار تو به جائى رسيد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏آزارى؟ در جوابش گفت: «ما لى ولك يابن الخطاب؟ عليك بعيبتك» يعنى اى پسر خطاب تو را با من چكار برو دخترت را نصيحت كن… سپس عمر جريان 29 روز در مشربه ماندن رسول خدا را تعريف كرده و نزول آيات 4 و 5 از سوره تحريم را كه در بعض از روايات به عنوان «آيه تخيير!» بيان شده است، نقل مى‏كند(1).

از مجموع همه رواياتى كه عمر راوى آن مى‏باشد اين نتيجه به دست مى‏آيد كه نزول آيات تحريم مربوط به شربت عسل نمى‏باشد.

در اينجا بد نيست به روايتى از صحيح مسلم توجه كنيم كه آن را نمى‏توان جز به تعصبى خشك حمل كرد و آن اينكه او در اينجا بر خلاف همه روايات گذشته كه آن دو زنى را كه عليه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تبانى كردند عايشه و حفصه معرفى كرده‏اند مى‏نويسد: وقتى ابن عباس از عمر درباره آن دو زن پرسيد گفت: حفصه و أم سلمة! «… قلت: شأن المرأتين؟ قال: حفصة وأم سلمة»(2).

به نظر مى‏رسد كه اين روايت نياز به بررسى نداشته باشد و نيز بد نيست كه اهل سنت اندكى درباره احاديث صحاح انديشيده و لااقل در صحت بعض از آنها ترديد كنند، نه آنكه دربست همه آنها را صحيح بدانند، با آنكه اينگونه روايات در چنين كتابهاى مهمى فراوان ديده مى‏شود كه صحيح نبودن آنها بر كسى پوشيده نيست.

حال كه معلوم شد آيات تحريم مربوط به شربت عسل نيست و نيز روشن شد كه آن دو زنى كه عامل ايذاء رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بودند «عايشه و حفصه» مى‏باشند نوبت آن رسيده است كه با استفاده از بقيه روايات صحاح، بدانيم كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چه چيزى را بر خود حرام كرد.

در پاورقى صحيح مسلم در ذيل روايت 20 از باب سوم كتاب الطلاق آمده است:

«… وفي كتب الفقه أنها نزلت في تحريم مارية… فقالت عايشه: في قصة عسل. وعن زيد بن اسلم أنها نزلت في تحريم مارية، جاريته، وحلفه أن لايطأها…» خلاصه ترجمه اينكه فقهاى اهل سنت سبب نزول آيه تحريم را در مورد اين مى‏دانند كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قسم خورد كه ديگر با كنيزش «ماريه» (مادر ابراهيم، پسر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه در كودكى از دنيا رفت) نزديك نشود. اين روايت از زيد بن اسلم است گر چه عايشه آن را در مورد قصه عسل مى‏داند… .


(1) اين داستان طولانى را كه در بعض از روايات صحاح خلاصه آن را مى‏بينيم، در كتابهاى زير بجوئيد:الف – صحيح بخارى، ج 3، ص 7 – 174، باب في المظالم والغصب، باب في الغرفة والعلية…، و ج 7، ص 8 – 36، كتاب النكاح، باب موعظة الرجل ابنته لحال زوجها، و ص 196، كتاب اللباس، باب ما كان النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يتجوز من اللباس والبسط.

ب – صحيح مسلم، ج 2، ص 1108، به بعد، كتاب الطلاق، باب 5، ح 30 و 31 و 33 و 34.

ج – سنن ترمذي، ج 5، ص 4 – 391، تفسير سوره تحريم، ح 3318.

د – سنن نسائى، ج 4، ص 140، كتاب الصيام، باب 14، ح 2128.

(2) ج 2 صحيح، ص 1110، كتاب الطلاق، ح 32.

(31)


علت آنكه فقهاى اهل سنت روايت زيد بن اسلم را گرفته و روايت عايشه را رها كردند ممكن است اين باشد كه اينان ديدند در جريان شربت عسل، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قسم به نخوردن آن نخورد؛ بر خلاف جريان ماريه. از آيه قرآن نيز – چنانچه گذشت – بر مى‏آيد كه آن حضرت قسم خورد. گذشته از اين، روايتهاى زير نيز بيانگر صحت قول فقها مى‏باشد:

1 – «… عن ابن عباس قال: أتاه رجل فقال: إنى جعلت امرأتى علىّ حراما قال: كذبت ليست عليك بحرام. ثمّ تلا هذه الأية: «يا اَيُّهَا النَّبِىُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ»(1).

مردى نزد ابن عباس آمد و گفت: من زنم را بر خودم حرام كردم؛ گفت: دروغ گفتى، او بر تو حرام نيست. سپس اين آيه را خواند: «اى پيامبر! چرا آنچه را كه خدا برايت حلال كرده است بر خود حرام مى‏كنى (و مى‏خواهى كه بدينوسيله رضايت همسرانت را به دست بياورى) »… .

گر چه «سندى» در شرح آن مى‏نويسد كه ظاهر اين روايت مى‏رساند كه اين آيه در مورد تحريم همسر است ولى بايد گفت كه اين روايت تقريبا نص در آن است نه آنكه ظاهرا چنين باشد(2).

2 – «… عن أنس: أن رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم كانت له أمة يطؤها فلم تزل به عايشة و حفصه حتى حرمها على نفسه فأنزل اللّه عزوجل «يا ايها النبى لم تحرم ما أحل اللّه لك…»(3).

انس مى‏گويد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كنيزى داشت كه با او جمع مى‏شد و عايشه و حفصه كارى كردند كه حضرتش او را بر خود حرام كرد و خداوند آيات سوره تحريم را نازل كرد.

3 – عن ابن عباس «… قال: اذا حرم الرجل عليه امرأته فهى يمين يكفرها وقال: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(4). ابن عباس مى‏گويد: اگر مردى زنش را بر خود حرام نمود با دادن كفاره قسم، بر او حلال مى‏شود سپس اين آيه را خواند: «تحقيقا در رفتار رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله براى شما الگوى خوبى است». اين روايت نيز مى‏رساند كه تحريم همسر به پيروى از آنچه كه از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ديده شد باعث حرمت نمى‏شود و بايد كفاره دهد و شكى نيست كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هيچ همسرى را بر خود حرام نكرد مگر آنچه كه درباره «ماريه» وارد شده و آن نيز به خاطر عايشه و حفصه بوده است.

روايت فوق كه از صحيحين نقل شده و روايت قبل از آن از صحيح مسلم كه خلاصه‏تر از اين مى‏باشد و نيز روايت شماره 1 كه از سنن نسائى نقل كرديم هر سه از سعيد بن جبير و او از ابن عباس نقل شده است إلاّ اينكه نسائى آن را


(1) سنن نسائى، ج 6، ص 151، كتاب الطلاق، باب 16، ح 3417.(2) فرق بين «نص» و «ظاهر» گر چه بر اهل فن پوشيده نيست ولى براى روشن شدن بعض اذهان مى‏گوئيم كه اگر كلامى «نص» در موضوعى باشد ديگر نمى‏توان آن را جور ديگرى توجيه كرد و اگر «ظاهر» در امرى باشد ممكن است ادعاى خلاف آن نمود. مثل آنكه از كسى بپرسند كجا بودى و او جواب دهد «به حج رفته بودم»؛ ظاهر جواب او مى‏رساند كه امسال به حج مشرف بود و اگر كسى بگويد كه من تو را در ايام حج در وطنت ديدم او مى‏تواند بگويد كه منظورم سالهاى قبل بوده است نه امسال. ولى اگر بگويد «امسال حج خانه خدا به جا آوردم» ديگر قابل توجيه نيست. البته اين به عنوان مثال است و ممكن است خوانندگان محترم مثالهاى ديگرى در نظرشان باشد.

(3) همان، ج 7، ص 74، كتاب عشرة النساء، باب الغيرة (باب 4)، ح 3965.

(4) الف – صحيح بخارى، ج 7، ص 56، كتاب الطلاق، باب لم تحرّم ما أحلّ اللّه لك.

ب – صحيح مسلم، ج 2، ص 1100، كتاب الطلاق، باب 3، ح 19.

(32)


روشن‏تر نقل كرده و بخارى و مسلم آن را به نحوى كه گذشت. از مجموع روايات اين قسمت از بحث، چنين برمى‏آيد كه عايشه و حفصه چگونه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏آزردند و چه اندازه آن حضرت از آندو ناراحت بود و نيز روشن گرديد كه چگونه صاحبان صحاح، در تحريف بعض وقايع كوشيدند و تا چه اندازه در نقل حديث، امانت دارى كردند! باز هم بگويند كه عايشه در قيامت كنار رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به سر مى‏برد! و يا بگويند صحابه همه عادلند! آيا اين همسرانند كه به قول بعض از جهال اهل سنت مشمول آيه تطهير مى‏باشند؟ آيا مثل حفصه كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به خشم آورده و با حضرتش قهر مى‏كند و به قول مادرش، آن حضرت را اذيت مى‏كند، تا آنجا كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با آن همه حلم و صبرش او را طلاق داده و سپس رجوع مى‏كند؟(1)

آيا زينب كه وقتى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به او دستورى مى‏دهد، نافرمانى كرده و حضرتش نزديك به 3 ماه از او قهر مى‏كند؟

جريان مطابق نقل أبو داود چنين است كه شتر صفيه مريض شد و او نياز به آن داشت و زينب شترى اضافه داشت، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به زينب گفت: شترت را به صفيه بده گفت: من به اين يهودى شترى بدهم؟! رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در غضب شد و ذيحجة و محرم و قسمتى از صفر با او قهر بود(2).

آيا او كه علاوه بر نافرمانى، به مسلمانى تهمت زده و او را يهودى خطاب مى‏كند؟ آيا عايشه با آن حسادتهايش و با آن اذيتهايش و آنچه كه باز هم خواهيم ديد؟ آيا سوده… و آيا صفيه… و آيا و آيا…؟!

ابن أبي الحديد نيز در ج 4 شرح نهج البلاغه ص 66 با اشاره نزديك به صريح، آن را مربوط به تحريم ماريه مى‏داند. دقت كنيد:

«ولو لم يكن إلاّ قصة مارية و ما جرى بين رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و بين تينك الامرأتين من الاحوال و الاقوال حتى أنزل فيهما قرآن يتلى في المحاريب ويكتب في المصاحف…». يعنى: اگر نبود مگر قصه ماريه و آنچه كه بين رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و آن دو زن (مراد او عايشه و حفصه است) از حالات مختلف و گفتار گوناگون، تا آنجا كه درباره آن دو نفر آياتى از قرآن نازل شد كه خوانده و نوشته مى‏شود… پس از آن، آيات سوره تحريم را درباره آنها و در مورد حسادت آن دو نسبت به ماريه مى‏داند

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

شيعه پاسخ می دهد
1
شيعه بزرگان صحابه را ناسزا نمي گويند شيعه لعنت ميكند كسي را كه حق خدا و رسول را ضايع نموده است

شيعه بزرگان صحابه را ناسزا نمي گويند شيعه لعنت ميكند كسي را كه حق خدا و رسول را ضايع نموده است شيعه ناسزا گفتن به بزرگان اصحاب به خصوص خلفاي راشدين ابوبكر و عمر و عثمان -رضي الله عنهم- را عبادت مي ‌دانند و با اين كار به خدا تقرب …

شيعه پاسخ می دهد
3
بررسی ادله سب در روایات شیعه

بررسی ادله سب در روایات شیعه در اینجا به هیچ وجه قصد مقاله نویسی ندارم از همین رو فقط به ذکر ادله و بیان سند آنها اکتفا میکنم: 1- قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم: «اِذََا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَالبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا البَرَاََءَةَمِنْهُمْ وَ اَکْثِرُوا مِنْ …

شيعه پاسخ می دهد
آیات تبری به ترتیب سوره ها و آیات قرآن کریم

آیات تبری به ترتیب سوره ها و آیات قرآن کریم قبل از ورود به بحث توجه شما را به روایتی زیبا جلب می نماییم: اصبغ بن نباته از امیرالمومنین علیه السلام نقل میکند که حضرت فرمودند: قرآن در چهار بخش نازل شده است, یک چهارم در رابطه با ماست, یک …