عایشه و حسادتهای او!!!!!!

قسمت أوّل – حسادتهاى عايشه

قبل از هر چيز به يك روايت توجه كنيم: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «إياكم والحسد فإن الحسد يأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب»(1).

 

يعنى: از حسد بپرهيزيد كه حسد خوبيهاى انسان را مى خورد (و نابود مى كند) آنچنانكه آتش، هيزم را. با اين حساب براى حسود كار خوبى اگر هم انجام داده باشد باقى نمى‏ماند.

حسد، صفت زشتى است كه اگر حسود آن را ظاهر نكند بايد از خود دور كند و اگر آشكار كند بايد از شرش به خدا پناه برد: «وَمِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»(2). معناى آيه چنين است كه حسود اگر باطنش را ظاهر كند انسانِ شرّى مى‏باشد كه بايد از او به خدا پناه برد.

اما آنچه كه صاحبان صحاح از حسادتهاى عايشه نقل كرده‏اند:

الف – نسبت به هوو و شكستن ظرف غذا

صاحبان صحاح -غير از مسلم- نوشته‏اند كه عايشه ظرف غذاى هوو را از حسادت شكست.

 

بخارى -كه در تحريف حقايق مهارت خاصى دارد- مى نويسد: «عن أنس أنّ النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم كان عند بعض نسائه فأرسلت إحدى أمهات المؤمنين مع خادم بقصعة فيها طعام فضربت بيدها فكسرت القصعة…»(3).

يعنى پيامبر نزد بعض از همسرانش بود كه يكى ديگر از همسران ظرف غذائى همراه خادمى فرستاد او با دست زد و ظرف شكست.

او نمى‏نويسد كه آن «بعض از همسران!» كه بود ولى ترمذى در حديثى كه خود آن را حسن و صحيح مى‏داند او را معرفى مى‏كند:

«عن أنس: أهدت بعض ازواج النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إلى النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم طعاما في قصعة فضربت عايشة القصعة بيدها فألقت ما فيها فقال النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم طعام بطعام واناء باناء»(4).

يعنى يكى از همسران پيامبر ظرف غذائى خدمت آن حضرت فرستاد. عايشه با دست آن ظرف را انداخت. ظرف شكست و غذا ريخت… .

بخارى و چند نفر از صاحبان صحاح براى آنكه اسم عايشه را نياورند آن را بدينصورت نقل مى‏كنند: (عبارت از صحيح بخارى است).

«.. كان النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم عند بعض نسائه فأرسلت احدى امهات المؤمنين بصحفة فيها طعام فضربت التى النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم في بيتها يد الخادم فسقطت الصحفة فانفلقت فجمع النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فلق الصحفة ثم جعل يجمع فيها الطعام الذي كان


(1) سنن أبي داود، ج 4، ص 276، كتاب الادب، باب في الحسد، ح 4903.(2) سوره فلق آيه 5.

(3) ج 3 صحيح، ص 179، في المظالم والغصب، باب اذا كسر قصعة او شيئا لغيره.

(4) ج 3 سنن، ص 640، كتاب الاحكام، باب 23، ح 1359.

(10)


في الصحفة ويقول غارت امّكم. ثمّ حبس الخادم حتى أتى بصحفة من عند التى هو في بيتها فدفع الصفحة الصحيحة إلى التى كسرت صحفتها وامسك المكسورة في بيت التى كسرت»(1).

خلاصه ترجمه: پيامبر نزد يكى از همسرانش بود يكى ديگر از آنها ظرف غذائى فرستاد آن يك كه پيامبر در منزلش بود به دست خادم (كه ظرف غذا را آورده بود) زد. ظرف افتاد و شكست. پيامبر تكه‏هاى ظرف را جمع كرد و گفت: مادر شما غيرت نمود (يعنى حسادتش گل كرد) سپس خادم را نگه داشت و ظرف سالمى از منزل آنكه آن حضرت در خانه‏اش بود به جاى آن ظرف مسترد داشت و ظرف شكسته را در منزل آنكه ظرف را شكست نگه داشت.

ببينيد كه چگونه براى آنكه اسم عايشه را نبرد كلمات حديث را طولانى نمود و نيز معلوم است كه نام اين صفت «غيرت» نيست بلكه «حسادت» است.

ابن ماجه نيز غير از روايت بخارى داستانى نيز از عايشه نقل مى‏كند كه مى‏گويد: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با اصحابش بود. من و حفصة براى آنان غذائى تهيه ديديم. حفصه زودتر آن را خدمت آن حضرت برد. من به كنيزم گفتم: برو و ظرف غذاى او را بريز او چنين كرد. غذا ريخت و ظرف شكست(2).

أبو داود نيز غير از روايت بخارى جريان ديگرى از عايشه نقل مى‏كند كه مى‏گويد: صفيه دست پخت خوبى داشت. يكبار غذائى درست كرد و آن را خدمت پيامبر فرستاد. من به شدت غيرتى شدم (يعنى حسادت شديد) ظرف را شكستم(3).

نسائى نيز غير از خبر بخارى و أبو داود از أم سلمة نقل مى‏كند كه گفت: طعامى خدمت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اصحابش فرستادم. عايشه با سنگى كه در دستش بود ظرف غذا را شكست(4).

ما از خوانندگان منصف اهل سنت تقاضا مى‏كنيم بگويند كه اين اعمال عايشه را به چه چيزى جز حسادت شديد كه بى شك از رذائل اخلاقى يك انسان به شمار مى‏آيد، حمل كرد؟ آيا او با اين صفت زشت در قيامت همدوش نبى مكرم اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است؟قطعا خوانندگان محترم توجه دارند كه شكستن ظرف چند بار اتفاق افتاده است. ظرف أم سلمة را با سنگ و ظرف حفصه را به وسيله كنيزش و ظرف صفيه را با دست خودش مى‏شكند.

ب – حسادتى شديد نسبت به حفصه

يكى از كسانى كه با عايشه در بعض امور همدست بوده است، حفصه -دختر عمر- مى‏باشد. مسلم كه از نقل مطالب فوق خوددارى كرد (و نيز بخارى) در باب فضائل عايشه (!) حديثى نقل مى‏كند كه مى‏رساند حسادت عايشه آنچنان شديد بود كه حتى حاضر بود بميرد و توجه به هوو را نبيند.

 

راوى حديث فوق خود عايشه است. ما عين آن را – با آنكه اندكى طولانى است – در اينجا مى‏آوريم:

«عن عايشة قالت: كان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إذا خرج أقرع بين نسائه فطارت القرعة على عايشة و حفصة فخرجتا


(1) ج 7 صحيح، ص 46، كتاب النكاح، باب الغيرة.(2) ج 2 سنن، ص 782، كتاب الاحكام، باب 14، ح 2333 و 2334.

(3) ج 3 سنن، كتاب البيوع، باب فيمن أفسد شيئا يغرم مثله، ح 3567 و 3568.

(4) ج 7 سنن، ص 73 و 74، كتاب عشرة النساء، باب الغيرة، ح 63 – 3961.

(11)


معه جميعا. وكان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إذا كان بالليل سار مع عايشة يتحدث معها. فقالت حفصه لعايشة: ألا تركبين الليلة بعيرى وأركب بعيرك فتنظرين وأنظر؟ قالت: بلى. فركبت عايشة على بعير حفصة وركبت حفصة على بعير عايشة فجاء رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إلى جمل عايشة وعليه حفصة فسلم ثمّ سار معها حتى نزلوا فافتقدته عايشة فغارت. فلما نزلوا جعلت تجعل رجلها بين الاذخر وتقول: يا رب سلط علىّ عقربا أو حية تلدغنى. رسولك ولا أستطيع أن أقول له شيئا»(1).

خلاصه ترجمه: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگاه به سفرى مى‏رفت بين همسرانش با قرعه كسى را با خود همراه مى‏كرد. يكبار قرعه به نام عايشه و حفصه افتاد، حضرتش شبها همراه عايشه مى‏رفت و با او صحبت مى‏كرد. يكشب حفصه به عايشه پيشنهاد كرد كه امشب جاى خود را عوض كنيم ببينيم چه مى‏شود. عايشه قبول كرد. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن شب همراه شتر عايشه – كه حفصه در آن بود – مى‏رفت تا آنكه در جائى فرود آمدند. عايشه پيامبر را گم كرد. حسادتش او را واداشت كه پاهايش را در ميان گياه اذخر (كه در آن حيوانات گزنده وجود دارد) قرار داده و گفت: خدايا! عقربى يا مارى را بر من مسلط كن كه مرا بگزد. چه كنم پيامبر تو است و نمى‏توانم چيزى بگويم.

در اينجا عايشه خود به حفصه اجازه داد كه جاى او بنشيند بنابراين بايد مى‏گفت: چه كنم «خودم كردم كه لعنت بر خودم باد». نه آنكه: «پيامبر توست و نمى‏توانم چيزى بگويم». از اين گذشته چرا بايد عايشه آنقدر در آتش حسد بسوزد كه به مرگ خود حاضر شود و محسود خود را در مقامى نبيند. آيا از ساير زنهاى پيامبر هم چنين چيزى نقل شده است؟ آيا در آن زمان و زمانهاى قبل و بعد نقل شده كه زنى اين مقدار در آتشى كه خود برافروخته بسوزد؟ آيا اين روحيه و اين خصلت ذاتى است كه او را در اوج رفعت معنوى قرار مى‏دهد؟!

ج – نسبت به حضرت خديجه عليهاالسلام

عايشه آنقدر كه به حضرت خديجه عليهاالسلام حسادت مى‏ورزيد به هيچ زنى نمى‏ورزيد. آنچنان كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را كه در حلم و بردبارى الگوى همه است به غضب آورد و شكى نيست كه غضب آن حضرت غضب خدا است. بهتر است كه روايات وارده را از زبان خود عايشه بشنويم:

 

«عن عايشة قالت: ما غرت على امرأة للنبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ما غرت على خديجة…».

عبارت فوق در چند روايت نقل شده است. حال به دنباله چند حديث كه با آن عبارت شروع مى‏شود توجه كنيد:

1 – «… هلكت قبل أن يتزوجنى لما كنت اسمعه يذكرها وأمره اللّه أن يبشرها ببيت من قصب وإن كان ليذبح الشاة فيهدى في خلائلها منها ما يسعهن».

2 – «… من كثرة ذكر رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إياها قالت وتزوجنى بعدها بثلاث سنين وأمره ربه عزوجل أو جبريل أن يبشرها ببيت من قصب».

3 – «… وما رأيتها ولكن كان النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يكثر ذكرها وربما ذبح الشاة ثمّ يقطعها أعضاء ثمّ يبعثها في صدائق


(1) الف – صحيح بخارى، ج 7، ص 43، كتاب النكاح، باب القرعة بين النساء إذا أراد سفرا.ب – صحيح مسلم، ج 4، ص 1894، كتاب فضائل الصحابة، باب 13، (كه در فضائل عايشه است)، ح 88.

(12)


خديجة فربما قلت له كأنه لم يكن في الدنيا امرأة إلاّ خديجة. فيقول أنها كانت وكانت وكان لى منها ولد».

«عن عايشة قالت: إستأذنت هاله بنت خويلد أخت خديجة على رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فعرف استئذان خديجة فارتاح لذلك فقال اللهم هالة قالت فغرت فقلت ما تذكر من عجوز من عجائز قريش حمراء الشدقين هلكت في الدهر قد أبدلك اللّه خيرا منها».

«… فأغضبته يوما فقلت خديجة! فقال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إنى قد رزقت حبّها»(1).

خلاصه ترجمه روايات فوق چنين است:

عايشه مى‏گويد كه من آنقدر نسبت به خديجه حسادت مى‏ورزيدم به هيچ يك از زنهاى پيامبر نمى‏ورزيدم (معلوم مى‏شود كه حسادت او نسبت به بقيه همسران آن حضرت هم بود اما نسبت به خديجة بيشتر بود!). سپس علت آن را در سه روايت -كه از صحيح بخارى نقل كرديم- چنين بيان مى‏كند:

1 – از بس رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از او ياد مى‏كرد او قبل از ازدواج پيامبر با من، از دنيا رفت و خداوند به حضرتش دستور داد كه به خديجه بشارت دهد به منزلى از لؤلؤ. آن حضرت گوسفند مى‏كشت و آن را به دوستانش هديه مى‏كرد آنقدر كه آنان را كافى باشد.

2 – به خاطر اينكه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله زياد از او ياد مى‏كرد. او سه سال بعد از وفات خديجه با من ازدواج كرد و خداوند يا جبرئيل به او دستور دادند كه خديجه را به منزلى از لؤلؤ مژده دهد.

3 – من او را نديدم ولكن پيامبر زياد از او ياد مى‏كرد و گوسفند مى‏كشت و آن را تكه تكه مى‏كرد و به دوستان خديجه مى‏داد گاهى به او مى‏گفتم: گويا در دنيا زنى غير از خديجه نبود! حضرت مى‏گفت: در تعريف او هر چه بگوئيم او چنان بود و از او برايم فرزند بود.

عايشه مى‏گويد: روزى هاله – خواهر خديجه – اجازه خواست. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به ياد خديجه افتاد و از آمدن او شاد شد و گفت: «خدايا! هاله دختر خويلد» من حسادتم گل كرد و گفتم: چقدر از او ياد مى‏كنى! او پيرزنى بود از پيران قريش كه (از پيرى) دندان در دهان نداشت. هلاك شد و خدا بهتر از او را به تو داد.

دنباله روايت فوق در صحيحين نيامده (علت آن بر اهل فن پوشيده نيست!) ولى مسند احمد بقيه آن را چنين نقل كرده است: پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در جواب عايشه كه گفت: قد أبدلك اللّه چنين فرمود: «ما أبدلنى اللّه عزوجل خيرا” منها. قد آمنت بى إذ كفر بى الناس الناس وصدقتنى إذ كذبنى الناس وواستنى بما لها إذ حرمنى الناس ورزقنى اللّه عزوجل ولدها إذ حرمنى أولاد النساء». (ج 9 ص 429، ح 24918) يعنى خداوند بهتر از او را نصيبم نكرد. آنگاه كه مردم مرا قبول نداشتند، او به من ايمان آورد و آنگاه كه ديگران مرا تكذيب مى‏نمودند او تصديقم كرد و آنگاه كه ديگران مرا محروم كرده بودند او به مالش مرا يارى كرد و خداوند چنين روزى فرمود كه از او صاحب فرزندانى شوم.


(1) روايات مزبور را در كتابهاى زير بجوئيد:الف – صحيح بخارى، ج 5، ص 47 و 48، باب تزويج النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خديجة وفضلها.

ب – صحيح مسلم، ج 4، ص 9 – 1888، كتاب فضائل الصحابة، باب 12، ح 78 – 74.

ج – سنن ترمذي، ج 4، ص 324، كتاب البر والصلة، باب 70، ح 2017.

د – سنن إبن ماجة، ج 1، ص 643، كتاب النكاح، باب 56، ح 1997.

(13)


عايشه در روايتى ديگر بعد از آنكه مى‏گويد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گوسفند مى‏كشت و آن را براى دوستان خديجه مى‏فرستاد، چنين ادامه مى‏دهد:

روزى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به غضب آوردم (ديگر نمى‏گويد چه كردم و يا چه گفتم كه آن كوه صبر و حلم را به غضب آوردم) و گفتم: خديجه؟! (يعنى چرا اينقدر ياد او مى‏كنى؟) حضرت فرمود: دوستى او روزى من گشته است.

اينها مطالبى است كه عايشه خود اقرار مى‏كند و قطعا آنچه نگفته است بيشتر است.

د – نسبت به زنهائى كه خود را هبه مى‏كردند

يكى از اختصاصات نبى مكرم اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين بوده است كه اگر زنى خود را به او مى‏بخشيد و حضرتش نيز مى‏پذيرفت بى آنكه نياز به خواندن صيغه عقد باشد، آن زن همسرش مى‏شد. دليل آن هم آيه 50 از سوره احزاب است كه مى‏فرمايد:

 

«…وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِىِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِىُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ …».

يعنى:… و نيز زنهاى مؤمنه‏اى كه خود را به پيامبر هبه كنند در صورتى كه پيامبر نيز آن را بپذيرد (اين ازدواجى صحيح و حلال خواهد بود) خداوند در دنباله آن مى‏فرمايد كه اين نحوه ازدواج مخصوص پيامبر است و بر ساير مؤمنين جايز نيست.

رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گاهى روى مصالحى (كه ما در كتابمان «پيامبر در صحاح» توضيح داديم، به اين گونه زنها جواب مثبت مى‏داد. در ميان همسران پيامبر تنها عايشه بود كه نسبت به اين زنها حسادت ورزيده و از عمل آنها ناراحت بود و مى‏گفت: آيا زن حيا نمى‏كند كه خود را به مردى هبه مى‏كند؟! «أما تستحى المرأة أن تهب نفسها للرجل»!

«عن عايشة: كنت أغار على اللاتى وهبن أنفسهن لرسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم وأقول أتهب المرأة نفسها؟ فلما أنزل اللّه تعالى: «تُرْجى مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوى إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ» قلت يا رسول اللّه! ما أرى ربك إلاّ يسارع في هواك»(1).

عايشه مى‏گويد: من نسبت به زنهائى كه خود را به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هبه مى‏كردند (يعنى مى‏گفتند كه من خود را به تو بخشيدم) حسادت مى‏ورزيدم و مى‏گفتم: آيا زن خود را مى‏بخشد؟! (و در روايتى ديگر: آيا زن حيا نمى‏كند كه خود را به مردى مى‏بخشد؟!) و چون آيه «هر كه را نخواهى نمى‏پذيرى و آنكه را بخواهى قبول مى‏كنى و آنكه را هم كه نپذيرفتى مى‏توانى مجددا بپذيرى و اشكالى ندارد» (آيه 51 از سوره احزاب) نازل شد گفتم: يا رسول اللّه! من خداى ترا نمى‏بينم مگر آنكه در راه هواى (نفس) تو مى‏شتابد.

چند سؤال:


(1) الف – صحيح بخارى، ج 6، ص 147، تفسير سوره احزاب، وج 7 ص 16، كتاب النكاح، باب هل للمرأة أن تهب نفسها لأحد.ب – صحيح مسلم، ج 2، ص 1085، كتاب الرضاع، باب 14، ح 49 و 50.

ج – سنن إبن ماجة، ج 1، ص 644، كتاب النكاح، باب 57، ح 2000.

د – سنن نسائى، ج 6، ص 54، كتاب النكاح، باب أول، ح 3196.

(14)


1 – آيا آيه قبل از آن خداوند نفرمود زنانى كه خود را ببخشند بر پيامبر حلال است؟ چرا عايشه آن را نفهميد تا آنكه آيه فوق نازل شد؟

2 – مگر ما نبايد پيرو سنت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله باشيم؟ آيا يكى از مصاديق آن تسليم بودن در مقابل آن وجود مقدس و ايراد نگرفتن به آنچه كه انجام مى‏دهد نمى‏باشد؟ چه آنكه مى‏دانيم آن حضرت هرگز كارى كه خلاف رضاى خدا باشد انجام نمى‏هد. پس چرا عايشه از عمل پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ناراحت بود؟

3 – مگر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از هواى نفس خود پيروى مى‏كند كه عايشه آن جمله را به حضرتش گفت؟

4 – مگر خداوند از خواسته‏هاى بندگانش پيروى مى‏كند كه عايشه مى‏گويد: خدا پيرو خواسته تو است؟

5 – چرا اينان صريحا ننوشتند كه عايشه حسود بود آنهم بسيار شديد؟ چرا اسم آن را «غيرت» گذاشتند؟ اگر به جاى آنكه «غيرت» به خرج بدهد مى‏خواست «حسادت» نمايد چه مى‏كرد؟ آيا غير از آن چه كه انجام داد كار ديگرى مى‏كرد؟

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

شيعه پاسخ می دهد
1
شيعه بزرگان صحابه را ناسزا نمي گويند شيعه لعنت ميكند كسي را كه حق خدا و رسول را ضايع نموده است

شيعه بزرگان صحابه را ناسزا نمي گويند شيعه لعنت ميكند كسي را كه حق خدا و رسول را ضايع نموده است شيعه ناسزا گفتن به بزرگان اصحاب به خصوص خلفاي راشدين ابوبكر و عمر و عثمان -رضي الله عنهم- را عبادت مي ‌دانند و با اين كار به خدا تقرب …

شيعه پاسخ می دهد
3
بررسی ادله سب در روایات شیعه

بررسی ادله سب در روایات شیعه در اینجا به هیچ وجه قصد مقاله نویسی ندارم از همین رو فقط به ذکر ادله و بیان سند آنها اکتفا میکنم: 1- قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم: «اِذََا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَالبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا البَرَاََءَةَمِنْهُمْ وَ اَکْثِرُوا مِنْ …

شيعه پاسخ می دهد
آیات تبری به ترتیب سوره ها و آیات قرآن کریم

آیات تبری به ترتیب سوره ها و آیات قرآن کریم قبل از ورود به بحث توجه شما را به روایتی زیبا جلب می نماییم: اصبغ بن نباته از امیرالمومنین علیه السلام نقل میکند که حضرت فرمودند: قرآن در چهار بخش نازل شده است, یک چهارم در رابطه با ماست, یک …