قسمت هشتم – عايشه و ايذاء پيامبر صلىاللهعليهوآله
يكى از مواردى كه صاحبان صحاح (غير از ابن ماجة) متعرض آن شدهاند اين است كه عايشه عمدا رسول خدا صلىاللهعليهوآله را آزرد و همه مىدانيم كه آزردن آن حضرت چه گناه بزرگى است و خداوند درباره كسانى كه پيامبرش را مىآزارند چه فرموده است.(1)
اين برگ از زندگانى عايشه بسيار تأمل برانگيز است و سزاوار است كه علماى اهل سنت بيشتر در آن بينديشند و نگويند كه عايشه در بهشت و در كنار رسول خدا صلىاللهعليهوآله به سر خواهد برد.
در نقل اين داستان اختلافات و مطالب غير صحيحى نيز وجود دارد كه ما پس از نقل آن از صحاح سته به آنچه كه لازم ديدهايم تذكر خواهيم داد.
اينان در حديثى طولانى نوشتهاند كه ابن عباس مترصد بود تا شرايطى حاصل شود كه از عمر درباره آن دو زن از همسران پيامبر صلىاللهعليهوآله كه قرآن اينگونه به آنها خطاب مىفرمايد: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما…»؛(2) بپرسد. مىگويد: در سفر حجى كه با او بودم توانستم آن را مطرح كنم «فقلت يا أمير المؤمنين من المرأتان من ازواج النبى صلىاللهعليهوسلم اللتان قال لهما… فقال: واعجبا لك يابن عباس! عايشة و حفصة…» آنگاه عمر در ادامه براى ابن عباس جريان قهر كردن پيامبر از همسرانش را شرح مىدهد و مىگويد: كه حضرتش به مشربه (ام ابراهيم) رفت و قسم خورد كه يكماه از همسرانش جدا شود و چون بعد از 29 روز نزد عايشه رفت به او گفت: تو قسم خوردى كه يك ماه قهر كنى اكنون 29 روز شده و من شمردم (يعنى زود آمدى!) فرمود: ماه 29 روز است. آنگاه عمر خود مىگويد كه آن ماه 29 روز بود.
از بعض از روايات باب فهميده مىشود كه عمر در اين مدت نمىدانست كه پيامبر صلىاللهعليهوآله كجا بود و از علت آن نيز با خبر نبود.
اينكه چرا رسول خدا صلىاللهعليهوآله يكماه از زنهايش قهر كرد مطلبى است كه نياز به دقت و مطالعه بيشترى دارد؛ چه آنكه معنى ندارد كه عايشه و حفصه عليه آن حضرت تبانى كنند و حضرتش از همه زنهايش قهر كند ولذا مىبينيم كه در بعض از روايات آمده است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله با بعض از همسرانش قهر كرد و چون آن بعض «عايشه و حفصه» بودند كه آن بزرگوار را اذيت كردند، اينان سعى كردند با صراحت اسم آن دو را نياورند.
حال بايد ديد كه چرا رسول خدا صلىاللهعليهوآله از آن دو نفر قهر كرد، آيا مطلب همان است كه صاحبان صحاح نوشتهاند؟ يا
(1) ر ك: سوره توبه، آيه 61.(2) سوره تحريم، آيه 4، يعنى اگر شما دو نفر توبه كرديد (كه البته خدا آمرزنده است) و بدانيد كه قلوب شما (به باطل) متمايل شده است و… .
(27)
آنكه آنان خود نيز در اين امر اختلاف دارند. در جائى مىگويند كه علت آن مسأله شربت عسل بوده است و در اين موضوع نيز روايات باب، متفاوت است و اگر مطابق قول اهل سنت كه همه آنها را صحيح مىدانند ما نيز صحيح بدانيم بايد گفت كه اين امر چند بار تكرار شده است. دقت كنيد:
«عن عايشة قالت: كان رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم يشرب عسلا عند زينب ابنة جحش ويمكث عندها فواطيت انا و حفصة عن أيتنا دخل عليها فلتقل له أكلت مغافير انى أجد منك ريح مغافير قال: لا ولكنى كنت أشرب عسلا عند زينب…» از عبارتى كه عايشه نقل مىكند چنين برمىآيد كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله هميشه نزد زينب شربت عسل مىخورد و عايشه و حفصه تبانى كردند كه به آن حضرت بگويند دهنت بوى بد مىدهد.
در روايتى ديگر عايشه مىگويد: رسول خدا صلىاللهعليهوآله شيرينيجات و مخصوصا عسل را دوست داشت: «كان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله يحب العسل والحلواء…» هرگاه كه از نماز عصر برمىگشت بر زنهايش وارد مىشد (به هر كدام سرى مىزد) يك روز وارد بر حفصه شد و بيشتر از معمول توقف كرد من حسادتم گل كرد علت آن را جويا شدم فهميدم زنى از قوم او ظرف عسلى به او هديه داد و او شربت عسلى درست كرد و به پيامبر صلىاللهعليهوآله داد. من با خود گفتم: به خدا قسم حيلهاى مىانديشم؛ به سوده و صفيه گفتم: وقتى رسول خدا صلىاللهعليهوآله نزد شما آمد هر يك بگوئيد دهنت بو مىدهد آيا مغافير خوردى؟ او مىگويد: نه. بگوئيد پس اين بوى بد چيست كه مىشنويم؟ او خواهد گفت كه نزد حفصه شربت عسل خوردم بگوئيد لابد زنبورش از گياه عرفط مكيده است؛ من هم همين را مىگويم آن سه چنين كردند و سوده مىگويد كه من از ترس تو آن را گفتم! و چون مجددا نزد حفصه رفت گفت: آيا از آن شربت بدهم؟ فرمود: نه. سودة به عايشه مىگويد: «واللّه لقد حرمناه قلت لها أسكتى» يعنى: به خدا قسم ما باعث شديم كه او را از خوردن شربت عسل محروم كرديم عايشه مىگويد كه به او گفتم: ساكت!(1)
گوئيا اين عمل كه نزد سوده گران آمد نزد عايشه چيز مهمى نبود!
از اين دو روايت بر مىآيد كه جريان شربت عسل حداقل دو بار واقع شد. بنابراين قول عمر كه قهر كردن حضرت از همسران را به اين موضوع نسبت مىدهد و بعض از مفسرين نيز آن را نقل مىكنند صحيح نيست، چه آنكه در يكى از
(1) عبارت متن چنين است:
«عن عايشه قالت: كان رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم يحب العسل و الحلواء وكان اذا انصرف من العصر دخل على نسائه فيدنو من احداهن فدخل على حفصه بنت عمر فاحتبس اكثر ما يحتبس فغرت فسألت عن ذلك فقيل لى اهدت لها امرأة من قومها عكة من عسل فسقت النبى صلىاللهعليهوسلم منه شربة. فقلت: أما واللّه لنحتالن له فقلت لسودة بنت زمعة انّه سيدنو منك فاذا دنا منك فقولى أكلت مغافير فانه سيقول لك لا فقولى له ما هذه الريح التى أجد منك فانه سيقول لك سقتنى حفصة شربة عسل فقولى له جرست نحله العرفط وسأقول ذلك وقولى أنت يا صفية ذاك قالت تقول سودة فواللّه ما هو إلاّ أن قام على الباب فأردت أن أباديه بما أمرتنى به فرقا منك فلما دنا منها قالت له سودة: يا رسول اللّه! أكلت مغافير؟ قال: لا. قالت فما هذه الريح التى أجد منك..» در دنباله آن مىگويد: سپس نزد من آمد و آنگاه نزد صفية رفت… تا آخر.
مغافير، صمغ گياه عرفط است كه بوى بدى دارد و چون رسول خدا صلىاللهعليهوآله – طبق آنچه كه در صحاح و در ضمن همين روايات آمده است – از اينكه به او بگويند دهنت بوى بد مىدهد ناراحت بود. عايشه دست به چنين نيرنگى زد و چند نفر ديگر را نيز بدان آلوده ساخت.
الف – صحيح بخارى، ج 7، ص 56 و 57، كتاب الطلاق، باب لم تحرم ما احل اللّه لك، و ج 8، ص 175، كتاب الايمان والنذور، باب إذا حرم طعامه و…، وج 9 ص 33، كتاب الاكراه، باب ما يكره من احتيال المرأة مع الزوج و… .
ب – صحيح مسلم، ج 2، ص 1100 به بعد كتاب الطلاق، باب 3، ح 20 و 21.
ج – سنن أبي داود، ج 3، ص 335، كتاب الاشربة، باب في شراب العسل، ح 3714 و 3715.
د – سنن نسائى، ج 6، ص 152، كتاب الطلاق، باب 17، ح 3418، و ج 7، ص 15، كتاب الايمان والنذور، باب 19، ح 3800، وص 74، كتاب عشرة النساء، باب 4، ح 3964.
(28)
دو واقعه حفصه نقشى نداشت بلكه عايشه و سودة و صفية بازيگران صحنه ايذاء رسول خدا صلىاللهعليهوآله بودند.
سؤال ديگرى كه در اينجا مطرح است اينكه آيا رسول خدا صلىاللهعليهوآله به قول عايشه و حفصه يا غير آنها مىپندارد كه شربت عسل دهن را بد بو كرده و آن را بر خود حرام مىكند؟ آيا شامه آن حضرت غير طبيعى بود؟! هر انسان عاقلى كه خود را در همان شرايط قرار دهد مىفهمد كه اين برخورد زنها غير طبيعى بوده و با هم تبانى كردهاند، چگونه ممكن است كه آن حضرت با آن عقل و كياست آن را نفهمد؟! از اينها گذشته آيات سوره تحريم مىرساند كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله به بعض از همسرانش رازى گفت و نخواست كه ديگرى آن را بداند ولى او آن را برملا كرد. آيا اينكه فرموده باشد من ديگر شربت عسل نمىخورم سرى بود از اسرار كه نبايد كسى بداند؟ و آيا سزاوار است كه به خاطر اين مسأله از آن دو (يا همه همسران) يك ماه قهر كند؟ نكته ديگر آنكه در اين روايتها نيامده كه آن حضرت قسم خورده باشد تا خداوند بفرمايد: «قَدْ فَرَضَ اللّهُ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ…»(1). اينان كه قهر كردن پيامبر صلىاللهعليهوآله را مربوط به شربت عسل مىدانند به اين روايت از صحيح مسلم(2) توجه ندارند كه اين واقعه قبل از آن بود كه دستور حجاب نازل شود در حالى كه مىگويند آن حضرت شربت عسل را نزد زينب خورد و عايشه و حفصه تبانى كردند و لذا ضمير تثنيه در آيه را به عايشه و حفصه برمى گردانند يعنى مراد از آيه آن دو نفر مىباشند كه در جريان شربت عسل، پيامبر صلىاللهعليهوآله را آزردند و از طرفى مىگويند كه آيه حجاب در جريان ازدواج آن حضرت با زينب نازل شد. بنابراين بايد گفت كه يا آنچه كه از عمر گفتهاند صحيح نيست يا روايت مسلم كه آن را قبل از نزول حجاب مىداند غلط است و يا اصولا آيات تحريم مربوط به شربت عسل نيست. در حاليكه همه اينها در صحاح موجود است! ديگر از مطالبى كه مىگويند اين است كه وقتى رسول خدا صلىاللهعليهوآله بعد از 29 روز برگشت، آيه تخيير نازل شد(3) و ابتدا آن را بر عايشه خواند و از او خواست كه در اين امر تعجيل نكند و با پدر و مادرش مشورت كند. معلوم مىشود كه مادرش در آن تاريخ زنده بود. اينان در تاريخ وفات مادر عايشه گفتهاند كه يا در سال چهارم و يا پنجم و يا ششم از دنيا رفته است. بنابراين بايد نزول آيات تخيير قبل از اين سالها بوده باشد. در حالى كه يكى از راويان قصه قهر كردن پيامبر، ابن عباس است كه مىگويد: من داخل مسجد شدم و ديدم كه مسجد پر از جمعيت است(4). او نيز چنانچه مىدانيم همراه پدرش اندكى قبل از فتح مكه يعنى سال هشتم هجرى به مدينه آمد. بنابراين يا رواياتى كه مىگويد پيامبر صلىاللهعليهوآله به عايشه گفت با پدر و مادرت مشورت كن صحيح نيست و يا روايت ابن عباس. يكى از مطالبى كه در ضمن اين روايات بايد بدان توجه كرد اين است كه مىگويند عايشه و حفصه عليه رسول خدا صلىاللهعليهوآله تبانى كردند و آن حضرت از همسرانش به مدت يك ماه قهر كرد! اين داستان ما را به ياد ضرب المثل معروف مىاندازد كه:
«گنه كرد در بلخ آهنگرى | به شوشتر زدند گردن مسگرى»! |
كدام عاقل مىتواند آن را بپذيرد؟ به اين روايت دقت كنيد:
(1) سوره تحريم، آيه 2. يعنى خداوند راه گشودن قسم را آموخت.(2) كتاب الطلاق، ح 30.
(3) سوره احزاب، آيات 28 و 29، در اين دو آيه خداوند به همسران پيامبر صلىاللهعليهوآله مىفرمايد اگر شما دنيا را مىخواهيد بياييد تا با خوشى طلاقتان دهم و اگر آخرت را مىخواهيد خداوند براى خوبهايتان پاداشى بزرگ فراهم كرده است.
(4) الف – صحيح بخارى، ج 7، ص 41، كتاب النكاح، باب هجرة النبى صلىاللهعليهوسلم نساءه… .
ب – سنن نسائى، ج 6، ص 166، كتاب الطلاق، باب الايلاء (باب 32)، ح 3452.
(29)
«جابر بن عبد اللّه مىگويد: ابوبكر اجازه خواست كه بر رسول خدا صلىاللهعليهوآله وارد شود. مردم را ديد كه در خانه آن حضرت نشسته و به كسى اجازه ورود داده نمىشود. به ابوبكر و بعد از او به عمر اجازه داده شد. پيامبر صلىاللهعليهوآله را ديدند كه نشسته و همسرانش اطراف آن حضرت آرام و بى صدا نشستهاند. عمر گفت: سخنى مىگويم كه پيامبر را بخندانم، گفت: يا رسول اللّه! دختر خارجة (همسر عمر) از من نفقه خواست، برخاستم و گردنش را كوبيدم! پيامبر خنديد و فرمود: «هن حولى كماترى يسألننى النفقة» (مىبينى كه اينان اطرافم جمع شدند و از من نفقه مىخواهند). ابوبكر برخاست و گردن عايشه را كوبيد و عمر گردن حفصه را و به آندو گفتند: چيزى از رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىخواهيد كه ندارد! گفتند: به خدا قسم ما از او چيزى كه ندارد طلب نمىكنيم. سپس از آنها يكماه دورى گزيد آنگاه آيه تخيير (پاورقى 54) نازل شد…».(1)
اميدواريم علماى اهل سنت بتوانند به ما جواب بدهند كه آيا علت قهر كردن پيامبر از همسرانش به خاطر شربت عسل بود يا به علت نفقه خواستن؟ ديگر آنكه وقتى آنان گفتند كه ما چيزى را كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله ندارد از او نمىخواهيم، قهر كردن وجهى نداشت! در هر حال اين روايت هم نتوانست مشكل را حل كند و فقط اين نكته را به ما آموخت كه همه همسران در اين ناراحتى پيامبر نقش داشتند و نه عايشه و حفصه.
«عن أم سلمة أن النبى صلىاللهعليهوسلم حلف لا يدخل على بعض اهله شهرا…»(2).
ام سلمة مىگويد كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله قسم خورد كه با بعض از همسرانش يك ماه قهر كند. اين روايت با رواياتى كه قهر كردن را به همه همسران نسبت مىدهد همخوانى ندارد و با توجه به آيات سوره تحريم كه دو نفر از آنان پيامبر صلىاللهعليهوآله را آزردند و عمر در حديثى طولانى آن دو را معرفى كرده و مىگويد كه آن دو عايشه و حفصه بودند، معلوم مىشود كه روايت فوق صحيح است. اما علت قهر كردن بيان نشده است و روايات مربوط به شربت عسل متعرض قسم خوردن آن حضرت نمىباشد؛ بنابراين بايد قضيه چيز ديگرى باشد. حال بى مناسبت نمىدانيم كه اشارهاى داشته باشيم به رواياتى كه عمر در ضمن نقل جريانى طولانى، عايشه و حفصه را مصداق آيات سوره تحريم مىداند، و نيز بد نيست بدانيد كه عمر در ضمن اين داستان در جائى مىگويد كه ناراحتى پيامبر صلىاللهعليهوآله بدين جهت بود كه همسرانش از او تقاضاهائى داشتند كه سزاوار آن نبودند و لذا خود نزد حفصه رفت و به او پرخاش كرده و گفت: «لا تستكثرى على رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم ولا تراجعيه في شىء ولا تهجريه واسألنى ما بدالك و…» يعنى اينقدر از آن حضرت خواستههاى بى مورد نداشته باش و با او قهر نكن و اگر چيزى خواستى از من بخواه. در جائى ديگر وقتى عمر به همسرش اعتراضى مىكند در پاسخ مىگويد: «قالت تقول هذا لى وابنتك تؤذى النبى صلىاللهعليهوسلم فأتيت حفصة… فأتيت أم سلمة فقلت لها فقالت أعجب منك يا عمر قد دخلت في أمورنا فلم يبق إلاّ أن تدخل بين رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم و ازواجه…».
همسر عمر خطاب به عمر مىگويد: تو به من اعتراض مىكنى در حاليكه دخترت رسول خدا صلىاللهعليهوآله را مىآزارد… عمر مىگويد: نزد ام سلمه رفتم او به من گفت: اى عمر از تو در عجبم. تو در كارهايمان دخالت مىكنى تا آنجا كه بين
(1) صحيح مسلم، ج 2، ص 1104، كتاب الطلاق، باب 4، ح 29.(2) صحيح بخارى، ج 7، ص 41، كتاب النكاح، باب هجرة النبى صلىاللهعليهوسلم نساءه… .
(30)
رسول خدا صلىاللهعليهوآله و همسرانش هم وارد مىشوى! و در جاى ديگر عمر به حفصه مىگويد: «أ قد بلغ من شأنك أن تؤذى رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم ؟ واللّه لقد علمت أن رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم لا يحبك ولولا أنا لطلقك رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم ؛ فبكت أشد البكاء…» يعنى آيا كار تو به جائى رسيد كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله را مىآزارى؟ به خدا قسم خوب مىدانى كه آن حضرت تو را دوست ندارد و اگر من نبودم تو را طلاق مىداد. حفصه به شدت گريست… عايشه نيز وقتى عمر به او گفت: «يا بنت أبي بكر أقد بلغ من شأنك أن تؤذى رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم ؟» يعنى اى دختر ابوبكر آيا كار تو به جائى رسيد كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله را مىآزارى؟ در جوابش گفت: «ما لى ولك يابن الخطاب؟ عليك بعيبتك» يعنى اى پسر خطاب تو را با من چكار برو دخترت را نصيحت كن… سپس عمر جريان 29 روز در مشربه ماندن رسول خدا را تعريف كرده و نزول آيات 4 و 5 از سوره تحريم را كه در بعض از روايات به عنوان «آيه تخيير!» بيان شده است، نقل مىكند(1).
از مجموع همه رواياتى كه عمر راوى آن مىباشد اين نتيجه به دست مىآيد كه نزول آيات تحريم مربوط به شربت عسل نمىباشد.
در اينجا بد نيست به روايتى از صحيح مسلم توجه كنيم كه آن را نمىتوان جز به تعصبى خشك حمل كرد و آن اينكه او در اينجا بر خلاف همه روايات گذشته كه آن دو زنى را كه عليه رسول خدا صلىاللهعليهوآله تبانى كردند عايشه و حفصه معرفى كردهاند مىنويسد: وقتى ابن عباس از عمر درباره آن دو زن پرسيد گفت: حفصه و أم سلمة! «… قلت: شأن المرأتين؟ قال: حفصة وأم سلمة»(2).
به نظر مىرسد كه اين روايت نياز به بررسى نداشته باشد و نيز بد نيست كه اهل سنت اندكى درباره احاديث صحاح انديشيده و لااقل در صحت بعض از آنها ترديد كنند، نه آنكه دربست همه آنها را صحيح بدانند، با آنكه اينگونه روايات در چنين كتابهاى مهمى فراوان ديده مىشود كه صحيح نبودن آنها بر كسى پوشيده نيست.
حال كه معلوم شد آيات تحريم مربوط به شربت عسل نيست و نيز روشن شد كه آن دو زنى كه عامل ايذاء رسول خدا صلىاللهعليهوآله بودند «عايشه و حفصه» مىباشند نوبت آن رسيده است كه با استفاده از بقيه روايات صحاح، بدانيم كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله چه چيزى را بر خود حرام كرد.
در پاورقى صحيح مسلم در ذيل روايت 20 از باب سوم كتاب الطلاق آمده است:
«… وفي كتب الفقه أنها نزلت في تحريم مارية… فقالت عايشه: في قصة عسل. وعن زيد بن اسلم أنها نزلت في تحريم مارية، جاريته، وحلفه أن لايطأها…» خلاصه ترجمه اينكه فقهاى اهل سنت سبب نزول آيه تحريم را در مورد اين مىدانند كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله قسم خورد كه ديگر با كنيزش «ماريه» (مادر ابراهيم، پسر رسول خدا صلىاللهعليهوآله كه در كودكى از دنيا رفت) نزديك نشود. اين روايت از زيد بن اسلم است گر چه عايشه آن را در مورد قصه عسل مىداند… .
(1) اين داستان طولانى را كه در بعض از روايات صحاح خلاصه آن را مىبينيم، در كتابهاى زير بجوئيد:الف – صحيح بخارى، ج 3، ص 7 – 174، باب في المظالم والغصب، باب في الغرفة والعلية…، و ج 7، ص 8 – 36، كتاب النكاح، باب موعظة الرجل ابنته لحال زوجها، و ص 196، كتاب اللباس، باب ما كان النبى صلىاللهعليهوسلم يتجوز من اللباس والبسط.
ب – صحيح مسلم، ج 2، ص 1108، به بعد، كتاب الطلاق، باب 5، ح 30 و 31 و 33 و 34.
ج – سنن ترمذي، ج 5، ص 4 – 391، تفسير سوره تحريم، ح 3318.
د – سنن نسائى، ج 4، ص 140، كتاب الصيام، باب 14، ح 2128.
(2) ج 2 صحيح، ص 1110، كتاب الطلاق، ح 32.
(31)
علت آنكه فقهاى اهل سنت روايت زيد بن اسلم را گرفته و روايت عايشه را رها كردند ممكن است اين باشد كه اينان ديدند در جريان شربت عسل، رسول خدا صلىاللهعليهوآله قسم به نخوردن آن نخورد؛ بر خلاف جريان ماريه. از آيه قرآن نيز – چنانچه گذشت – بر مىآيد كه آن حضرت قسم خورد. گذشته از اين، روايتهاى زير نيز بيانگر صحت قول فقها مىباشد:
1 – «… عن ابن عباس قال: أتاه رجل فقال: إنى جعلت امرأتى علىّ حراما قال: كذبت ليست عليك بحرام. ثمّ تلا هذه الأية: «يا اَيُّهَا النَّبِىُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ»(1).
مردى نزد ابن عباس آمد و گفت: من زنم را بر خودم حرام كردم؛ گفت: دروغ گفتى، او بر تو حرام نيست. سپس اين آيه را خواند: «اى پيامبر! چرا آنچه را كه خدا برايت حلال كرده است بر خود حرام مىكنى (و مىخواهى كه بدينوسيله رضايت همسرانت را به دست بياورى) »… .
گر چه «سندى» در شرح آن مىنويسد كه ظاهر اين روايت مىرساند كه اين آيه در مورد تحريم همسر است ولى بايد گفت كه اين روايت تقريبا نص در آن است نه آنكه ظاهرا چنين باشد(2).
2 – «… عن أنس: أن رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم كانت له أمة يطؤها فلم تزل به عايشة و حفصه حتى حرمها على نفسه فأنزل اللّه عزوجل «يا ايها النبى لم تحرم ما أحل اللّه لك…»(3).
انس مىگويد كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله كنيزى داشت كه با او جمع مىشد و عايشه و حفصه كارى كردند كه حضرتش او را بر خود حرام كرد و خداوند آيات سوره تحريم را نازل كرد.
3 – عن ابن عباس «… قال: اذا حرم الرجل عليه امرأته فهى يمين يكفرها وقال: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(4). ابن عباس مىگويد: اگر مردى زنش را بر خود حرام نمود با دادن كفاره قسم، بر او حلال مىشود سپس اين آيه را خواند: «تحقيقا در رفتار رسول خدا صلىاللهعليهوآله براى شما الگوى خوبى است». اين روايت نيز مىرساند كه تحريم همسر به پيروى از آنچه كه از رسول خدا صلىاللهعليهوآله ديده شد باعث حرمت نمىشود و بايد كفاره دهد و شكى نيست كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله هيچ همسرى را بر خود حرام نكرد مگر آنچه كه درباره «ماريه» وارد شده و آن نيز به خاطر عايشه و حفصه بوده است.
روايت فوق كه از صحيحين نقل شده و روايت قبل از آن از صحيح مسلم كه خلاصهتر از اين مىباشد و نيز روايت شماره 1 كه از سنن نسائى نقل كرديم هر سه از سعيد بن جبير و او از ابن عباس نقل شده است إلاّ اينكه نسائى آن را
(1) سنن نسائى، ج 6، ص 151، كتاب الطلاق، باب 16، ح 3417.(2) فرق بين «نص» و «ظاهر» گر چه بر اهل فن پوشيده نيست ولى براى روشن شدن بعض اذهان مىگوئيم كه اگر كلامى «نص» در موضوعى باشد ديگر نمىتوان آن را جور ديگرى توجيه كرد و اگر «ظاهر» در امرى باشد ممكن است ادعاى خلاف آن نمود. مثل آنكه از كسى بپرسند كجا بودى و او جواب دهد «به حج رفته بودم»؛ ظاهر جواب او مىرساند كه امسال به حج مشرف بود و اگر كسى بگويد كه من تو را در ايام حج در وطنت ديدم او مىتواند بگويد كه منظورم سالهاى قبل بوده است نه امسال. ولى اگر بگويد «امسال حج خانه خدا به جا آوردم» ديگر قابل توجيه نيست. البته اين به عنوان مثال است و ممكن است خوانندگان محترم مثالهاى ديگرى در نظرشان باشد.
(3) همان، ج 7، ص 74، كتاب عشرة النساء، باب الغيرة (باب 4)، ح 3965.
(4) الف – صحيح بخارى، ج 7، ص 56، كتاب الطلاق، باب لم تحرّم ما أحلّ اللّه لك.
ب – صحيح مسلم، ج 2، ص 1100، كتاب الطلاق، باب 3، ح 19.
(32)
روشنتر نقل كرده و بخارى و مسلم آن را به نحوى كه گذشت. از مجموع روايات اين قسمت از بحث، چنين برمىآيد كه عايشه و حفصه چگونه رسول خدا صلىاللهعليهوآله را مىآزردند و چه اندازه آن حضرت از آندو ناراحت بود و نيز روشن گرديد كه چگونه صاحبان صحاح، در تحريف بعض وقايع كوشيدند و تا چه اندازه در نقل حديث، امانت دارى كردند! باز هم بگويند كه عايشه در قيامت كنار رسول خدا صلىاللهعليهوآله به سر مىبرد! و يا بگويند صحابه همه عادلند! آيا اين همسرانند كه به قول بعض از جهال اهل سنت مشمول آيه تطهير مىباشند؟ آيا مثل حفصه كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله را به خشم آورده و با حضرتش قهر مىكند و به قول مادرش، آن حضرت را اذيت مىكند، تا آنجا كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله با آن همه حلم و صبرش او را طلاق داده و سپس رجوع مىكند؟(1)
آيا زينب كه وقتى رسول خدا صلىاللهعليهوآله به او دستورى مىدهد، نافرمانى كرده و حضرتش نزديك به 3 ماه از او قهر مىكند؟
جريان مطابق نقل أبو داود چنين است كه شتر صفيه مريض شد و او نياز به آن داشت و زينب شترى اضافه داشت، رسول خدا صلىاللهعليهوآله به زينب گفت: شترت را به صفيه بده گفت: من به اين يهودى شترى بدهم؟! رسول خدا صلىاللهعليهوآله در غضب شد و ذيحجة و محرم و قسمتى از صفر با او قهر بود(2).
آيا او كه علاوه بر نافرمانى، به مسلمانى تهمت زده و او را يهودى خطاب مىكند؟ آيا عايشه با آن حسادتهايش و با آن اذيتهايش و آنچه كه باز هم خواهيم ديد؟ آيا سوده… و آيا صفيه… و آيا و آيا…؟!
ابن أبي الحديد نيز در ج 4 شرح نهج البلاغه ص 66 با اشاره نزديك به صريح، آن را مربوط به تحريم ماريه مىداند. دقت كنيد:
«ولو لم يكن إلاّ قصة مارية و ما جرى بين رسول اللّه صلىاللهعليهوآله و بين تينك الامرأتين من الاحوال و الاقوال حتى أنزل فيهما قرآن يتلى في المحاريب ويكتب في المصاحف…». يعنى: اگر نبود مگر قصه ماريه و آنچه كه بين رسول خدا صلىاللهعليهوآله و آن دو زن (مراد او عايشه و حفصه است) از حالات مختلف و گفتار گوناگون، تا آنجا كه درباره آن دو نفر آياتى از قرآن نازل شد كه خوانده و نوشته مىشود… پس از آن، آيات سوره تحريم را درباره آنها و در مورد حسادت آن دو نسبت به ماريه مىداند