على (ع) از زبان پیامبر (ص) و على (ع) از زبان على (ع)

على (ع) از زبان پیامبر (ص) و على (ع) از زبان على (ع)

على (ع) از زبان پیامبر (ص) و على (ع) از زبان على (ع)

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

– هر که مى‏خواهد دانش آدم را ببیند و بینش نوح را و بردبارى ابراهیم را و پارسایى یحیى بن زکریا را و خشم موسى بن عمران را،به على بن ابى طالب بنگرد. (۱)

-على سرور مؤمنان است. (۲)

-على ستون دین است. (۳)

-این مرد همان کسى است که پس از من براى حق مردم را به شمشیر مى‏زند. (۴)

-اى على!تو،به قل هو الله احد مى‏مانى.هر که قلبا تو را دوست داشته باشد چنان است که یک سوم قرآن را خوانده باشد.و هر که تو را در دل دوست‏بدارد و به زبان یاریت رساند گویا دو سوم قرآن را خوانده باشد.و هر که تو را در دل دوست دارد و به زبان کمکت کند و با عمل یاریت رساند چنان است که همه قرآن را خوانده باشد. (۵)

-اى مردم!از على گله و شکایت نکنید که به خدا سوگند او براى خدا-یا در راه خدا-قاطع است. (۶)

-هر که على را بیازارد به یقین مرا آزار داده است. (۷)

-على مهتر مؤمنان است و مال و ثروت مهتر دو رویان. (۸)

-حق على بر این امت همچون حق پدر است‏بر فرزندش. (۹)

-على بن ابى طالب رازدار من است. (۱۰)

-به على علیه السلام-:تو و پیروانت در بهشت هستید. (۱۱)

-على و پیروان او همان رستگاران در روز رستاخیزند. (۱۲)

-یاد على عبادت است. (۱۳)

-دست عدالت من و على یکسان است. (۱۴)

هر که نگفت على بهترین مردمان است کافر شده است. (۱۵)

على (ع) از زبان على (ع)
همانا من
-امام على علیه السلام:همانا من خود را برتر از آن مى‏دانم که بخشندگیم توان بر آوردن نیازى را نداشته باشد،یا بردباریم گنجایش جهلى را،یا گذشتم تحمل گناهى را،یا آن که زمانى درازتر از زمان من باشد. (۱۶)

-همانا من خود را برتر از آن مى‏دانم که مردم را از چیزى باز دارم که خود از آن باز نمى‏ایستم و آنان را به چیزى فرمان دهم که خود در انجام آن کار بر ایشان پیشى نگیرم،یا از آنان به چیزهایى خشنود شوم که پروردگارم را خشنود نمى‏سازد. (۱۷)

-همانا من شما را به طاعتى وا نمى‏دارم مگر آن که خود جلوتر از شما آن را انجام مى‏دهم و از گناهى باز نمى‏دارم جز آن که خودم پیش از شما از آن باز مى‏ایستم. (۱۸)

-به خدا قسم اگر یک تنه با آنان رو به رو مى‏شدم و آنان سراسر زمین را پر مى‏کردند نه باک داشتم و نه مى‏هراسیدم،که من بر گمراهى آنان و هدایت‏یافتگى خود نیک آگاهم و با یقین از جانب پروردگارم همراه. (۱۹)

-همانا من با آرزوى خود در جنگم و چشم به راه اجل خود هستم. (۲۰)

-همانا من روزى خود را بتمامى مى‏ستانم و با نفس خود مى‏جنگم و به قسمت و بهره خود مى‏رسم. (۲۱)

-همانا من براى بر پایى حجتهاى خدا سخن مى‏گویم و براى یارى دین خدا جهاد و پیکار مى‏کنم. (۲۲)

-اى مردم!همانا من در میان شما همچون هارونم در میان فرعونیان و همچون دروازه حطه‏ام در میان بنى اسرائیل و چونان کشتى نوح علیه السلام در میان قوم نوح،منم عظیم‏ترین‏«نبا»و بزرگترین صدیق.بزودى آنچه را وعده داده شده‏اید خواهید دانست. (۲۳)

-همانا من هرگز از میدان جنگ و جهاد نگریخته‏ام و هیچ کس به پیکار من نیامد مگر آن که زمین را از خونش سیراب کردم. (۲۴)

امام على علیه السلام:

-من دنیا را به رو در افکنده‏ام و آن را چنان که درخور است ارج نهاده‏ام و با دیده خودش (به دیده پستى) بدان نگریسته‏ام. (۲۵)

-منم که دنیا را خوار و بیمقدار شمردم. (۲۶)

-من در خردسالى سینه‏هاى عرب را خردکردم و شاخهاى بر آمده ربیعه و مضر را شکستم.شما جایگاه مرا نسبت‏به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى‏دانید…هرگز سخنى دروغ و رفتارى ناپسند از من ندید…مانند شتر بچه‏اى که از پى مادرش مى‏رود دنبال او مى‏رفتم…پرتو وحى و رسالت را مى‏دیدم و رایحه نبوت را مى‏بوییدم. (۲۷)

-من مهتر مؤمنان هستم و مال و ثروت مهتر ستمگران. (۲۸)

-من یار و برادر مهربان پیامبر خدایم و پیشگام در اسلام و شکننده بتها و ستیزنده با کافران و براندازنده دشمنان دین. (۲۹)

-من گواه شمایم و برهان‏آور روز رستخیز بر شما. (۳۰)

-من و خانواده‏ام مایه امنیت مردم روى زمین هستیم،همچنان که ستارگان مایه امان اهل آسمان هستند. (۳۱)

-من پرچم هدایتم و پناهگاه پرهیزگارى و جایگاه سخاوت و دریاى جود و جوانمردى و کوه خرد. (۳۲)

-من از جانب خدا تقسیم کننده بهشت و دوزخم.هیچ کس وارد آن نشود مگر به اندازه تقسیم من.منم فاروق اکبر (بزرگترین جدا ساز حق و باطل) ،من امام و پیشواى مردم پس از خود،اجرا کننده از جانب پیش از خویش (پیامبر خدا صلى الله علیه و آله) هستم. (۳۳)

-قسمت کننده دوزخ در روز رستاخیز منم. (۳۴)

-من چشم فتنه را بر کندم.اگر من نبودم اهل نهروان و جمل کشته نمى‏شدند. (۳۵)

-من بنده خدا و برادر پیامبر اویم.من صدیق اکبرم (برترین گواه) .بعد از من هر که این را بگوید دروغگو و مفترى است. (۳۶)

-من علم خدا هستم،من قلب آگاه خدایم و زبان گویاى خدا و چشم خدا و پهلوى خدا.من ست‏خدا هستم. (۳۷)

-من رهنمایم،رهیافته‏ام.پدر یتیمان و مستمندانم،سرپرست‏بیوه‏زنانم،پشت و پناه هر ناتوانى هستم،مامن هر وحشتزده‏اى،من رهنماى مؤمنان به سوى بهشتم،ریسمان استوار خدایم،حلقه و دستاویز محکم خدایم و کلمه تقوا،من چشم خدایم و زبان راستگوى او و دست او. (۳۸)

-یکى از احبار از او پرسید:اى امیر مؤمنان!پس تو پیامبرى؟فرمود:واى بر تو،من غلامى از غلامان محمد صلى الله علیه و آله هستم. (۳۹)

-امام على علیه السلام:من بزرگ و مهتر مؤمنان هستم،من نخستین پیشگامان هستم و جانشین فرستاده پروردگار جهانیان،من تقسیم کننده بهشت و دوزخم و من صاحب‏اعراف هستم. (۴۰)

-من حجت‏خدایم،خلیفه خدایم،راه خدایم،دروازه خدایم و خزانه‏دار علم خدایم،من امین راز خدایم،من بعد از بهترین آفریدگان،محمد صلى الله علیه و آله پیامبر رحمت،پیشواى مردمان هستم. (۴۱)

-من جانشین،وزیر و وارث پیامبر خدا هستم،من برادر و وصى و دوست پیامبر خدا هستم،من یار و همدم پیامبر خدایم،من پسر عمو و داماد و پدر فرزندان رسول خدایم،من سرور اوصیا و وصى سرور پیامبرانم،من حجت عظمى و آیت کبرى و نمونه والا و دروازه پیامبر مصطفى هستم،من حلقه استوار و کلمه تقوا و امین خداى تعالى بر مردم دنیا هستم. (۴۲)

-من همان یادى هستم که به فراموشى سپرده شده و همان راهى هستم که از آن منحرف شده‏اند و همان ایمانى هستم که بدان کفر ورزیده شده و همان قرآنى هستم که مهجور مانده و همان دینى هستم که تکذیبش کرده‏اند و همان صراطى هستم که از آن روى گردانده‏اند. (۴۳)

-من چشم خدایم و دست‏خدایم و پهلوى خدایم و دروازه خدا. (۴۴)

-من نخستین کسى هستم که زیر درخت‏با پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بیعت کرد و خدا فرمود:«خداوند از مؤمنان آن گاه که زیر درخت‏با تو بیعت مى‏کردند خشنود شد». (۴۵)

-من دستاویز استوار خدا و کلمه تقواى او هستم. (۴۶)

-من همان گوش شنوایم که خداى بزرگ مى‏فرماید:«و گوشهاى شنوا آن را در مى‏یابند». (۴۷)

-امام باقر علیه السلام:در حضور امیر المؤمنین تلاوت شد:«آن گاه که زمین بس بلرزد»تا«و انسان گفت زمین را چه شده است.در آن روز زمین خبرهایش را باز گوید»،حضرت فرمود:منم آن انسان و زمین خبرهایش را به من مى‏دهد. (۴۸)

-امام على علیه السلام:من بنده خدا و برادر پیامبر او هستم. (۴۹)

-من نخستین کسى هستم که در روز قیامت‏براى دادخواهى در برابر خداوند زانو مى‏زنم. (۵۰)

اسلام امام على علیه السلام
-امام على علیه السلام:پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در روز دوشنبه به پیامبرى برانگیخته شد و من در روز سه شنبه اسلام آوردم. (۵۱)

-من نخستین کسى هستم که اسلام آورد.من نخستین کسى هستم که با پیامبر صلى الله علیه و آله نماز گزارد. (۵۲)

-حبه عرنى:روزى دیدم على چنان خندید که تا بحال ندیده بودم،طورى که دندان عقلش پدیدار شد.آن گاه فرمود:خدایا!به جز پیامبر صلى الله علیه و آله این امت هیچ بنده‏اى از این امت را ندیدم که پیش از من تو را پرستیده باشد. (۵۳)

علم و دانش امام على علیه السلام
-امام على علیه السلام:به خدا قسم هیچ آیه‏اى نازل نشد مگر آن که من دانستم درباره چه چیز و در کجا و درباره چه کسى نازل شده است.پروردگارم به من دلى خردمند و زبانى رسا و پرسان بخشید. (۵۴)

-هیچ آیه‏اى نه در شب و نه در روز،نه درباره آسمان و نه درباره زمین،نه درباره دنیا و نه درباره آخرت…بر آن حضرت[پیامبر صلى الله علیه و آله]نازل نشد مگر این که آن را بر من بر خواند و به من املا کرد و من آن را به دست‏خود نوشتم و تاویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن را و این که در کجا نازل شده و تا روز قیامت‏شان نزول آن چیست،همه را به من آموخت. (۵۵)

-پس از آن که مردم با او به عنوان خلیفه بیعت کردند،در خطبه‏اى فرمود:اى مردم!پیش از آن که مرا از دست دهید از من بپرسید،از من سؤال کنید زیرا دانش اولین و آخرین نزد من است.سوگند به خدا که اگر بر مسند داورى تکیه زنم میان پیروان تورات بر اساس تورات آنان داورى کنم و… (۵۶)

آن گاه فرمود:از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست دهید.سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر از آیه آیه قرآن بپرسید به شما خواهم گفت که چه وقت و درباره چه کسى نازل شده است. (۵۷)

-دانشى در سینه پنهان دارم که اگر آن را آشکار سازم همچون ریسمانهاى دلو آویخته در چاهى عمیق به لرزه در آیید. (۵۸)

-در این جا-اشاره به سینه مبارکش-دانشى فراوان است اما جویندگان آن اندکند و زودا که پشیمان شوند آن گاه که مرا از دست دهند. (۵۹)

-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته بوده و آنچه تا قیامت رخ خواهد داد به من آموخت که از هر باب آن هزار باب گشوده مى‏شود،یعنى هزار هزار باب. چندان که دانش خوابها و بلایا و داورى قاطعانه را فرا گرفتم. (۶۰)

-راهها براى من بازگشته و نسب‏ها به من‏آموخته شده و ابرها براى من به حرکت در آمده‏اند و دانش خوابها و بلایا و داورى قاطعانه را آموخته‏ام. (۶۱)

مظلومیت امام على علیه السلام
-امام على علیه السلام:از آن زمان که خداوند محمد صلى الله علیه و آله را مبعوث کرد روى خوشى و آسایش را ندیدم،خدا را شکر.به خدا سوگند در کوچکى در بیم و وحشت‏به سر مى‏بردم و در بزرگى در جهاد و مبارزه. (۶۲)

-از همان زمان که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله رحلت کرد هنوز مظلومم. (۶۳)

-هیچ کس به اندازه من سختى ندیده است. (۶۴)

-من فکر مى‏کردم که والى بر مردم ستم مى‏کند اما اکنون مردم بر والى ستم روا مى‏دارند. (۶۵)

-در نامه‏اش به معاویه-:و گفتى که مرا چون شتر مهار شده مى‏راندند تا بیعت کنم.به خدا قسم که خواسته‏اى نکوهش کنى اما (در واقع) ستوده‏اى و خواسته‏اى (به پندارت) مرا رسوا سازى لکن خودت رسوا شدى. (۶۶)

مظلوم بودن براى مسلمان عیب و عار نیست تا آن گاه که در دین خود گرفتار شک و تردید و در یقین خود دو دل نباشد. (۶۷)

-از همان زمان که مادرم مرا زاده مظلوم بوده‏ام تا آن جا که وقتى عقیل چشم درد مى‏گرفت مى‏گفت تا به چشم على دارو نچکانده‏اید به چشم من نباید بچکانید و آنها هم به چشم من دارو مى‏ریختند در حالى که چشم درد نداشتم. (۶۸)

-به آن حضرت گفته شد تو به این امر (خلافت) حریصى،فرمود:به خدا قسم که شما آزمندترید.و دورتر (نالایقتر) و من سزاوارترم و نزدیکتر (لایقتر و شایسته‏تر یا در خویشاوندى با پیامبر نزدیکتر) همانا حق خود را طلب کردم و شما مانع رسیدن من به آن مى‏شوید…خدایا!من در برابر قریش و یاوران قریش از تو یارى مى‏طلبم،زیرا آنان پیوند خویشاوندى مرا بریدند،منزلت والاى مرا خرد شمردند و براى ستیز با من بر سر امرى (خلافت) که از آن من است،همداستان شدند. (۶۹)

ابن ابى الحدید مى‏نویسد:اخبارى همانند این گفتار از آن حضرت علیه السلام به تواتر رسیده است.از جمله:

-از زمانى که خداوند جان پیامبر خود را ستاند تا روزگار این مردم همواره مظلوم بوده‏ام.

-بار خدایا!قریش را خوار و ذلیل گردان که آنان مرا از حقم محروم کردند و امر مرا(خلافت) را به زور از من ستاندند.

-خدا قریش را کیفر دهد که حق مرا به ستم گرفتند و حکومت فرزند مادرم را از من غصب کردند.

-شنید کسى فریاد مى‏زند:به من ستم شده است!حضرت فرمود:بیا تا با هم فریاد زنیم،زیرا که من نیز همواره مظلوم بوده‏ام.

-او مى‏داند که جایگاه من نسبت‏به آن (خلافت) همچون محور آسیابم نسبت‏به سنگ آسیا.

-میراث خود را به تاراج رفته مى‏بینم.

-آن دو ظرفهاى ما را واژگون کردند و مردم را بر گرده ما سوار نمودند.

-ما را حقى است که اگر بدهند آن را مى‏گیریم و اگر ندهند بر پشت‏شتر مى‏نشینیم هر چند شب به درازا کشد.

-همواره از من به بخل ستانده‏اند و از آنچه مستحق و مستوجب آن هستم محروم بوده‏ام. (۷۰)

-امام على علیه السلام در نامه‏اش به عقیل:قریش را بگذار تا در گمراهى بتازند…آنان در جنگ با من همداستان شدند چنان که پیش از من در جنگ با پیامبر خدا صلى الله علیه و آله همصدا گشتند. خدا قریش را کیفر دهد که پیوند خویشى مرا برید و حکومتى را که از آن فرزند مادرم بود از من ربود. (۷۱)

على از زبان على (متفرقه)
-امام على علیه السلام:یاران رازدار محمد صلى الله علیه و آله مى‏دانند که من حتى لحظه‏اى دست رد به سینه خدا و پیامبر او نزدم.در جاهایى با جان خود پیامبر را یارى رساندم که دلیران مى‏گریزند و گامها واپس مى‏رود.این شجاعت و مردانگى را خداوند به من ارزانى داشت. (۷۲)

– (هیچ گاه) دروغ نگفته‏ام و (از پیامبر) دروغ به من گفته نشده است،و گمراه نشده‏ام و کسى هم به واسطه من گماره نگشته است. (۷۳)

-هر گاه از پیامبر خدا مى‏پرسیدم به من پاسخ مى‏داد و چون خاموش مى‏ماندم با من آغاز سخن مى‏کرد. (۷۴)

-در تفسیر آیه‏«همانا تو بیم دهنده هستى و هر قومى را راهنمایى است‏»-:بیم دهنده پیامبر خداست و راهنما من هستم. (۷۵)

-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مرا براى داورى به میان مردم یمن فرستاد.عرض کردم.اى پیامبر خدا!مرا که جوان هستم و از دانش قضا و داورى ناآگاه،مى‏فرستى؟پیامبر دست‏به سینه من زد و گفت:خدایا!قلب او را هدایت کن و زبانش را استوار گردان.از آن پس،من در داورى میان دو نفر هرگز دچار شک و تردید نگشتم تا اکنون که در این جا نشسته‏ام؟ (۷۶)

-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:اى على!اگر تو نبودى بعد از من مؤمنان شناخته نمى‏شدند. (۷۷)

-پسر نابغه گفته است که من مردى بسیار بازیگوش و شوخ و بذله‏گویم و دست و پنجه نرم مى‏کنم و بازى مى‏کنم.هیهات!ترس از مرگ و یاد قیامت و حسابرسى (آخرت) مرا از این کارها باز مى‏دارد. (۷۸)

-در خطبه‏اى که روز دوم خلافتش ایراد فرمود-:همانا من یکى از شما هستم.آنچه براى ماست‏براى من نیز هست و آنچه بر شماست‏بر من نیز هست. (۷۹)

-گمراه نشدم و کسى را گمراه نکردم.آنچه به من سفارش شد از یاد نبردم.من از طرف پروردگار خود بینه‏اى دارم که آن را براى پیامبرش روشن ساخت و براى من تبیین نمود.من در راه هستم (بیراهه نمى‏روم) . (۸۰)

-بیعت‏شما با من بى‏اندیشه نبود و کار من و شما یکسان نیست.من شما را براى خدا مى‏خواهم و شما مرا براى خودتان مى‏خواهید.اى مردم!مرا به خاطر خود یارى رسانید.به خدا سوگند که داد ستمدیده را بستانم و به مهارى سخت‏ستمگر را بکشانم تا او را به آبشخور حق در آورم هر چند خود نخواهد. (۸۱)

-به خدا سوگند که اگر شب را بر روى اشتر خار تا صبح بیدار مانم و مرا در کند و زنجیرها ت‏بسته بکشند خوشتر دارم از اینکه در روز رستاخیز خدا و پیامبرش را به عنوان ستمکار دیدار کنم…

به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاى آنهاست‏به من دهند تا با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه‏اى خدا را نافرمانى کنم چنین نخواهم کرد. (۸۲)

-همانا من در میان شما همچون چراغ در تاریکى هستم که هر کس به حریم آن در آید از نور آن روشنایى گیرد. (۸۳)

-مى‏فرمود-:خداى عز و جل را آیه‏اى (نشانه‏اى) بزرگتر از من نیست و براى خدا«نبا»ى‏«عظیم‏»تر (خبرى بزرگتر) از من نه. (۸۴)

-از آن زمان که خدا را شناختم او را انکار نکردم. (۸۵)

-از آن زمان که حق به من نموده شد در آن تردید نکردم. (۸۶)

پى‏نوشتها:

(۱) تاریخ دمشق‏«ترجمه الامام علی علیه السلام‏»:۳/۶۹/۱۱۱۰ و ۲/۲۸۰/۸۰۴٫

(۲-۳-۴) الکافی:۱/۲۹۴/۱٫

(۵) نور الثقلین:۵/۷۰۱/۲۰٫

(۶) عن ابی سعید قال:شکا الناس علی بن ابی طالب،فقام رسول الله فینا خطیبا فسمعته یقول:یا ایها الناس،لا تشکوا علیا،فو الله انه لاخیشن فی ذات الله او فی سبیل الله.

و رواه فی هامش الکتاب عن سیره ابن هشام:۲/۳۵۱ هکذا:فو الله انه لاخشى فی ذات الله او سبیل الله من ان یشکى.

(۷) تاریخ دمشق‏«ترجمه الامام علی علیه السلام‏»:۱/۳۸۶/۴۹۲٫

(۸) البحار:۵/۶۹/۱٫

(۹) تاریخ دمشق‏«ترجمه الامام علی علیه السلام‏»:۲/۲۶۰/۷۷۸٫

(۱۰) البحار:۳۶/۵/۱٫

(۱۱-۱۲-۱۳-۱۴-۱۵) تاریخ دمشق‏«ترجمه الامام علی علیه السلام‏»:۲/۳۱۱/۸۱۵ و ص ۳۴۵/۸۴۵ و ص ۳۴۸/۸۵۱ و ص ۴۰۸/۹۰۷ و ص ۴۳۹/۹۴۶٫

(۱۶) تاریخ دمشق‏«ترجمه الامام علی علیه السلام‏»:۲/۴۴۴/۹۵۴٫

(۱۷-۱۸-۱۹) غرر الحکم:۳۷۷۸،۳۷۸۰،۳۷۸۱٫

(۲۰) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۱۷/۲۲۵٫

(۲۱) غرر الحکم:۳۷۷۴٫

(۲۲-۲۳) غرر الحکم:۳۷۷۵،۳۷۷۷٫

(۲۴) تنبیه الخواطر:۲/۴۱٫

(۲۵) نور الثقلین:۲/۱۳۹/۳۷٫

(۲۶) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۸/۱۲۵٫

(۲۷) تاریخ دمشق‏«ترجمه الامام علی علیه السلام‏»:۳/۲۰۲/۱۲۵۳٫

(۲۸) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۱۳/۱۹۷٫

(۲۹) کنز العمال:۳۶۳۸۱٫

(۳۰-۳۱-۳۲) غرر الحکم:۳۷۶۱،۳۷۶۸،۳۷۷۰٫

(۳۳) نهج السعاده:۳/۷۹٫

(۳۴) الکافی:۱/۱۹۸/۳٫

(۳۵) تاریخ دمشق‏«ترجمه الامام علی علیه السلام‏»:۲/۲۴۴/۷۵۴٫

(۳۶) نهج السعاده:۲/۴۳۵٫

(۳۷) کنز العمال:۳۶۳۸۹٫

(۳۸-۳۹-۴۰) التوحید:۱۶۴/۱ و ح ۲ و ۱۷۴/۳٫

(۴۱-۴۲) البحار:۸/۳۳۶/۷ و ۳۹/۳۳۵/۱٫

(۴۳) البحار:۳۹/۳۳۵/۲٫

(۴۴-۴۵-۴۶-۴۷-۴۸) نور الثقلین:۴/۱۲/۴۱ و ص ۴۹۴/۸۴ و ۵/۶۴/۵۰ و ۴/۴۹۴/۸۲ و (۵/۴۰۲/۹ و انظر ایضاح ۱۰-۱۶) .

(۴۹) نور الثقلین:۵/۶۴۹/۱۱٫

(۵۰-۵۱-۵۲-۵۳-۵۴-۵۵) تاریخ دمشق‏«ترجمه الامام علی علیه السلام‏»:۱/۱۲۰/۱۶۵ و ۳/۱۷۸/۱۲۱۵ و ۱/۴۳/۸۱ و ص ۴۷/۸۵ و ح ۸۴ و ص ۵۰/۸۸٫

(۵۶) کنز العمال:۳۶۴۰۴٫

(۵۷) تحف العقول:۱۹۶٫

(۵۸) الارشاد:۱/۳۵٫

(۵۹) نهج السعاده:۱/۴۲٫

(۶۰) عیون اخبار الرضا علیه السلام:۱/۲۰۵/۱٫

(۶۱-۶۲) الخصال:۶۴۶/۳۰ و ص ۴۱۴/۴٫

(۶۳) الارشاد:۱/۲۸۴٫

(۶۴) نهج السعاده:۲/۴۴۸٫

(۶۵) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۴/۱۰۳٫

(۶۶) کنز العمال:۳۶۵۴۱٫

(۶۷) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۱۵/۱۸۳٫

(۶۸) البحار:۶۷/۲۲۸/۳۸٫

(۶۹-۷۰) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۹/۳۰۵ و ص ۳۰۶٫

(۷۱) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۱۶/۱۴۸٫

(۷۲-۷۳) نهج البلاغه:الخطبه ۱۹۷،و الحکمه ۱۸۵٫

(۷۴-۷۵-۷۶-۷۷) کنز العمال:۳۶۳۸۷،۴۴۴۳،۳۶۳۸۶،۳۶۴۷۷٫

(۷۸) نهج السعاده:۲/۸۷٫

(۷۹) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۷/۳۶٫

(۸۰) کنز العمال:۳۶۴۹۹٫

(۸۱-۸۲) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۹/۳۱ و ۱۱/۲۴۵٫

(۸۳) غرر الحکم:۳۸۸۳٫

(۸۴) نور الثقلین:۵/۴۹۱/۵ و انظر ایضا حدیث ۶-۹ منه.

(۸۵-۸۶) غرر الحکم:۹۴۸۱،۹۴۸۲٫

میزان الحکمه جلد ۱ صفحه ۲۶۷

نظر دهيد