شهادت فاطمه (س) افسانه نيست

شهادت فاطمه (س) افسانه نيست

1237534_252142264957877_148078360_n

اخيراً يك فرد ناآگاه از تاريخ صحيح اسلام در منطقه سيستان و بلوچستان مقاله اي درباره دخت گرامي پيامبر(صلي الله عليه وآله)نوشته و نام آن را «افسانه شهادت فاطمه زهرا(عليها السلام)» گذارده است. در اين مقاله پس از ذكر مناقب و فضايل آن حضرت، خواسته است شهادت و بي حرمتي را كه درباره آن حضرت انجام گرفته، منكر شود.

از آنجا كه بخشي از اين مقاله، تحريف روشن تاريخ اسلام است، ما را بر آن داشت كه به گوشه اي از اين تحريف و بيان بخشي از اين حقايق بپردازيم تا ثابت شود شهادت بانوي اسلام يك واقعيّت انكارناپذير تاريخي است و اگر آنها چنين بحثي را آغاز نكرده بودند، ما در اين شرايط، آن را دنبال نمي كرديم.

موضوع سخن ما را در اين مقاله، امور ياد شده در زير تشكيل مي دهد:

1ـ عصمت حضرت زهرا(عليها السلام) در لسان پيامبر(صلي الله عليه وآله).

2ـ احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.

3ـ هتك حرمت خانه آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوارش.

به اميد آن كه با تشريح اين نقاط سه گانه، نويسنده مقاله، در برابر حقيقت سر تسليم فرود آورد. و از نوشته خود نادم و پشيمان گردد، و به جبران كار خود بپردازد.

اين نكته حايز اهمّيّت است كه تمام مطالب اين كتابچه از منابع معروف اهل سنّت گرفته شده است.

 

اول) عصمت زهرا (س) در لسان رسول خدا (ص)

دخت گرامي پيامبر(صلي الله عليه وآله) از مقام والايي برخوردار بود، سخنان رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) در حقّ دخترش حاكي از عصمت و پيراستگي او از گناه مي باشد. آنجا كه درباره او چنين مي فرمايد:

«فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها أغضبني».(1)

«فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد بسان اين است كه مرا خشمگين كرده است».

ناگفته پيدا است كه خشم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مايه اذيت و ناراحتي اوست و سزاي چنان شخصي در قرآن كريم چنين بيان شده است:

(وَ الّذين يُؤْذُونَ رَسُول اللّه لَهُم عَذابٌ أَليم)(توبه / 61).

«آنان كه رسول خدا را آزار دهند، براي آنان عذاب دردناكي است».

چه دليلي استوارتر بر عصمت او كه در حديث ديگري رضاي وي در گفتار پيامبر(صلي الله عليه وآله) مايه رضاي خدا، و خشم او مايه خشم خدا معرّفي گرديده است، مي فرمايد:

«يا فاطمةُ انّ اللّه يغضبُ لِغضبك و يَرضي لرضاك».(2)

«دخترم فاطمه!، خدا با خشم تو، خشمگين، و با خشنودي تو، خشنود مي شود».

به خاطر چنين مقامي والا، او سرور زنان جهان است، و پيامبر در حق او چنين فرموده:

«يا فاطمة! ألا ترضين أن تكونَ سيدةَ نساء العالمين، و سيدةَ نساءِ هذه الأُمّة و سيدة نساء المؤمنين».(3)

«دخترم فاطمه! آيا به اين كرامتي كه خدا به تو داده راضي نمي شوي كه تو، سرور زنان جهان و سرور زنان اين امّت و سرور زنان با ايمان باشي».

 

دوم) احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت

محدثان يادآور مي شوند، وقتي آيه مباركه (في بُيُوت أَذِنَ اللّه أَنْ ترفعَ وَ يُذكَر فيها اسْمه)(4) بر پيامبر فرود آمد، پيامبر اين آيه را در مسجد تلاوت كرد، در اين هنگام شخصي برخاست و گفت:

اي رسول گرامي مقصود از اين بيوت با اين اهمّيّت چيست؟

پيامبر فرمود:

خانه هاي پيامبران!

در اين موقع ابوبكر برخاست، در حالي كه به خانه علي و فاطمه(عليهما السلام) اشاره مي كرد، گفت:

آيا اين خانه از همان خانه ها است؟

پيامبر(صلي الله عليه وآله) در پاسخ گفت:

بلي از برجسته ترين آنها است.(5)

پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) مدت نُه ماه به در خانه دخترش مي آمد، بر او و همسر عزيزش سلام مي كرد و اين آيه را مي خواند: (إِنَّما يُريد اللّه ليذهبَ عَنْكُمُ الرِّجْس أَهل البَيت و يُطهّركُمْ تَطهيراً)(احزاب / 33).(6)

خانه اي كه مركز نور الهي است و خدا به ترفيع آن امر فرموده از احترام بسيار بالايي برخوردار مي باشد.

آري، خانه اي كه اصحاب كسا را در بر مي گيرد و خدا از آن با جلالت و عظمت ياد مي كند، بايد مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.

اكنون بايد ديد پس از درگذشت پيامبر(صلي الله عليه وآله) تا چه اندازه حرمت اين خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شكستند، و خودشان صريحاً به آن اعتراف دارند؟ اين حرمت شكنان چه كساني بودند، و هدفشان چه بود؟

 

سوم) هتك حرمت خانه آن حضرت!

آري، با اين سفارش هاي مؤكّد، متأسفانه برخي حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند، و اين مسأله اي نيست كه بتوان بر آن پرده پوشي كرد.

ما در اين مورد نصوصي را از كتب اهل سنت نقل مي نماييم، تا روشن شود كه مسأله هتك حرمت خانه زهرا(عليها السلام) و رويدادهاي بعدي، يك امر تاريخي مسلّم است نه يك افسانه!! و با اينكه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اي نسبت به نگارش فضايل و مناقب در كار بود ولي به حكم اينكه (حقيقت شيء نگهبان آن است) اين حقيقت تاريخي به طور زنده در كتابهاي تاريخي و حديثي محفوظ مانده است و ما در نقل مدارك، ترتيب زماني را از قرنهاي نخستين در نظر مي گيريم، تا برسد به نويسندگان عصر حاضر.

1. ابن ابي شيبه و كتاب «المصنَّف»

ابوبكر ابن ابي شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنَّف به سندي صحيح چنين نقل مي كند:

انّه حين بويع لأبي بكر بعد رسول اللّه(صلي الله عليه وآله) كان علي و الزبير يدخلان علي فاطمة بنت رسول اللّه، فيشاورونها و يرتجعون في أمرهم.

فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتي دخل علي فاطمة، فقال: يا بنت رسول اللّه(صلي الله عليه وآله) و اللّه ما أحد أحبَّ إلينا من أبيك و ما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، و أيم اللّه ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن امرتهم أن يحرق عليهم البيت.

قال: فلما خرج عمر جاؤوها، فقالت: تعلمون انّ عمر قد

جاءَني، و قد حلف باللّه لين عدتم ليُحرقنّ عليكم البيت، و أيم اللّه لَيمضين لما حلف عليه.

هنگامي كه مردم با ابي بكر بيعت كردند، علي و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مي پرداختند، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اي دختر رسول خدا، محبوبترين فرد براي ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو; ولي سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.

اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتي علي(عليه السلام)و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامي پيامبر(عليها السلام) به علي(عليه السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مي دهد!(7)

يادآور شديم كه اين رويداد در كتاب «المصنف» با سند صحيح نقل شده است.

2. بلاذري و كتاب «انساب الاشراف»

احمد بن يحيي جابر بغدادي بلاذري (متوفاي 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخي را در كتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مي كند.

انّ أبابكر أرسل إلي عليّ يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة! فتلقته فاطمة علي الباب.

فقالت فاطمة: يابن الخطاب، أتراك محرقاً عليّ بابي؟ قال: نعم، و ذلك أقوي فيما جاء به أبوك…(8).

ابوبكر به دنبال علي(عليه السلام) فرستاد تا بيعت كند، ولي علي(عليه السلام) از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتش زا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اي فرزند خطاب، مي بينم در صدد سوزاندن خانه من هستي؟! عمر گفت: بلي، اين كار كمك به چيزي است كه پدرت براي آن مبعوث شده است!!

3. ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»

مورّخ شهير عبداللّه بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب و از نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامي است، مؤلّف كتاب «تأويل مختلف الحديث»، و «ادب الكاتب» و… (9). وي در كتاب «الإمامة و السياسة» چنين مي نويسد:

انّ أبابكر رضي اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بيعته عند علي كرم اللّه وجهه فبعث إليهم عمر فجاء فناداهم و هم في دار علي، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب و قال: والّذي نفس عمر بيده لتخرجن أو لاحرقنها علي من فيها، فقيل له: يا أبا حفص انّ فيها فاطمة فقال، و إن!!(10)

ابوبكر از كساني كه از بيعت با او سربرتافتند و در خانه علي گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه علي(عليه السلام)آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايي كه جان عمر در دست اوست بيرون بياييد يا خانه را بر سرتان آتش مي زنم. مردي به عمر گفت: اي اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!!

ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناكتر و دردناكتر نوشته است، او مي گويد:

ثمّ قام عمر فمشي معه جماعة حتي أتوا فاطمة فدقّوا الباب فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلي صوتها يا أبتاه رسول اللّه ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب، و ابن أبي قحافة فلما سمع القوم صوتها و بكايها انصرفوا. و بقي عمر و معه قوم فأخرجوا علياً فمضوا به إلي أبي بكر فقالوا له بايع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ فقالوا: إذاً و اللّه الّذي لا إله إلاّ هو نضرب عنقك…!(11)

عمر همراه گروهي به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامي كه فاطمه صداي آنان را شنيد، با صداي بلند گفت: اي رسول خدا پس از تو چه مصيبت هايي به ما از فرزند خطاب و ابي قحافه رسيد، وقتي مردم كه همراه عمر بودند صداي زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولي عمر با گروهي باقي ماند و علي را از خانه بيرون آوردند، نزد ابي بكر بردند و به او گفتند، بيعت كن، علي(عليه السلام)گفت: اگر بيعت نكنم چه مي شود؟ گفتند: به خدايي كه جز او خدايي نيست، گردن تو را مي زنيم…

مسلّماً اين بخش از تاريخ براي علاقمندان به شيخين بسيار سنگين و ناگوار مي باشد و لذا برخي بر آن صدد آمدند كه در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالي كه ابن ابي الحديد استاد فن تاريخ اين كتاب را از آثار او مي داند و پيوسته از آن مطالبي نقل مي كند، متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشي از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده است در حالي كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آمده است.

«زركلي» در اعلام اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مي داند سپس مي افزايد: كه برخي از علما در اين نسبت نظري دارند. يعني شك و ترديد را به ديگران نسبت مي دهد نه به خويش، همچنان كه الياس سركيس(12) اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مي داند.

4. طبري و تاريخ او

محمّد بن جرير طبري (متوفاي 310) در تاريخ خود رويداد قصد هتك حرمت خانه وحي را چنين بيان مي كند:

أتي عمر بن الخطاب منزل علي و فيه طلحة و الزبير و رجال من المهاجرين، فقال و اللّه لاحرقن عليكم أو لتخرجنّ إلي البيعة، فخرج عليه الزّبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من يده، فوثبوا عليه فأخذوه.(13)

عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالي كه گروهي از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وي رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مي كشم مگر اينكه براي بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالي كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاي او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.

اين بخش از تاريخ حاكي از آن است كه اخذ بيعت براي خليفه با تهديد و ارعاب صورت مي پذيرفت حالا اين نوع بيعت چه ارزشي دارد؟ خواننده بايد خود داوري نمايد.

5. ابن عبد ربه و كتاب «العقد الفريد»

شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسي» مؤلف كتاب «العقد الفريد» متوفاي (463 هـ) در كتاب خود بحثي مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده و تحت عنوان كساني كه از

بيعت ابي بكر تخلف جستند چنين مي نويسد:

فأمّا علي و العباس و الزبير فقعدوا في بيت فاطمة حتي بعثت إليهم أبوبكر، عمر بن الخطاب ليُخرجهم من بيت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتِلهم، فاقبل بقبس من نار أن يُضرم عليهم الدار، فلقيته فاطمة فقال: يا ابن الخطاب أجيت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، أو تدخلوا فيما دخلت فيه الأُمّة!:(14)

علي و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! و در اين موقع عمر بن خطاب با مقداري آتش به سوي خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پيامبر گفت: اي فرزند خطاب آمده اي خانه ما را بسوزاني، او در پاسخ گفت: بلي مگر اين كه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد!

تا اينجا بخشي كه در آن به تصميم به هتك حرمت تصريح شده است پايان پذيرفت، اكنون به دنبال بخش دوم كه حاكي از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مي پردازيم!

مبادا اين تصوير پيش آيد كه آنها مقصودشان ارعاب و تهديد بود تا علي(عليه السلام) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و قصد عملي ساختن چنين تهديدي نداشتند.

دنباله اين گفتار نشان مي دهد كه آنها دست به اين جنايت بزرگ زدند!

يورش انجام يافت!

در اين جا سخنان آن گروه كه فقط به سوء نيت خليفه و ياران او اشاره كردند به پايان رسيد، گروهي كه نخواستند و يا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعكس كنند، در حالي كه برخي، به اصل فاجعه يعني يورش به خانه و… اشاره نموده و تا حدّي نقاب از چهره حقيقت برافكندند، اينك در اينجا به مدارك يورش و هتك حرمت اشاره مي نماييم: (در اين بخش نيز در نقل مصادر غالباً ترتيب زماني را در نظر مي گيريم).

6. ابو عبيد و كتاب «الاموال»

ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاي 224) در كتاب خود به نام «الأموال» كه مورد اعتماد فقيهان اسلام است نقل مي كند:

عبدالرّحمن بن عوف مي گويد: كه من در بيماري ابوبكر براي عيادت او وارد خانه او شدم پس از گفتگوي زياد به من گفت: آرزو مي كنم اي كاش سه چيز را كه انجام داده ام، انجام نمي دادم، همچنان كه آرزو مي كنم اي كاش سه چيز را كه انجام نداده ام، انجام مي دادم. همچنين آرزو مي كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مي كردم.

امّا آن سه چيزي كه انجام داده ام و آرزو مي كنم كه اي كاش انجام نمي دادم عبارتند از:

1. «وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته و ان اغلق علي الحرب».(15)

اي كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمي گشودم و آن را به حال خود وامي گذاشتم هرچند براي جنگ بسته شده بود.

ابو عبيد هنگامي كه به اينجا مي رسد به جاي جمله: «لم أكشف بيت فاطمة و تركته…» مي گويد: كذا و كذا. و اضافه مي كند كه من مايل به ذكر آن نيستم!.

ولي هرگاه «ابو عبيد» روي تعصّب مذهبي يا علّت ديگر از نقل حقيقت سربرتافته است; محقّقان كتاب «الاموال» در پاورقي مي گويند: جمله هاي حذف شده در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوي كه بيان گرديد) وارد شده است، افزون بر آن، «طبراني» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» و افراد ديگر جمله هاي حذف شده را آورده اند.(دقت كنيد!)

7. طبراني و معجم كبير

ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني (260-360) كه ذهبي در «ميزان الاعتدال» در حقّ او مي گويد: فرد معتبري است(16). در كتاب «المعجم الكبير» كه كراراً چاپ شده است، آنجا كه درباره

ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مي گويد، يادآور مي شود:

ابوبكر به هنگام مرگ، اموري را تمنا كرد.

اي كاش سه چيز را انجام نمي دادم.

اي كاش سه چيز را انجام مي دادم.

اي كاش سه چيز را از رسول خدا سؤال مي كردم.

درباره آن سه چيزي كه انجام داده و آروز كرد كه اي كاش انجام نمي داد، چنين مي گويد:

أمّا الثلاث اللايي وددت أني لم أفعلهنّ، فوددت انّي لم أكن أكشف بيت فاطمة و تركته.(17)

آن سه چيزي كه آرزو مي كنم كه اي كاش انجام نمي دادم، آرزو مي كنم كه هتك حرمت خانه فاطمه نمي كردم و آن را به حال خود واگذار مي كردم!

اين تعبيرات به خوبي نشان مي دهد كه تهديدهاي عمر تحقّق يافت.

8. ابن عبد ربه و «عقد الفريد»

ابن عبد ربه اندلسي مؤلّف كتاب «العقد الفريد» (متوفاي 463 هـ) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مي كند:

من در بيماري ابي بكر بر او وارد شدم تا از او عيادت كنم، او گفت: آرزو مي كنم كه اي كاش سه چيز را انجام نمي دادم و يكي از آن سه چيز اين است:

وودت انّي لم أكشف بيت فاطمة عن شي و إن كانوا اغلقوه علي الحرب.(18)

اي كاش خانه فاطمه را نمي گشودم هرچند آنان براي نبرد درِ خانه را بسته بودند.

و نيز اسامي و عبارات و شخصيت هايي كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند خواهد آمد.

9. سخن نَظّام در كتاب «الوافي بالوفيات»

ابراهيم بن سيار نظام معتزلي (160-231) كه به خاطر زيبايي كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در كتابهاي متعددي، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(عليها السلام) را نقل مي كند. او مي گويد:

انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي ألقت المحسن من بطنها.(19)

عمر در روز اخذ بيعت براي ابي بكر بر شكم فاطمه زد، او فرزندي كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!!(دقت كنيد).

10. مبرد در كتاب «كامل»

محمّد بن يزيد بن عبدالأكبر بغدادي (210-285) اديب، و نويسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در كتاب «الكامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاي خليفه را مي نويسد، و چنين يادآور مي شود:

وددت انّي لم أكن كشفت عن بيت فاطمة و تركته ولو أغلق علي الحرب.(20)

آرزو مي كردم اي كاش بيت فاطمه را نمي گشودم و آن را رها مي نمودم هرچند براي جنگ بسته باشد.

11. مسعودي و «مروج الذهب»

مسعودي «متوفاي 325) در مروج الذهب مي نويسد:

آنگاه كه ابوبكر درحال احتضار چنين گفت: سه چيز انجام دادم و تمنا مي كردم كه اي كاش انجام نمي دادم يكي از آن سه چيز:

فوددت انّي لم أكن فتشت بيت فاطمة و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً!(21)

آرزو مي كردم كه اي كاش هتك حرمت خانه زهرا را نمي كردم و در اين مورد سخن زيادي گفت!!

مسعودي با اينكه نسبت به اهل بيت گرايش هاي نسبتاً خوبي دارد; ولي باز اينجا از بازگويي سخن خليفه خودداري كرده و با كنايه رد شده است، البتّه خدا مي داند و بندگان خدا هم اجمالاً مي دانند!

12. ابن أبي دارم در كتاب «ميزان الاعتدال»

«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابي دارم»، محدث كوفي (متوفاي سال 357)، كسي كه محمّد بن أحمد بن حماد كوفي درباره او مي گويد: «كان مستقيم الأمر، عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود.

با توجه به اين موقعيت نقل مي كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد:

انّ عمر رفس فاطمة حتي أسقطت بمحسن.

عمر لگدي بر فاطمه زد و او فرزندي كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد! (22) (دقت كنيد)

13. عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علي»

وي هجوم به خانه وحي را در دو مورد از كتاب خود آورده است و ما به نقل يكي بسنده مي كنيم:

«و الّذي نفس عمر بيده، ليَخرجنَّ أو لأحرقنّها علي من فيها…»!

قالت له طايفة خافت اللّه، و رعت الرسول في عقبه:

«يا أبا حفص، إنّ فيها فاطمة…»!

فصاح لايبالي: «و إن…»!

و اقترب و قرع الباب، ثمّ ضربه و اقتحمه…

و بداله عليّ…

و رنّ حينذاك صوت الزهراء عند مدخل الدار… فان هي الا طنين استغاثة…(23)

قسم به كسي كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مي زنم.

عده اي كه از خدا مي ترسيدند و رعايت منزلت پيامبر(صلي الله عليه وآله) را پس از او مي كردند، گفتند:

«اباحفص، فاطمه در اين خانه است».

بي پروا فرياد زد: «باشد!!».

نزديك شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود.

علي(عليه السلام) پيدا شد…

طنين صداي زهرا در نزديكي مدخل خانه بلند شد… اين ناله استغاثه او بود…!».

**********************

اين بحث را با حديث ديگري از «مقاتل ابن عطيّة» در كتاب الامامة و السياسة پايان مي دهيم (هرچند هنوز ناگفته ها بسيار است!)

او در اين كتاب چنين مي نويسد:

ان ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارهاب و السيف و القوّة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الي دار عليّ و فاطمه(عليه السلام) و جمع عمر الحطب علي دار فاطمه و احرق باب الدار!…(24)

«هنگامي كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتي را به سوي خانه علي و فاطمه(عليها السلام) فرستاد، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد…

و در ذيل اين روايت تعبيرات ديگري است كه قلم از بيان آن عاجز است.

**********************

نتيجه: آيا با اين همه مدارك روشن كه عموماً از منابع خودشان نقل شده است باز هم مي گويند «افسانه شهادت…!»

انصاف كجاست؟!

به يقين هر كس اين بحث كوتاه و مستند به مدارك روشن

رابخواند مي فهمد بعد از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) چه غوغايي برپا شد، و براي نيل به حكومت و خلافت چه ها كردند، و اين اتمام حجّت الهيّه براي همه آزادانديشان دور از تعصّب است، چرا كه ما از خودمان چيزي ننوشتيم، هرچه نوشتيم از منابع مورد قبول خود آنهاست.

 

و السلام

خردادماه 1380

 
1. فتح الباري در شرح صحيح بخاري: 7/84 و نيز بخاري اين را در بخش علامات نبوت، جلد 6، ص 491، و در اواخر مغازي جلد 8، ص 110 آورده است.

2. مستدرك حاكم: 3/154; مجمع الزوايد: 9/203 و حاكم در كتاب مستدرك احاديثي مي آورد كه جامع شرايطي باشند كه بخاري و مسلم در صحت حديث، آنها را لازم دانسته اند.

3. مستدرك حاكم: 3/156.

4. (نور خدا) در خانه هايي است كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنان رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود.

5. قرأ رسول اللّه هذه الآية (في بيوت أذن اللّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه» فقام إليه رجل: فقال: أي بيوت هذه يا رسول اللّه؟ قال: بيوت الأنبياء، فقام إليه أبوبكر، فقال: يا رسول اللّه: أ هذا البيت منها، ـ مشيراً إلي بيت علي و فاطمةـ قال: نعم، من أفاضلها (الدر المنثور: 6/203; تفسير سوره نور، روح المعاني: 18/174).

6. در المنثور: 6/606.

7. مصنف ابن ابي شيبه: 8/572، كتاب المغازي.

8. انساب الأشراف: 1/586 طبع دار معارف، قاهره.

9. الاعلام زركلي: 4/137.

10. الامامة و السياسة: 12، چاپ مكتبة تجارية كبري، مصر.

11. الامامة و السياسية، ص 13.

12. معجم المطبوعات العربية: 1/212.

13. تاريخ طبري: 2/443، چاپ بيروت.

14. عقد الفريد: 4/93، چاپ مكتبة هلال.

15. الأموال: پاورقي 4، چاپ نشر كليات ازهرية، الأموال، 144، بيروت و نيز ابن عبد ربه در عقد الفريد: 4/93 نقل كرده است چنان كه خواهد آمد.

16. ميزان الاعتدال: 2/195.

17. معجم كبير طبراني: 1/62، شماره حديث 34، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.

18. عقد الفريد: 4/93، چاپ مكتبة الهلال.

19. الوافي بالوفيات: 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستاني: 1/57، چاپ دار المعرفة، بيروت. و در ترجمه نظام به كتاب «بحوث في الملل و النحل»: 3/248-255 مراجعه شود.

20. شرح نهج البلاغه: 2/46 و 47، چاپ مصر.

21. مروج الذهب: 2/301، چاپ دار اندلس، بيروت.

22. ميزان الاعتدال: 3/459.

23. عبدالفتاح عبدالمقصود، علي بن ابي طالب: 4/276-277.

24. كتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تأليف مقاتل بن عطيّة كه با مقدّمه اي از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چاپ بيروت، مؤسّسة البلاغ

 

 

 

منبع: پايگاه رسمي دفتر آية الله العظمي مكارم شيرازي

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

فاطمیه
1
کلیپ / خاطره ای از مولوی وهابی که شیعه شد ( بسیار تاثیر گذار )

کلیپ / خاطره ای از مولوی وهابی که شیعه شد ( بسیار تاثیر گذار ) دانلود کنید

فاطمیه
شهادت حضرت زهرا در متون اهل سنت

 شهادت حضرت زهرا در متون اهل سنت – شخصيت بي نظير فاطمة (س) فاطمه پاره تن پيامبر قال رسول الله (ص):‌ فاطمة بَضْعَة منّي. (صحيح البخاري 4/210، ص 710، ح 3714) سرور زنان دنيا و آخرت روي الهيثمي عن رسول اللّه (ص) قال: إنّ فاطمة سيدة نساء امتي . رواه …

فاطمیه
آيا همه اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها موجود در كتب اهل سنت جعلي و دروغ است؟

آيا همه اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها موجود در كتب اهل سنت جعلي و دروغ است؟ منابع اهل تسنن: روايات بسياري در كتاب‌هاي اهل تسنن وجود دارد كه ثابت مي‌كند، خليفه اول به همراه عده‌اي از دشمنان اهل بيت، به خانه وحي همجوم …