عایشه و ایه تیمم و حدیث ام زرع!!!
حدیث نزول آیه تیمم به خاطر گم شدن گردنبند عایشه را اکثر ارباب صحاح (غیر از ترمذى) متعرض شدند. راوى آن نیز همچون حدیث افک، فقط عایشه مىباشد. او نمىگوید که گردنبند در کدام سفر گم شد ولى سیوطى در شرح سنن نسائى -که در پاورقى سنن آمده است- مىگوید که آن سفر در غزوه بنى المصطلق بود. خلاصه همه روایتهاى
(۳) در اینجا بد نیست جملهاى را که ابو داود در ج ۴ سنن ص ۱۹، کتاب الطب، باب فی الطیره، ح ۳۹۲۲ از عمر نقل کرده بیاوریم. او گفت: «حصیر فی البیت خیر من امرأه لا تلد». یعنى حصیرى که در منزل است بهتر است از زنى که نازا باشد.
(۶۲)
ضد و نقیض که در صحاح آمده است (و ما به خواست خدا متعرض آنها خواهیم شد) این است که در آن غزوه گردنبند عایشه گم شد و چون در آنجا آب نبود بى وضو نماز خواندند و آیه تیمم نازل شد. ما -با توضیحى که خواهد آمد- مطمئنیم که این داستان نیز ساختگى بوده و قابل قبول نیست.
اما آنچه که در این بررسى باید بدان توجه نمود:
۱ – محلى که ادعا شده در آنجا آب یافت نشد به نقل احمد در مسند (صاحبان صحاح متعرض نام آن نشدند) «تربان» نام داشت(۱). در معجم البلدان آمده است که «تربان» جائى است که در آنجا آب فراوان یافت مىشود.
۲ – عایشه مىگوید که من گردنبندم را در یکى از منازل فراموش کردم و لذا رسول خدا صلىاللهعلیهوآله عدهاى را براى یافتن آن فرستاد…(۲) و به همین مضمون – یعنى گم شدن گردنبند – روایات دیگرى نیز وارد شده است(۳).
در همه این روایتها آمده است که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله عدهاى را براى یافتن آن فرستاد و آنان هنگام نماز چون آب نداشتند بى وضو نماز خواندند و چون خدمت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله رسیدند و جریان را به عرض رساندند آیه تیمم نازل شد و حضرتش به آنان کیفیت آن را تعلیم داد.
۳ – در یک سلسله روایات دیگر نقل مىکند که گردنبندم پاره شد و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله براى یافتن آن توقف کرد و مردم نیز ایستادند و شکایت نزد ابوبکر بردند که عایشه ما را در جائى که آب نیست متوقف کرد. ابوبکر به من پرخاش کرد. با دست به تهیگاهم مىزد و چون رسول خدا صلىاللهعلیهوآله سرش را بر ران پایم گذاشته و خوابیده بود. نمىتوانستم تکانى بخوردم تا آنکه صبح شد و اینجا بود که آیه تیمم نازل شد و چون شترى را که من بر آن بودم حرکت دادیم گردنبند را زیر آن یافتیم(۴).
۴ – در یک روایت نیز آمده است که وقتى گردنبند عایشه گم شد رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مردى را براى یافتن آن فرستاد و
«عن عایشه قالت: بعث رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم اسید بن حضیر وناسا یطلبون قلاده کانت لعایشه نسیتها فی منزل نزلته…».
ج – سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۱۸۷، کتاب الطهاره وسننها، ابواب التیمم (باب ۹۰)، ح ۵۶۸٫
د – سنن أبی داود، ج ۱، ص ۸۶، کتاب الطهاره، باب التیمم، ح ۳۱۷٫ در اینجا متن اولین روایت صحیح بخارى را مىآوریم:
«عن عایشه أنها استعارت من اسماء قلاده فهلکت فارسل رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم ناسا من اصحابه فی طلبها فأدرکتهم الصلاه فصلوا بغیر وضوء فلما أتوا النبى صلىاللهعلیهوسلم شکوا ذلک الیه فنزلت آیه التیمم».
ج – سنن نسائى، ج ۱، ص ۱۹۴، کتاب الطهاره، باب بدء التیمم (باب ۱۹۴)، ح ۳۰۹٫
در این پاورقى نیز اوّلین حدیث صحیح بخارى را نقل مىکنیم:
«عن عایشه قالت: خرجنا مع رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم فی بعض أسفاره حتى إذا کنا بالبیداء أو بذات الجیش انقطع عقد لى فأقام رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم على التماسه وأقام الناس معه ولیسوا على ماء فأتى الناس إلى أبی بکر فقالوا ألا ترى ما صنعت عایشه؟ أقامت برسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم والناس، ولیسوا على ماء ولیس معهم ماء فجاء ابوبکر ورسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم واضع رأسه على فخذى قد نام. فقال حبست رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم والناس، ولیسوا على ماء ولیس معهم ماء فقالت عایشه: فعاتبنى ابوبکر وقال ما شاء اللّه أن یقول وجعل یطعننى بیده فی خاصرتى فلا یمنعنى من التحرک إلاّ مکان رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم على فخذى فقام رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم حین أصبح على غیر ماء فأنزل اللّه آیه التیمم فتیمموا فقال أسید بن الحضیر: ما هى باوّل برکتکم یا آل أبی بکر قالت: فبعثنا البعیر الذى کنت علیه فأصبنا العقد تحته».
(۶۳)
او نیز آن را یافت و چون وقت نماز رسید و اصحاب آب نداشتند بى وضو نماز خواندند و آیه تیمم نازل شد(۱).
شاید لازم به بررسى ما نباشد تا بخواهیم بگوئیم که چگونه یک حادثه به چند صورت نقل شده که نمىتوان آنها را جمع نمود. اگر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مردى را به طلب گردنبند فرستاد و او آن را یافت، دیگر معنى ندارد که بگوئیم گردنبند در زیر شتر پیدا شده و اگر فرستادن یک نفر براى یافتن آن کافى بود لازم نبود گروهى را بفرستد. اگر تیمم به خاطر بى وضو نماز خواندن گروه اعزامى نازل شد آیا همراهان پیامبر نیز بى وضو نماز خواندند؟
اگر گردنبند پاره شد، زیر شتر پیدا شدن وجهى ندارد چون به هر حال دانههاى آن پراکنده مىشود و شتر نیز اندکى راه مىرود و در این صورت معنى ندارد که به جاى آنکه عایشه خود براى یافتن آن تلاش کند بنشیند و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نیز سرش را بر ران پاى او قرار دهد و بخوابد و اصحاب نیز به جستجوى گردنبندى بروند که زیر شتر عایشه مخفى شده و ابوبکر نیز ملاحظه خواب پیامبر صلىاللهعلیهوآله را نکرده و همه جاى عایشه را رها کرده و به تهیگاه او ضربه بزند! و آن حضرت نیز تا صبح بخوابد و… .
حال لازم است به بررسى مسائل جانبى این واقعه بپردازیم:
۱ – در قضیه افک گذشت که یکى از کسانى که در غزوه بنى المصطلق حاضر بود عمر بود. بنابراین باید یاد گرفته باشد که هرگاه آب نبود تیمم باید کرد. پس چرا وقتى در زمان خلافتش از او همین مسأله را پرسیدند جواب داد که اگر آب نبود نماز نخوان؟
۲ – جریانى را که عمار براى عمر تعریف کرد و گفت من و تو در جائى بودیم و به آب نیاز داشتیم و تو نماز نخواندى و من در خاک غلتیدم… الخ باید گفت: این واقعه بعد از نزول آیه تیمم بود و ممکن است که عمار در غزوه بنى المصطلق حاضر نبود و چیزى از تیمم به گوشش خورده بود. چرا عمر که کیفیت آن را مىدانست نماز نخواند؟ و اگر آن واقعه قبل از غزوه مذکور بوده باشد باید گفت که آیه تیمم قبل از آن نازل شده بود.
سؤال دیگرى که به ذهن مىرسد این است که آیا تا سال ششم هجرى یعنى سالى که غزوه فوق در آن واقع شد کسى نیاز به تیمم نداشت؟
در آخر این قسمت همان ابهامى که در داستان افک گذشت مطرح مىشود و آن اینکه چگونه ممکن است حادثهاى به این مهمى -یعنى نزول آیه تیمم با آن مقدمات- واقع شده ولى تنها راوى آن عایشه باشد؟
نتیجه آنکه این روایات با توجه به اختلاف فاحشى که در آنها است نمىتواند صحیح باشد. البته از غیر صحاح و راویاتى غیر از عایشه شأن نزول آیه تیمم به غیر از آنچه که عایشه گفته است استفاده مىشود. طالبین مىتوانند به تفسیر «الدر المنثور» تألیف سیوطى و نیز تفسیر طبرى و طبقات ابن سعد و کنزالعمال و… رجوع فرمایند.
بخارى در کتاب النکاح صحیح خود و مسلم در کتاب فضائل الصحابه بعد از باب فضائل عایشه (که چون این
«عن عایشه أنها استعارت من اسماء قلاده فهلکت فبعت رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم رجلا فوجدها فأدرکتهم الصلاه ولیس معهم ماء فصلوا فشکوا ذلک إلى رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم فأنزل اللّه آیه التیمم…».
(۶۴)
حدیث ربطى به فضیلت کسى ندارد لابد به عنوان تتمه فضائل عایشه آورده است!) حدیثى طولانى نقل کردهاند که مملو از کلمات غیر مأنوس بوده و در آن از قول عایشه آمده است که یازده زن با هم تعهد کردند که درباره شوهرانشان هر چه هست بگویند و لذا هر یک از آنان در تعریف و یا بدگوئى آنها مطالبى گفتند که در شرح و معناى بعض از لغات آن بین ادباى مشهور اهل سنت اختلاف است.
تا آنکه نفر یازدهم مىگوید: همسرم ابو زرع است (باید مىگفت: همسرم ابو زرع بود!) و بعد از وصف او از ام أبی زرع (یعنى مادر شوهر) و ابن أبی زرع (پسر شوهر) و بنت أبی زرع (دختر شوهر) و جاریه أبی زرع با همان کلمات نامأنوس سخن گفته و در آخر مىگوید که روزى ابو زرع بیرون رفت زنى را دید که دو پسر داشت و پس از نقل بعض محاسن آن زن مىگوید که ابو زرع مرا طلاق داد و با آن زن ازدواج کرد و من بعد از او با مرد دیگرى ازدواج کردم. آنگاه بعض صفات همسر جدیدش را مىگوید. عایشه پس از نقل این داستان مىگوید که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به من گفت: «کنت لک کأبى زرع لام زرع». یعنى من براى تو مثل ابو زرع براى ام زرع مىباشم(۱).
ما که نفهمیدیم هدف از نقل این روایت چه بوده است! یازده زن دور هم نشسته و غیبت شوهرانشان را نموده و اسرارشان را برملا کردند -آن هم با کلماتى نامأنوس- و آیا عایشه در آن جمع حاضر بود؟ اگر بود چرا نهى از منکر نکرد و اگر نبود از کجا آن را دانست؟ و آیا داستان مذکور را براى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شرح داد که حضرت آن جمله را فرمود؟ و چرا پیامبر صلىاللهعلیهوآله به عایشه اعتراض نکرد که چرا گوش به غیبت دادى؟ نفر یازدهم چرا از شوهر قبلى خود مطالبى گفت و چرا از مادر و پسر و دختر و کنیزش تعریف کرد؟ آیا رسول خدا صلىاللهعلیهوآله که آن جمله را به عایشه فرمود، منظورش آن بود که من هم مثل ابو زرع که ام زرع را طلاق داد تو را طلاق مىدهم؟ و اگر محبتهاى ظاهرى مراد آن حضرت بود (از قبیل تأمین غذا و لباس و امثال آن) که قطعا او عدالت را بین همسرانش رعایت کرده و فرقى بین آنها نمىگذاشت آرى فرق عایشه با سایر همسران پیامبر صلىاللهعلیهوآله این بود که او حضرتش رامىآزرد (و بعد از او حفصه) و سایر زنها یا او را آزار نمىدادند و یا اگر موردى بود به تحریک عایشه انجام مىشد (چنانچه گذشت).
آیا بهتر نیست که اینگونه روایات از صحیحین زدوده شود تا مثل علامه بزرگوار امینى رحمهالله نگویند که صحیحین پر است از «سفاسف»(۲). در خاتمه از خداوند بزرگ مىخواهم که ما را با حقایق اسلام آشنا فرموده و از تعصبات -که مانع درک حقیقت است- به دور بدارد. بمنّه وکرمه.
(۱) الف – صحیح بخارى، ج ۷، ص ۳۶ – ۳۴، باب حسن المعاشره مع الاهل.
(۲) به هر چیز پست و بى ارزش «سفساف» گفته مىشود و جمع آن «سفاسف» است.