1- روزی زیدبن ارقم نزد معاویه رفت و دید که عمروعاص کنار او نشسته است.چون این منظره را دید خودش را بین معاویه و عمروعاص جای داد .عمرو گفت جای دیگری پیدا نکردی که بین من و معاویه جدایی افکندی؟ زید گفت از پیامبر خدا شنیدم که فرمودند :
(هرگاه عمرو عاص و معاویه را در کنار هم دیدید بین انها جدایی افکنید زیرا انها برای کار خیر با هم یک جا جمع نمیشوند)
2-ابوحیان توحیدی در کتاب {الامتناع والموانسه} روایت کرده که : عمروعاص یادی از حضرت علی علیه السلام کرد و گفت او اهل شمخی و بازی است! وقتی این حرف به امام علی علیه السلام رسید فرمودند :
( پسر نابغه گمان کرده من اهل بازی و شوخی و خوشگذرانی هستم! یاد مرگ و ترس از حساب انسان را از فساد و بیهودگی باز میدارد.همانا دروغ بدترین گفتار است و حقیقتا عمروعاص وعده میدهد و تخلف می کند و هنگام سخن گفتن دروغ می بافد. ان روز که کار سخت گردد او تا زمانی که شمشیرها بدن مردان را زخمی و قطعه قطعه نکرده اند امرو نهی می کند ولی با شروع جنگ بزرگترین نیرنگش برای نجات جانش این است که پایین تنه خود را به مردم ارزانی می کند.!!!!)
منبع : کتاب گزیده الغدیر