على (ع) از زبان پیامبر (ص) و على (ع) از زبان على (ع)
على (ع) از زبان پیامبر (ص) و على (ع) از زبان على (ع)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
– هر که مىخواهد دانش آدم را ببیند و بینش نوح را و بردبارى ابراهیم را و پارسایى یحیى بن زکریا را و خشم موسى بن عمران را،به على بن ابى طالب بنگرد. (۱)
-على سرور مؤمنان است. (۲)
-على ستون دین است. (۳)
-این مرد همان کسى است که پس از من براى حق مردم را به شمشیر مىزند. (۴)
-اى على!تو،به قل هو الله احد مىمانى.هر که قلبا تو را دوست داشته باشد چنان است که یک سوم قرآن را خوانده باشد.و هر که تو را در دل دوستبدارد و به زبان یاریت رساند گویا دو سوم قرآن را خوانده باشد.و هر که تو را در دل دوست دارد و به زبان کمکت کند و با عمل یاریت رساند چنان است که همه قرآن را خوانده باشد. (۵)
-اى مردم!از على گله و شکایت نکنید که به خدا سوگند او براى خدا-یا در راه خدا-قاطع است. (۶)
-هر که على را بیازارد به یقین مرا آزار داده است. (۷)
-على مهتر مؤمنان است و مال و ثروت مهتر دو رویان. (۸)
-حق على بر این امت همچون حق پدر استبر فرزندش. (۹)
-على بن ابى طالب رازدار من است. (۱۰)
-به على علیه السلام-:تو و پیروانت در بهشت هستید. (۱۱)
-على و پیروان او همان رستگاران در روز رستاخیزند. (۱۲)
-یاد على عبادت است. (۱۳)
-دست عدالت من و على یکسان است. (۱۴)
هر که نگفت على بهترین مردمان است کافر شده است. (۱۵)
على (ع) از زبان على (ع)
همانا من
-امام على علیه السلام:همانا من خود را برتر از آن مىدانم که بخشندگیم توان بر آوردن نیازى را نداشته باشد،یا بردباریم گنجایش جهلى را،یا گذشتم تحمل گناهى را،یا آن که زمانى درازتر از زمان من باشد. (۱۶)
-همانا من خود را برتر از آن مىدانم که مردم را از چیزى باز دارم که خود از آن باز نمىایستم و آنان را به چیزى فرمان دهم که خود در انجام آن کار بر ایشان پیشى نگیرم،یا از آنان به چیزهایى خشنود شوم که پروردگارم را خشنود نمىسازد. (۱۷)
-همانا من شما را به طاعتى وا نمىدارم مگر آن که خود جلوتر از شما آن را انجام مىدهم و از گناهى باز نمىدارم جز آن که خودم پیش از شما از آن باز مىایستم. (۱۸)
-به خدا قسم اگر یک تنه با آنان رو به رو مىشدم و آنان سراسر زمین را پر مىکردند نه باک داشتم و نه مىهراسیدم،که من بر گمراهى آنان و هدایتیافتگى خود نیک آگاهم و با یقین از جانب پروردگارم همراه. (۱۹)
-همانا من با آرزوى خود در جنگم و چشم به راه اجل خود هستم. (۲۰)
-همانا من روزى خود را بتمامى مىستانم و با نفس خود مىجنگم و به قسمت و بهره خود مىرسم. (۲۱)
-همانا من براى بر پایى حجتهاى خدا سخن مىگویم و براى یارى دین خدا جهاد و پیکار مىکنم. (۲۲)
-اى مردم!همانا من در میان شما همچون هارونم در میان فرعونیان و همچون دروازه حطهام در میان بنى اسرائیل و چونان کشتى نوح علیه السلام در میان قوم نوح،منم عظیمترین«نبا»و بزرگترین صدیق.بزودى آنچه را وعده داده شدهاید خواهید دانست. (۲۳)
-همانا من هرگز از میدان جنگ و جهاد نگریختهام و هیچ کس به پیکار من نیامد مگر آن که زمین را از خونش سیراب کردم. (۲۴)
امام على علیه السلام:
-من دنیا را به رو در افکندهام و آن را چنان که درخور است ارج نهادهام و با دیده خودش (به دیده پستى) بدان نگریستهام. (۲۵)
-منم که دنیا را خوار و بیمقدار شمردم. (۲۶)
-من در خردسالى سینههاى عرب را خردکردم و شاخهاى بر آمده ربیعه و مضر را شکستم.شما جایگاه مرا نسبتبه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مىدانید…هرگز سخنى دروغ و رفتارى ناپسند از من ندید…مانند شتر بچهاى که از پى مادرش مىرود دنبال او مىرفتم…پرتو وحى و رسالت را مىدیدم و رایحه نبوت را مىبوییدم. (۲۷)
-من مهتر مؤمنان هستم و مال و ثروت مهتر ستمگران. (۲۸)
-من یار و برادر مهربان پیامبر خدایم و پیشگام در اسلام و شکننده بتها و ستیزنده با کافران و براندازنده دشمنان دین. (۲۹)
-من گواه شمایم و برهانآور روز رستخیز بر شما. (۳۰)
-من و خانوادهام مایه امنیت مردم روى زمین هستیم،همچنان که ستارگان مایه امان اهل آسمان هستند. (۳۱)
-من پرچم هدایتم و پناهگاه پرهیزگارى و جایگاه سخاوت و دریاى جود و جوانمردى و کوه خرد. (۳۲)
-من از جانب خدا تقسیم کننده بهشت و دوزخم.هیچ کس وارد آن نشود مگر به اندازه تقسیم من.منم فاروق اکبر (بزرگترین جدا ساز حق و باطل) ،من امام و پیشواى مردم پس از خود،اجرا کننده از جانب پیش از خویش (پیامبر خدا صلى الله علیه و آله) هستم. (۳۳)
-قسمت کننده دوزخ در روز رستاخیز منم. (۳۴)
-من چشم فتنه را بر کندم.اگر من نبودم اهل نهروان و جمل کشته نمىشدند. (۳۵)
-من بنده خدا و برادر پیامبر اویم.من صدیق اکبرم (برترین گواه) .بعد از من هر که این را بگوید دروغگو و مفترى است. (۳۶)
-من علم خدا هستم،من قلب آگاه خدایم و زبان گویاى خدا و چشم خدا و پهلوى خدا.من ستخدا هستم. (۳۷)
-من رهنمایم،رهیافتهام.پدر یتیمان و مستمندانم،سرپرستبیوهزنانم،پشت و پناه هر ناتوانى هستم،مامن هر وحشتزدهاى،من رهنماى مؤمنان به سوى بهشتم،ریسمان استوار خدایم،حلقه و دستاویز محکم خدایم و کلمه تقوا،من چشم خدایم و زبان راستگوى او و دست او. (۳۸)
-یکى از احبار از او پرسید:اى امیر مؤمنان!پس تو پیامبرى؟فرمود:واى بر تو،من غلامى از غلامان محمد صلى الله علیه و آله هستم. (۳۹)
-امام على علیه السلام:من بزرگ و مهتر مؤمنان هستم،من نخستین پیشگامان هستم و جانشین فرستاده پروردگار جهانیان،من تقسیم کننده بهشت و دوزخم و من صاحباعراف هستم. (۴۰)
-من حجتخدایم،خلیفه خدایم،راه خدایم،دروازه خدایم و خزانهدار علم خدایم،من امین راز خدایم،من بعد از بهترین آفریدگان،محمد صلى الله علیه و آله پیامبر رحمت،پیشواى مردمان هستم. (۴۱)
-من جانشین،وزیر و وارث پیامبر خدا هستم،من برادر و وصى و دوست پیامبر خدا هستم،من یار و همدم پیامبر خدایم،من پسر عمو و داماد و پدر فرزندان رسول خدایم،من سرور اوصیا و وصى سرور پیامبرانم،من حجت عظمى و آیت کبرى و نمونه والا و دروازه پیامبر مصطفى هستم،من حلقه استوار و کلمه تقوا و امین خداى تعالى بر مردم دنیا هستم. (۴۲)
-من همان یادى هستم که به فراموشى سپرده شده و همان راهى هستم که از آن منحرف شدهاند و همان ایمانى هستم که بدان کفر ورزیده شده و همان قرآنى هستم که مهجور مانده و همان دینى هستم که تکذیبش کردهاند و همان صراطى هستم که از آن روى گرداندهاند. (۴۳)
-من چشم خدایم و دستخدایم و پهلوى خدایم و دروازه خدا. (۴۴)
-من نخستین کسى هستم که زیر درختبا پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بیعت کرد و خدا فرمود:«خداوند از مؤمنان آن گاه که زیر درختبا تو بیعت مىکردند خشنود شد». (۴۵)
-من دستاویز استوار خدا و کلمه تقواى او هستم. (۴۶)
-من همان گوش شنوایم که خداى بزرگ مىفرماید:«و گوشهاى شنوا آن را در مىیابند». (۴۷)
-امام باقر علیه السلام:در حضور امیر المؤمنین تلاوت شد:«آن گاه که زمین بس بلرزد»تا«و انسان گفت زمین را چه شده است.در آن روز زمین خبرهایش را باز گوید»،حضرت فرمود:منم آن انسان و زمین خبرهایش را به من مىدهد. (۴۸)
-امام على علیه السلام:من بنده خدا و برادر پیامبر او هستم. (۴۹)
-من نخستین کسى هستم که در روز قیامتبراى دادخواهى در برابر خداوند زانو مىزنم. (۵۰)
اسلام امام على علیه السلام
-امام على علیه السلام:پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در روز دوشنبه به پیامبرى برانگیخته شد و من در روز سه شنبه اسلام آوردم. (۵۱)
-من نخستین کسى هستم که اسلام آورد.من نخستین کسى هستم که با پیامبر صلى الله علیه و آله نماز گزارد. (۵۲)
-حبه عرنى:روزى دیدم على چنان خندید که تا بحال ندیده بودم،طورى که دندان عقلش پدیدار شد.آن گاه فرمود:خدایا!به جز پیامبر صلى الله علیه و آله این امت هیچ بندهاى از این امت را ندیدم که پیش از من تو را پرستیده باشد. (۵۳)
علم و دانش امام على علیه السلام
-امام على علیه السلام:به خدا قسم هیچ آیهاى نازل نشد مگر آن که من دانستم درباره چه چیز و در کجا و درباره چه کسى نازل شده است.پروردگارم به من دلى خردمند و زبانى رسا و پرسان بخشید. (۵۴)
-هیچ آیهاى نه در شب و نه در روز،نه درباره آسمان و نه درباره زمین،نه درباره دنیا و نه درباره آخرت…بر آن حضرت[پیامبر صلى الله علیه و آله]نازل نشد مگر این که آن را بر من بر خواند و به من املا کرد و من آن را به دستخود نوشتم و تاویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن را و این که در کجا نازل شده و تا روز قیامتشان نزول آن چیست،همه را به من آموخت. (۵۵)
-پس از آن که مردم با او به عنوان خلیفه بیعت کردند،در خطبهاى فرمود:اى مردم!پیش از آن که مرا از دست دهید از من بپرسید،از من سؤال کنید زیرا دانش اولین و آخرین نزد من است.سوگند به خدا که اگر بر مسند داورى تکیه زنم میان پیروان تورات بر اساس تورات آنان داورى کنم و… (۵۶)
آن گاه فرمود:از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست دهید.سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر از آیه آیه قرآن بپرسید به شما خواهم گفت که چه وقت و درباره چه کسى نازل شده است. (۵۷)
-دانشى در سینه پنهان دارم که اگر آن را آشکار سازم همچون ریسمانهاى دلو آویخته در چاهى عمیق به لرزه در آیید. (۵۸)
-در این جا-اشاره به سینه مبارکش-دانشى فراوان است اما جویندگان آن اندکند و زودا که پشیمان شوند آن گاه که مرا از دست دهند. (۵۹)
-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته بوده و آنچه تا قیامت رخ خواهد داد به من آموخت که از هر باب آن هزار باب گشوده مىشود،یعنى هزار هزار باب. چندان که دانش خوابها و بلایا و داورى قاطعانه را فرا گرفتم. (۶۰)
-راهها براى من بازگشته و نسبها به منآموخته شده و ابرها براى من به حرکت در آمدهاند و دانش خوابها و بلایا و داورى قاطعانه را آموختهام. (۶۱)
مظلومیت امام على علیه السلام
-امام على علیه السلام:از آن زمان که خداوند محمد صلى الله علیه و آله را مبعوث کرد روى خوشى و آسایش را ندیدم،خدا را شکر.به خدا سوگند در کوچکى در بیم و وحشتبه سر مىبردم و در بزرگى در جهاد و مبارزه. (۶۲)
-از همان زمان که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله رحلت کرد هنوز مظلومم. (۶۳)
-هیچ کس به اندازه من سختى ندیده است. (۶۴)
-من فکر مىکردم که والى بر مردم ستم مىکند اما اکنون مردم بر والى ستم روا مىدارند. (۶۵)
-در نامهاش به معاویه-:و گفتى که مرا چون شتر مهار شده مىراندند تا بیعت کنم.به خدا قسم که خواستهاى نکوهش کنى اما (در واقع) ستودهاى و خواستهاى (به پندارت) مرا رسوا سازى لکن خودت رسوا شدى. (۶۶)
مظلوم بودن براى مسلمان عیب و عار نیست تا آن گاه که در دین خود گرفتار شک و تردید و در یقین خود دو دل نباشد. (۶۷)
-از همان زمان که مادرم مرا زاده مظلوم بودهام تا آن جا که وقتى عقیل چشم درد مىگرفت مىگفت تا به چشم على دارو نچکاندهاید به چشم من نباید بچکانید و آنها هم به چشم من دارو مىریختند در حالى که چشم درد نداشتم. (۶۸)
-به آن حضرت گفته شد تو به این امر (خلافت) حریصى،فرمود:به خدا قسم که شما آزمندترید.و دورتر (نالایقتر) و من سزاوارترم و نزدیکتر (لایقتر و شایستهتر یا در خویشاوندى با پیامبر نزدیکتر) همانا حق خود را طلب کردم و شما مانع رسیدن من به آن مىشوید…خدایا!من در برابر قریش و یاوران قریش از تو یارى مىطلبم،زیرا آنان پیوند خویشاوندى مرا بریدند،منزلت والاى مرا خرد شمردند و براى ستیز با من بر سر امرى (خلافت) که از آن من است،همداستان شدند. (۶۹)
ابن ابى الحدید مىنویسد:اخبارى همانند این گفتار از آن حضرت علیه السلام به تواتر رسیده است.از جمله:
-از زمانى که خداوند جان پیامبر خود را ستاند تا روزگار این مردم همواره مظلوم بودهام.
-بار خدایا!قریش را خوار و ذلیل گردان که آنان مرا از حقم محروم کردند و امر مرا(خلافت) را به زور از من ستاندند.
-خدا قریش را کیفر دهد که حق مرا به ستم گرفتند و حکومت فرزند مادرم را از من غصب کردند.
-شنید کسى فریاد مىزند:به من ستم شده است!حضرت فرمود:بیا تا با هم فریاد زنیم،زیرا که من نیز همواره مظلوم بودهام.
-او مىداند که جایگاه من نسبتبه آن (خلافت) همچون محور آسیابم نسبتبه سنگ آسیا.
-میراث خود را به تاراج رفته مىبینم.
-آن دو ظرفهاى ما را واژگون کردند و مردم را بر گرده ما سوار نمودند.
-ما را حقى است که اگر بدهند آن را مىگیریم و اگر ندهند بر پشتشتر مىنشینیم هر چند شب به درازا کشد.
-همواره از من به بخل ستاندهاند و از آنچه مستحق و مستوجب آن هستم محروم بودهام. (۷۰)
-امام على علیه السلام در نامهاش به عقیل:قریش را بگذار تا در گمراهى بتازند…آنان در جنگ با من همداستان شدند چنان که پیش از من در جنگ با پیامبر خدا صلى الله علیه و آله همصدا گشتند. خدا قریش را کیفر دهد که پیوند خویشى مرا برید و حکومتى را که از آن فرزند مادرم بود از من ربود. (۷۱)
على از زبان على (متفرقه)
-امام على علیه السلام:یاران رازدار محمد صلى الله علیه و آله مىدانند که من حتى لحظهاى دست رد به سینه خدا و پیامبر او نزدم.در جاهایى با جان خود پیامبر را یارى رساندم که دلیران مىگریزند و گامها واپس مىرود.این شجاعت و مردانگى را خداوند به من ارزانى داشت. (۷۲)
– (هیچ گاه) دروغ نگفتهام و (از پیامبر) دروغ به من گفته نشده است،و گمراه نشدهام و کسى هم به واسطه من گماره نگشته است. (۷۳)
-هر گاه از پیامبر خدا مىپرسیدم به من پاسخ مىداد و چون خاموش مىماندم با من آغاز سخن مىکرد. (۷۴)
-در تفسیر آیه«همانا تو بیم دهنده هستى و هر قومى را راهنمایى است»-:بیم دهنده پیامبر خداست و راهنما من هستم. (۷۵)
-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مرا براى داورى به میان مردم یمن فرستاد.عرض کردم.اى پیامبر خدا!مرا که جوان هستم و از دانش قضا و داورى ناآگاه،مىفرستى؟پیامبر دستبه سینه من زد و گفت:خدایا!قلب او را هدایت کن و زبانش را استوار گردان.از آن پس،من در داورى میان دو نفر هرگز دچار شک و تردید نگشتم تا اکنون که در این جا نشستهام؟ (۷۶)
-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:اى على!اگر تو نبودى بعد از من مؤمنان شناخته نمىشدند. (۷۷)
-پسر نابغه گفته است که من مردى بسیار بازیگوش و شوخ و بذلهگویم و دست و پنجه نرم مىکنم و بازى مىکنم.هیهات!ترس از مرگ و یاد قیامت و حسابرسى (آخرت) مرا از این کارها باز مىدارد. (۷۸)
-در خطبهاى که روز دوم خلافتش ایراد فرمود-:همانا من یکى از شما هستم.آنچه براى ماستبراى من نیز هست و آنچه بر شماستبر من نیز هست. (۷۹)
-گمراه نشدم و کسى را گمراه نکردم.آنچه به من سفارش شد از یاد نبردم.من از طرف پروردگار خود بینهاى دارم که آن را براى پیامبرش روشن ساخت و براى من تبیین نمود.من در راه هستم (بیراهه نمىروم) . (۸۰)
-بیعتشما با من بىاندیشه نبود و کار من و شما یکسان نیست.من شما را براى خدا مىخواهم و شما مرا براى خودتان مىخواهید.اى مردم!مرا به خاطر خود یارى رسانید.به خدا سوگند که داد ستمدیده را بستانم و به مهارى سختستمگر را بکشانم تا او را به آبشخور حق در آورم هر چند خود نخواهد. (۸۱)
-به خدا سوگند که اگر شب را بر روى اشتر خار تا صبح بیدار مانم و مرا در کند و زنجیرها تبسته بکشند خوشتر دارم از اینکه در روز رستاخیز خدا و پیامبرش را به عنوان ستمکار دیدار کنم…
به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاى آنهاستبه من دهند تا با گرفتن پوست جوى از دهان مورچهاى خدا را نافرمانى کنم چنین نخواهم کرد. (۸۲)
-همانا من در میان شما همچون چراغ در تاریکى هستم که هر کس به حریم آن در آید از نور آن روشنایى گیرد. (۸۳)
-مىفرمود-:خداى عز و جل را آیهاى (نشانهاى) بزرگتر از من نیست و براى خدا«نبا»ى«عظیم»تر (خبرى بزرگتر) از من نه. (۸۴)
-از آن زمان که خدا را شناختم او را انکار نکردم. (۸۵)
-از آن زمان که حق به من نموده شد در آن تردید نکردم. (۸۶)
پىنوشتها:
(۱) تاریخ دمشق«ترجمه الامام علی علیه السلام»:۳/۶۹/۱۱۱۰ و ۲/۲۸۰/۸۰۴٫
(۲-۳-۴) الکافی:۱/۲۹۴/۱٫
(۵) نور الثقلین:۵/۷۰۱/۲۰٫
(۶) عن ابی سعید قال:شکا الناس علی بن ابی طالب،فقام رسول الله فینا خطیبا فسمعته یقول:یا ایها الناس،لا تشکوا علیا،فو الله انه لاخیشن فی ذات الله او فی سبیل الله.
و رواه فی هامش الکتاب عن سیره ابن هشام:۲/۳۵۱ هکذا:فو الله انه لاخشى فی ذات الله او سبیل الله من ان یشکى.
(۷) تاریخ دمشق«ترجمه الامام علی علیه السلام»:۱/۳۸۶/۴۹۲٫
(۸) البحار:۵/۶۹/۱٫
(۹) تاریخ دمشق«ترجمه الامام علی علیه السلام»:۲/۲۶۰/۷۷۸٫
(۱۰) البحار:۳۶/۵/۱٫
(۱۱-۱۲-۱۳-۱۴-۱۵) تاریخ دمشق«ترجمه الامام علی علیه السلام»:۲/۳۱۱/۸۱۵ و ص ۳۴۵/۸۴۵ و ص ۳۴۸/۸۵۱ و ص ۴۰۸/۹۰۷ و ص ۴۳۹/۹۴۶٫
(۱۶) تاریخ دمشق«ترجمه الامام علی علیه السلام»:۲/۴۴۴/۹۵۴٫
(۱۷-۱۸-۱۹) غرر الحکم:۳۷۷۸،۳۷۸۰،۳۷۸۱٫
(۲۰) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۱۷/۲۲۵٫
(۲۱) غرر الحکم:۳۷۷۴٫
(۲۲-۲۳) غرر الحکم:۳۷۷۵،۳۷۷۷٫
(۲۴) تنبیه الخواطر:۲/۴۱٫
(۲۵) نور الثقلین:۲/۱۳۹/۳۷٫
(۲۶) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۸/۱۲۵٫
(۲۷) تاریخ دمشق«ترجمه الامام علی علیه السلام»:۳/۲۰۲/۱۲۵۳٫
(۲۸) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۱۳/۱۹۷٫
(۲۹) کنز العمال:۳۶۳۸۱٫
(۳۰-۳۱-۳۲) غرر الحکم:۳۷۶۱،۳۷۶۸،۳۷۷۰٫
(۳۳) نهج السعاده:۳/۷۹٫
(۳۴) الکافی:۱/۱۹۸/۳٫
(۳۵) تاریخ دمشق«ترجمه الامام علی علیه السلام»:۲/۲۴۴/۷۵۴٫
(۳۶) نهج السعاده:۲/۴۳۵٫
(۳۷) کنز العمال:۳۶۳۸۹٫
(۳۸-۳۹-۴۰) التوحید:۱۶۴/۱ و ح ۲ و ۱۷۴/۳٫
(۴۱-۴۲) البحار:۸/۳۳۶/۷ و ۳۹/۳۳۵/۱٫
(۴۳) البحار:۳۹/۳۳۵/۲٫
(۴۴-۴۵-۴۶-۴۷-۴۸) نور الثقلین:۴/۱۲/۴۱ و ص ۴۹۴/۸۴ و ۵/۶۴/۵۰ و ۴/۴۹۴/۸۲ و (۵/۴۰۲/۹ و انظر ایضاح ۱۰-۱۶) .
(۴۹) نور الثقلین:۵/۶۴۹/۱۱٫
(۵۰-۵۱-۵۲-۵۳-۵۴-۵۵) تاریخ دمشق«ترجمه الامام علی علیه السلام»:۱/۱۲۰/۱۶۵ و ۳/۱۷۸/۱۲۱۵ و ۱/۴۳/۸۱ و ص ۴۷/۸۵ و ح ۸۴ و ص ۵۰/۸۸٫
(۵۶) کنز العمال:۳۶۴۰۴٫
(۵۷) تحف العقول:۱۹۶٫
(۵۸) الارشاد:۱/۳۵٫
(۵۹) نهج السعاده:۱/۴۲٫
(۶۰) عیون اخبار الرضا علیه السلام:۱/۲۰۵/۱٫
(۶۱-۶۲) الخصال:۶۴۶/۳۰ و ص ۴۱۴/۴٫
(۶۳) الارشاد:۱/۲۸۴٫
(۶۴) نهج السعاده:۲/۴۴۸٫
(۶۵) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۴/۱۰۳٫
(۶۶) کنز العمال:۳۶۵۴۱٫
(۶۷) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۱۵/۱۸۳٫
(۶۸) البحار:۶۷/۲۲۸/۳۸٫
(۶۹-۷۰) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۹/۳۰۵ و ص ۳۰۶٫
(۷۱) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۱۶/۱۴۸٫
(۷۲-۷۳) نهج البلاغه:الخطبه ۱۹۷،و الحکمه ۱۸۵٫
(۷۴-۷۵-۷۶-۷۷) کنز العمال:۳۶۳۸۷،۴۴۴۳،۳۶۳۸۶،۳۶۴۷۷٫
(۷۸) نهج السعاده:۲/۸۷٫
(۷۹) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۷/۳۶٫
(۸۰) کنز العمال:۳۶۴۹۹٫
(۸۱-۸۲) شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید:۹/۳۱ و ۱۱/۲۴۵٫
(۸۳) غرر الحکم:۳۸۸۳٫
(۸۴) نور الثقلین:۵/۴۹۱/۵ و انظر ایضا حدیث ۶-۹ منه.
(۸۵-۸۶) غرر الحکم:۹۴۸۱،۹۴۸۲٫
میزان الحکمه جلد ۱ صفحه ۲۶۷