عایشه فرمانده جنگ جمل!!!!!!!

عایشه فرمانده جنگ جمل!!!!!!!

قسمت نهم – عایشه فرمانده جنگ جمل  

یکى دیگر از برگهاى تأمل برانگیز کتاب زندگى عایشه، شرکت او در جنگ جمل و فرماندهى آن علیه امام زمانش أمیر المؤمنین علیه‏السلام مى‏باشد. آیا او نمى‏دانست که جنگ با آن حضرت به منزله جنگ با رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏باشد؟ مگر


(۱) الف – سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۵۰، ابتداى کتاب الطلاق، ح ۲۰۱۶٫ب – سنن أبی داود، ج ۲، ص ۲۸۵، کتاب الطلاق، باب فی المراجعه، ح ۲۲۸۳٫

ج – سنن نسائى، ج ۶، ص ۲۱۴، کتاب الطلاق، باب ۷۶، ح ۳۵۵۹٫

متن یکى از روایتها چنین است:

«عن عمر بن الخطاب أنّ رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم طلق حفصه ثمّ راجعها».

(۲) ج ۴ سنن، ص ۱۹۹، کتاب السنه، باب ترک السلام على اهل الاهواء، ح ۴۶۰۲٫ «عن عایشه أنه اعتل بعیر لصفیه بنت حیىّ و عند زینب فضل ظهر، فقال رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم لزینب: أعطیها بعیرا. فقالت: أنا أعطى تلک الیهودیه؟! فغضب رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم فهجرها ذا الحجه والمحرم وبعض صفر».

(۳۳)


نشنیده بود که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به على و فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام فرمود: «أنا سلم لمن سالمتم وحرب لمن حاربتم»(۱)؟ مگر نمى‏دانست که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «یا على! من فارقنى فقد فارق اللّه ومن فارقک یا على فقد فارقنى»(۲)؟ یا آنکه: «من أطاعنى فقد أطاع اللّه ومن عصانى فقد عصى اللّه ومن أطاع علیا فقد أطاعنى ومن عصى علیا فقد عصانى»(۳)؟

و نیز: «على مع القرآن و القرآن مع على؛ لن یتفرقا حتى یردا علىّ الحوض»(۴)؟

آیا باور کردنى است که عایشه هیچکدام از اینها را نمى‏دانست؟ مگر خود یکى از راویان نزول آیه تطهیر نیست؟ آیا این هم از یادش رفت؟ آیا او نمى‏دانست که مأمور به نشستن در خانه بوده و حق خروج از آن را ندارد؟ «عن أم سلمه قالت: ذکر النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم خروج بعض أمهات المؤمنین فضحکت عایشه فقال: أنظرى یا حمیراء أن لا تکونى أنت، ثمّ التفت إلى على فقال: إن ولیت من امرها شیئا فارفق بها»(۵).

آیا فراموش کرد که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به او فرمود بنگر که تو آن زنى نباشى که گفتم؟

مى‏گویند نزد عایشه علومى بود که أصحاب، جهت یادگیرى به او رجوع مى‏کردند (و چنانچه گذشت حتى براى یاد گرفتن کیفیت غسل پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله !). آیا نوبت به جنگ با على علیه‏السلام رسید همه آنچه را که از قرآن و سنت آموخته بود به فراموشى سپرد؟ ببینید که چگونه ام سلمه حق را شناخت و از آن پیروى کرد ولى عایشه به باطل گرایید و با حق به جنگ برخاست:

«عن عمره بنت عبد الرحمن قالت: لما سار علىٌّ إلى البصره دخل على ام سلمه زوج النبى یودعها فقالت: سر فی حفظ اللّه وفی کنفه. فواللّه انک لعلى الحق و الحق معک ولولا انى اکره أن أعصى اللّه ورسوله -فانه امرنا أن نقرّ فی بیوتنا- لسرت معک ولکن واللّه لارسلن معک من هو افضل عندى وأعز على من نفسى ابنى عمر»(۶).

عمره دختر عبد الرحمن مى‏گوید: وقتى على مى‏خواست به بصره برود، جهت خداحافظى نزد ام سلمه رفت. ام


(۱) الف – سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۲، مقدمه، ح ۱۴۵٫ب – سنن ترمذی، ج ۵، ص ۶۵۶، کتاب المناقب، باب ۶۱، ح ۳۸۷۰٫

ترمذى عبارت متن را اینگونه نقل کرده است: «أنا حرب لمن حاربتم وسلم لمن سالمتم» که خلاصه معناى دو عبارت چنین است: من با کسى که با شما در جنگ باشد در جنگم و با کسى که با شما آشتى باشد آشتیم.

(۲) المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۱۳۳، ح ۴۶۲۴ یعنى: هر که از من جدا شد گوئیا از خدا جدا شد و هر که از تو یا على جدا گشت به تحقیق از من جدا گشت. نتیجه آنکه مفارقت و جدا شدن از آن بزرگوار، جدا شدن از خداست.

(۳) همان، ص ۱۳۱، ح ۴۶۱۷، یعنى هر که از من اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است و هر که نافرمانى من کند نافرمانى خدا کرده است و هر که از على فرمانبردارى نماید از من فرمانبردارى نموده است و هر که نافرمانى على کند تحقیقا نافرمانى من کرده است. در اینجا نیز نافرمانى على علیه‏السلام همچون نافرمانى خداوند معرفى شده است.

(۴) همان، ص ۱۳۴، ح ۴۶۲۸، این روایت دنباله جریانى است که ابو ثابت غلام ابوذر نقل کرده است. او مى‏گوید: من در روز جمل همراه على بودم و چون عایشه را آن طرف دیدم اندکى در دلم تردید حاصل شد و هنگام ظهر خداوند آن شک و تردید را بر طرف کرد و همراه آن حضرت جنگیدم و پس از اتمام جنگ به مدینه نزد ام سلمه رفتم و به او گفتم: به خدا قسم من نیامدم که آب و غذائى بخواهم و لکن من غلام أبی ذر مى‏باشم. گفت: خوش آمدى. من داستان خودم را شرح دادم؛ گفت: آنگاه که هر کس به طرفى مى‏رفت تو کدام سو رفتى؟ گفتم: به آنجا که هنگام ظهر خداوند مرا راهنمائى کرد. گفت: احسنت. من از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم که مى‏فرمود:«على با قرآن و قرآن با على است و ایندو از هم جدا نمى‏شوند تا کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند».

(۵) همان، ص ۱۲۹، ح ۴۶۱۰، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم درباره خروج بعض از همسرانش صحبت فرمود. عایشه خندید. حضرتش به او فرمود: مواظب باش که تو نباشى. سپس رو به على علیه‏السلام کرد و به او فرمود: اگر بر او دست یافتى با او مدارا کن.

(۶) همان، ح ۴۶۱۱٫

(۳۴)


سلمه به آن حضرت گفت: برو به امان خدا و در پناه او. به خدا قسم تو با حق بوده و حق با تو است و اگر نبود که من نمى‏خواهم نافرمانى خدا و رسولش را نمایم – چه آنکه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ما را امر به ماندن در خانه نمود – حتما با تو مى‏آمدم و لکن به خدا قسم کسى را با تو همراه مى‏کنم که او نزد من از من برتر و عزیزتر از جانم مى‏باشد، پسرم، عمر.

آرى ام سلمه پسرش عمر را همراه على علیه‏السلام به جنگ با اصحاب جمل مى‏فرستد و عذر همراهى خود را نافرمانى خدا و رسول مى‏خواند. اما نافرمانى خدا، چه آنکه خداوند در آیه ۳۳ از سوره احزاب به همسران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دستور مى‏دهد که در خانه بمانید: «وَقَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ…» و اما نافرمانى رسول خدا، چه آنکه آن حضرت در حجه الوداع به همسرانش فرمود: «هذه ثمّ ظهور الحصر»(۱) یعنى همین و بس، دیگر حق خروج از منزل را ندارید. آیا عایشه همه اینها را از یاد برد یا آنکه در این موارد خود را به فراموشى زد؟!

ابوبکره مى‏گوید: «لقد نفعنى اللّه بکلمه سمعتها من رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم ایام الجمل بعدما کدت أن الحق باصحاب الجمل فاقاتل معهم. قال: لما بلغ رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم أنّ اهل فارس قد ملکوا علیهم بنت کسرى قال: لن یفلح قوم ولو امرهم امرأه»(۲).

یعنى در ایام جمل مى‏خواستم همراهان عایشه را یارى کنم ولى روایتى از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به یادم آمد که در آنجا از این حدیث سود بردم. وقتى به آن حضرت خبر دادند که دختر کسرى در ایران زمام امور را به دست گرفت فرمود: گروهى که فرمانده آنها زنى باشد هرگز رستگار نمى‏شوند.

آرى ابوبکره وقتى دید که ریاست لشگر با عایشه است از تصمیمش برگشت ولى طلحه و زبیر، که همسران خود را در خانه نگه داشته و بى آنکه احترام رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را در نظر بگیرند، همسر او را سوار شتر کرده و با همراهى و ریاست او به جنگ وصى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رفتند، با آنکه قبل از آن، هر دو آنها با حضرتش بیعت کرده بودند، چه شد که بیعت را شکستند؟ آیا از آن حضرت ستمى دیده بودند؟ او که همیشه همراه قرآن بود. آیا جز این است که طالب ریاست بودند و آن حضرت با شناختى که از آن دو داشت تسلیم خواسته بیموردشان نشد؟

حکیم بن افلح نیز عایشه را از این مسیر نهى کرده بود ولى او گوش نداد و لذا با او قهر بود و شاید ابن عباس نیز به همین خاطر و یا به علت کینه‏اى که عایشه از على علیه‏السلام در دل داشت حاضر به روبرو شدن با او نشد(۳).

عایشه نه تنها على علیه‏السلام را دوست نداشت بلکه در مواردى حتى حاضر نبود اسم آن حضرت را ببرد، و شاید علت به جنگ آن حضرت رفتن نیز همین کینه شدید به آن حضرت بود. به این روایت توجه کنید: عایشه بیرون رفتن رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را هنگام مریضى جهت نماز چنین وصف مى‏کند: «… فخرج النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم بین رجلین تخط رجلاه فی الارض بین عباس و رجل آخر…». یعنى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در حالیکه پاهایش روى زمین کشیده مى‏شد و دو نفر او را مى‏بردند.


(۱) سنن أبی داود، ج ۲، ص ۱۴۰، ابتداى کتاب المناسک، ح ۱۷۲۲٫(۲) الف – صحیح بخارى، ج ۶، ص ۱۰، باب کتاب النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم إلى کسرى و قیصر، و ج ۹، ص ۷۰، کتاب الفتن باب بعد از باب الفتنه التى تموج… .

ب – سنن ترمذی، ج ۴، ص ۴۵۷، کتاب الفتن، باب ۷۵، ح ۲۲۶۲٫

ج – سنن نسائى، ج ۸، ص ۲۴۱، کتاب آداب القضاء، باب ۸، ح ۵۳۹۸٫

(۳) الف – صحیح مسلم، ج ۱، ص ۵۱۳، کتاب صلاه المسافرین وقصرها، باب ۱۸، ح ۱۳۹٫

ب – سنن أبی داود، ج ۲، ص ۴۰، کتاب الصلاه، باب فی صلاه اللیل، ح ۱۳۴۲٫

ج – سنن نسائى، ج ۳، ص ۱۹۶، کتاب قیام اللیل وتطوع النهار، باب ۲، ح ۱۵۹۷٫

(۳۵)


عباس و مردى دیگر خارج شد، و چون راوى، آن را براى ابن عباس نقل کرد گفت: آیا مى‏دانى آن مردى که عایشه اسم او را نبرد که بود؟ راوى گفت: نه، گفت: او على بن أبی طالب بود(۱).

این دشمنى و کینه از هر کجا ناشى شده باشد خلاف قرآن و سنت است. آیا مؤمن مى‏تواند با کسى که خدا و رسولش او را دوست دارند دشمن باشد؟ آیا عایشه حدیث رایت را نشنیده بود(۲)؟ مگر در قرآن نیامده که خداوند کسانى را که در راه او جهاد مى‏کنند دوست دارد؟ آیا بیشتر و بهتر از على علیه‏السلام کسى جهاد کرده است؟ خدمات او در جنگ بدر بر کسى پوشیده نیست. در احد که همه فرار کردند او بود که از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حمایت کرد. فاتح غزوه خیبر او بود و آنان که قبل از او رفتند فرار کردند. در غزوه احزاب (خندق)، او بود که دهان عمرو بن عبدود را بست و بقیه از ترس، سرها را پایین انداخته بودند و جرأت مقابله با او را نداشتند. در غزوه حنین، او بود که ایستاد و چند تن از دلیران «هوازن» را کشت وبقیه، جز تنى چند از بنى هاشم، فرار کردند. او فاتح جنگ ذات السلاسل بود و آنان که قبل از او رفتند فرار کردند. بنابراین باید گفت که طبق آیه مزبور، از آنجا که جهاد آن حضرت از همه روشن‏تر بود، دوستى خدا نسبت به او نیز از همه فزونتر خواهد بود. مگر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در غدیر خم نفرمود: خدایا! دوستدار على را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش؟ آیا مى‏پندارید که دعاى آن حضرت به اجابت نرسید؟ مگر عایشه در حجه الوداع و در غدیر خم حضور نداشت؟ آیا به جنگ آن حضرت رفتن علامت دشمنى نیست؟ مگر صاحبان صحاح روایت نکرده‏اند که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به على علیه‏السلام فرمود: «لا یحبک إلاّ مؤمن ولا یبغضک إلاّ منافق»(۳)؟ پس چه شد که بغض آن حضرت آنچنان در دل عایشه ریشه دوانده بود که جز با ریخته شدن خون آن بزرگوار آرامش نمى‏یافت؟ مگر نمى‏دانست که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به على علیه‏السلام فرمود: «… وعدوک عدوى وعدوى عدو اللّه، والویل لمن أبغضک بعدى»(۴)؟ آیا سفارش رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره اهل بیت – چه آنجا که به دوستى آنها دستور داده و چه آنجا که به تمسک به آنان و چه آنچه که مسلم در صحیحش نقل کرده که در غدیر خم (که عایشه در آنجا حاضر بود) پیامبر سه بار فرمود: «أذکر کم اللّه فی أهل بیتى»(۵) – باید نتیجه‏اش این باشد که عایشه فرماندهى جنگى را علیه رئیس اهل


(۱) الف – صحیح بخارى، ج ۱، ص ۶۱، کتاب الوضوء، باب الغسل و الوضوء فی المخضب والقدح و…، وج ۳، ص ۲۰۷، کتاب الهبه وفضلها، باب هبه الرجل لامرأته والمرأه لزوجها، وج ۶، ص ۱۴، باب کتاب النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم إلى کسرى وقیصر، باب مرض النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏سلم ووفاته و…، وج ۷، ص ۱۶۵، کتاب الطب، باب بعد از باب اللدود.ب – صحیح مسلم، ج ۱، ص ۳۱۲، کتاب الصلاه، باب ۲۱، ح ۹۰ إلى ۹۲٫

ج – سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۱۷، کتاب الجنائز، باب ۶۴، ح ۱۶۱۸٫

د – سنن نسائى، ج ۲، ص ۱۱۰، کتاب الامامه، باب ۴۰، ح ۸۳۰٫

(۲) حدیث رایت همان است که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «من فردا پرچم را به دست کسى مى‏دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد». مشروح آن را در کتابمان «اهلبیت علیهم‏السلام در صحاح» بخوانید.

(۳) الف – صحیح مسلم، ج ۱، ص ۸۶، کتاب الایمان، باب ۳۳، ح ۱۳۱٫

ب – سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۲، مقدمه، ح ۱۱۴٫

ج – سنن ترمذی، ج ۵، ص ۶۰۱، کتاب المناقب، باب ۲۱، ح ۳۷۳۶٫

د – سنن نسائى، ج ۸، ص ۱۲۰ و ۱۲۲، کتاب الایمان وشرایعه، بابهاى ۱۹ و ۲۰، ح ۵۰۲۸ و ۵۰۳۲٫ یعنى: جز مؤمن ترا دوست نمى‏دارد و بغض و کینه تو جز در دل منافق نیست.

(۴) مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۳۸، ح ۴۶۴۰٫

یعنى:… ودشمن تو دشمن من است واى بر حال کسى که بعد از من بغض و کینه تو را در دل داشته باشد.

(۵) ج ۴ صحیح، ص ۱۸۷۳، کتاب فضائل الصحابه، باب ۴، ح ۳۶٫

یعنى خدا را درباره اهل بیتم به یاد شما مى‏آورم.

(۳۶)


بیت یعنى أمیر المؤمنین علیه‏السلام به دست بگیرد و امثال طلحه و زبیر نیز او را همراهى کرده و عده زیادى از مسلمانان کشته شوند؟ چرااهل سنت -مخصوصا علماى قوم- اندکى نمى‏اندیشند؟ آیا اگر در قیامت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از آنان بپرسد که با اهل بیت من چه کردید، مى‏توانند بگویند که ما آنها را (و نیز دشمنانشان را) دوست داشتیم؟ و اگر بپرسد که چرا از کسانى دفاع کردید و مدح و ثناى آنان را گفتید و دوستى آنها را برگزیدید که با اهل بیتم دشمنى کرده و به جنگشان رفتند چه جوابى مى‏دهند؟

 «عجب از گمشدگان نیست، عجب  راه را دیدن و نشناختن است»

نظر دهيد