چرائى غیبت حضرت مهدی (عج)
چرائى غیبت حضرت مهدی (عج)
پرسش پیرامون علت غیبت، نه تنها پس از وقوع غیبت حضرت مهدى (علیه السلام) بلکه حتّى قبل از پیدایش ظاهرى آن حضرت، در زمان پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) وامامان پس از او مطرح مى شده، بگونه اى که در فرمایشات آن بزرگواران نیز، به پاسخگویى آن پرداخته شده است.
آنچه قبل از بررسى گذراى این مبحث، لازم به تذکّر است، اشاره به ناتوانى بشر در شناخت اسرار پیچیده هستى، در همه زمینه هاست.
با پیشرفت علم ودانش، انسانها روز به روز آفاق گسترده ترى را فرا روى خویش مى یابند که حجم معلومات ودانسته هاى خود را در برابر مجهولات وامور ناشناخته آن بسیار ناچیز مى شمارند. از انیشتین نقل شده است که انگشت خود را به آب دریا زد وگفت: (نسبت بین آبى که انگشت مرا مرطوب ساخته به آب دریا، مثل نسبت معلومات، ما در برابر مجهولات هستى است).
منظور از این بیان، اعتراف به ناشناخته ماندن بسیارى از ابعاد غیبت وحکمت هاى آن است، به عبارت دیگر باید پذیرفت که اگر در پاره اى روایات به برخى عدل وحکمت هاى غیبت دست یافتیم، هرگز به این معنا نیست که غیبت داراى علت هاى اساسى تر وحکمت هاى بالغه دیگر نمى باشد، با این همه نگاهى مختصر به برخى روایات این باب، خالى از فایده نیست:
امتحانِ درجه تسلیم در برابر اراده خدا
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: (إنّ وجه الحکمه فى ذلک لاینکشف اِلاّ بعد ظهوره، کما لا ینکشف وجه الحکمه لما اتاه الخضر من خرق السفینه، وقتل الغلام واقامه الجدار لموسى (علیه السلام) اِلاّ وقت افتراقهما).(۱۲)
(وجه حکمتى که در غیبت حضرت مهدى (علیه السلام) هست جز بعد از ظهورش، معلوم نمى گردد. چنانکه وجه حکمتى که در افعال حضرت خضر بود نسبت به سوراخ کردن کشتى وکشتن پسرک وبرپا داشتن دیوار نیمه خراب، براى حضرت موسى (علیه السلام) جز در وقت جدا شدن آن دو ظاهر نگشت).
ذکر جریان ملاقات حضرت خضر (علیه السلام) وحضرت موسى (علیه السلام) در کلام امام صادق (علیه السلام)، اشاره به این نکته دارد که مأموریت حضرت موسى (علیه السلام) از جانب خدا، براى درک حضور وهمراهىِ حضرت خضر (علیه السلام)، به منظور آزمایش میزان تحمّل او در برابر امور ناشناخته ودرجه تسلیم او در مقابل حکمت هاى پوشیده هستى، صورت گرفت.
غیبت حضرت مهدى (علیه السلام) نیز مى تواند صدها حکمت پنهان داشته باشد که جز در موقع ظهور آن حضرت روشن نمى شوند. آنچه مطلوب است تسلیم در برابر اراده الهى است که این غیبت را تقدیر فرموده است.
بیم از کشته شدن
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (براى حضرت قائم قبل از ظهورش، غیبتى هست) زراره گوید پرسیدم: چرا؟
فرمود: (یخاف على نفسه الذّبحه. از کشته شدن خویش مى ترسد).(۱۳)
از آن رو که حضرت مهدى (علیه السلام) آخرین امام معصوم است وهمچون امامان گذشته نیست که اگر کشته شد، امامى دیگر جانشین او شود. او باید بماند تا آن زمان که شرایط لازم براى حکومت جهانى اسلام وقرآن پیش آید. قیام نماید ودنیا را از عدل وداد پر کند، مردمى که طى بیش از دو قرن ثابت کردند که هر امامِ هدایت را، یا به شمشیر یا به زهر، از بین مى برند، بى گمان اگر حضرت مهدى (علیه السلام) غیبت نمى کرد، او را نیز به سرنوشت پدران بزرگوارش دچار مى کردند. خصوصاً ملوک بنى عباس که از مدتها قبل، توطئه ها کردند ودر مقام کشتن او بر آمدند وبا توجه به همین دسیسه ها بود که خداوند عزوجلّ حتّى ولادت حجّت خویش را بصورت پنهان قرار داد.
ذکر این حکمت نشان مى دهد که تا زمان حتمى شدن قیام، هر زمان دیگرى، خطر کشته شدن امام (علیه السلام) را به همراه دارد وکشته شدن امام (علیه السلام)، کشته شدن پیام اوست، کشته شدن اسلام است که خدا هرگز به آن رضایت نخواهد داد.
الطاف خفیّه پروردگار
الف) خداى تبارک وتعالى به دنبال امتحانى طولانى در کیفیت برخورد مسلمانان با اولیاى الهى وجود شریف حضرت مهدى (علیه السلام) را، در پس پرده غیبت قرار داد. از آن رو که مى دانست اگر در چنین شرایطى او را ظاهر گرداند، از اکثر مردم، تعدّیات وتجاوزات مختلفى در حق او صورت خواهد گرفت که به موجب آن، مستحق عقوبات الهى خواهند شد. پس ولىّ خود را از دیدگان مردم پنهان داشت تا بدین وسیله وجود وحضور او که چشمه رحمت است، مایه نقمت نگردد.(۱۴)
ب) ابراهیم کرخى گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: خدا امرتان را اصلاح کند، آیا على (علیه السلام) در دین خداى عزّ وجلّ قوى نبود؟ فرمود: (چرا).
گفتم: پس چگونه مخالفین بر او غلبه یافتند وچرا آنان را دفع نکرد وچه چیزى او را باز داشت؟
فرمود: (آیه اى در کتاب خدا مانع او شد). پرسیدم: چه آیه اى؟
فرمود: (قول خداوند عزّ وجلّ: (لو تزیّلوا لعذّبنا الذین کفروا منهم عذاباً الیماً).(۱۵)
(اگر مؤمنان وکافران از هم جدا مى شدند، کافران را به عذابى دردناک دچار مى کردیم).
به موجب این آیه، خداوند در اصلاب مردم کافر ومنافق ودیعت هایى دارد که همان فرزندان صالح هستند واز نسل آنان پدید مى آیند، از این رو على (علیه السلام) آن پدران را نمى کشت تا آنکه ودیعت هاى الهى خارج شوند. بعد از خروج آن ودایع بود که بر هر کس از آنان غلبه مى یافت او را مى کشت. وچنین است قائم ما اهل البیت که ظهور نمى کند تا آنکه همه نسلهاى پاک ومؤمن که ودیعت هاى خدایند، ظاهر شوند. آن زمان است که ظهور مى کند وبر هر کس غلبه یابد مى کشد).(۱۶)
ج) امام صادق (علیه السلام) فرمود: (یا عمار الصدقه واللّه فى السر افضل من الصدقه فى العلانیه وکذلک عبادتکم فى السر مع امامکم المستتر فى دوله الباطل افضل، لخوفکم من عدوکم فى دوله الباطل).(۱۷)
(اى عمار! همچنانکه صدقه پنهانى بهتر از صدقه آشکار است، عبادت پنهانى شما در دولت باطل در حالى که امام تان پنهان ومستور باشد، افضل وداراى ثواب بیشتر است، به خاطر ترسى که شما در دولت باطل از دشمنان تان دارید
آماده شدن شرایط براى محو سلطه مستکبران
حضرت مهدى (علیه السلام) فرموده است: (انّه لم یکن لاحد من آبائى (علیهم السلام) اِلاّ وقد اوقعت فى عنقه بیعه لطاغیه زمانه وإنى أخرج حین أخرج ولا بیعه لأحد من الطواغیت فى عنقى).(۱۸)
(هیچکدام از پدران من (علیهم السلام) نبودند مگر آنکه بیعت طاغوت دورانش اجباراً بر عهده اش نهاده شد، اما من در زمان ظهورم، در حالى قیام مى کنم که بیعت وپیمان هیچ یک از طواغیت برگردنم نیست.
حضرت مهدى (علیه السلام) اگر بخواهد بر طبق اراده خدا حکومتى توحیدى در همه عالم تشکیل دهد بگونه اى که همه قدرتهاى حاکم را در هم شکسته وسلطه وسیطره اش را بر سراسر هستى گسترش دهد، لازم است که شرایطى در دنیا ایجاد شود که از همان زمان ظهور تا استقرار کامل نظام عدالت، هیچ طاغوت ومستکبرى را یاراى مقاومت وغلبه در برابر او نباشد.
آزمایش مردم در میزانِ ایمان به امامت
پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: (ذلک الّذى یغیب عن شعیته واولیائه غیبهً لا یثبت فیها على القول بامامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للایمان).(۱۹)
(او ـ مهدى (علیه السلام) ـ کسى است که از شیعیان ودوستان خود غائب مى گردد غیبتى که در آن، کسى بر اعتقاد به امامت وولایت او استوار نمى ماند مگر آن کس که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد.
آزمایش مؤمنان به سختى ها وشداید روزگار
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (إنّ لصاحب هذاالامر غیبهً، المتمسّک فیها بدینه کالخارط للقتاد).(۲۰)
(صاحب این امر ـ حضرت مهدى (علیه السلام) ـ غیبتى دارد که در آن، هرکس بخواهد دینش را حفظ کند مانند کسى است که بخواهد با کشیدن دست بر شاخه اى خار، آن را از خار برى سازد).
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: (إنما هى محنهٌ من اللّه عزّ وجلّ امتحن اللّه بها خلقه).(۲۱)
(به یقین، غیبت مهدى (علیه السلام)، امتحانى از جانب خداست که بندگانش را به آن مى آزماید. وامام صادق (علیه السلام) فرمود: نه به خدا قیام نخواهد کرد مگر غربال شوید، مگر در امتحانات، تصفیه شوید مگر نیک وبدتان از هم جدا شوند).(۲۲)
گناهان وعدم آمادگى مردم
حضرت مهدى (علیه السلام) در بیان کیفیت بهره بردن از وجود ایشان در دوران غیبت مى فرمایند: (وامّا وجه الانتفاع بى فى غیبتى فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الابصار السحاب).(۲۳)
(امّا چگونگى بهرهورى از من در دوران غیبتم چونان بهره بردن از خورشید است زمانى که ابرها آن را از دیدگان، مستور مى دارند).
طبق این کلام شریف، وجه غیبت خورشید را باید در وجود ابرها جستجو کرد. خورشید به خودى خود عین ظهور است ویکسره نور افشانى ودرخشش دارد. این ابرها هستند که چهره جان فروز آن را از دیدگان مخفى مى کنند. وبدین گونه است نهانى آخرین خورشید ولایت وامامت حضرت مهدى (علیه السلام) که در ذات خویش جز مهربانى ولطف وعنایت نسبت به عباد اللّه ندارد. امّا مردم با گناهان خود وبا عدم آمادگى براى قبول حکومت الهى او، سبب پنهان ماندن او در پس پرده هاى سیاه ابر غیبت مى باشند. چنین است که شیخ طوسى (رحمه اللّه علیه) مى فرماید:
(امّا سبب غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) ممکن نیست که از جانب خداى سبحان ویا از جانب خود آن حضرت باشد، بلکه از طرف مردم ومکلفین است وجهت آن غلبه خوف ـ از نابودى حق ـ ومطیع نبودن مردم نسبت به اوست وهر موقع که این سبب زائل شود ومردم در اطاعت او بکوشند، وتسلیم او باشند، ظهور واجب مى شود).(۲۴)
جریان سنّت الهى
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (وجه الحکمه فى غیبته، وجه الحکمه فى غیبات من تقدّمه من حجج اللّه تعالى ذکره).(۲۵)
وجه حکمت در غیبت او، همان وجه حکمت در غیبت هایى است که توسط حجّت هاى الهى پیش از او صورت گرفته، به عبارت دیگر مى توان وجه غیبت حضرت مهدى (علیه السلام) را استمرار همان سنّت حکیمانه اى دانست که در ادوار گذشته تاریخ به غیبت بسیارى از انبیاء واولیاء انجامیده است.
چنانکه باز هم امام صادق (علیه السلام) فرمود: (إنّ سنن الانبیاء (علیهم السلام) بما وقع بهم من الغیبات حادثه فى القائم منّا اهل البیت حذو النّعل بالنّعل والقذّه بالقذّه).(۲۶)
(سنت هاى پیامبران نسبت به غیبت هایى که براى شان پیش آمد، همگى به طور تمام وکمال در مورد قائم ما اهل بیت، اتفاق مى افتد).
غیبت پیامبران پیشین
عبد اللّه بن فضل هاشمى گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:
(صاحب این امر را غیبتى هست که بناچار صورت پذیرد وباطل گرایان همگى در آن شک کنند). پرسیدم: فدایت شوم! چرا؟
فرمود: (بخاطر چیزى که بیان آن را به ما اجازه نداده اند).
قلت: فَما وَجْه الحکمه فى غیبته؟ قال: (وجه الحکمه فى غیبته، وجه الحکمه فى غیبات مَن تقدّمه مِن حجج اللّه تعالى ذکره).(۲۷)
محمد بن مسلم گوید: بر امام باقر (علیه السلام) وارد شدم در حالى که قصد داشتم درباره قائم آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) سؤال کنم.
امام (علیه السلام) بدون اینکه چیزى بگویم فرمود: (اى محمد بن مسلم! در قائم آل محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) شباهتى به پنج نفر از پیامبران وجود دارد: یونس بن متى، ویوسف بن یعقوب، موسى، عیسى ومحمد (صلى اللّه علیهم).
امّا شباهت او به یونس (علیه السلام)؛ به خاطر آنست که از غیبت باز مى گردد وپس از عمرى طولانى، جوان به نظر مى رسد.
امّا شباهت او به یوسف (علیه السلام)؛ غیبت او از خاص وعام است وپنهان بودن او از برادرانش ومشکل شدن امر او بر پدرش یعقوب (علیه السلام)، با اینکه مسافت بین او وپدرش واهلبیت وشیعیانش نزدیک بود.
امّا شباهت او به موسى (علیه السلام)؛ استمرار خوف وطولانى شدن غیبت ومخفى بودن ولادت اوست واینکه پیروان او بعد از غیبت او با دیدن سختى ها وخوارى هاى فراوان خسته شدند، تا آن زمان که خداوند عزّ وجلّ اجازه ظهور به او داده ویاریش نموده وبر دشمنانش پیروز گرداند.
امّا شباهت او به عیسى (علیه السلام)؛ اختلاف کسانى است که در باره او به مخالفت یکدیگر پرداختند، برخى گفتند به دنیا نیامده، گروهى گفتند مُرده است، گروهى دیگر گفتند، کشته شده وبه دار آویخته شده است.
وامّا شباهت او به جدّش حضرت محمّد مصطفى (صلى الله علیه وآله وسلم)؛ قیام به شمشیر وکشتن دشمنان خدا وپیامبر، وستمگران ومستکبران است واینکه او به وسیله سلاح والقاء وحشت بر دشمن غلبه مى یابد وهیچ پرچمى از پرچمهاى او بدون پیروزى بر نمى گردد).(۲۸)
شیخ صدوق (رحمه اللّه) در مقدمه کتاب شریف (کمال الدین) آورده است: سبب تألیف این کتاب چنان شد که در یکى از سالها، زمانى که از زیارت على بن موسى الرضا (علیه السلام) بر مى گشتم، در نیشابور اقامت گزیدم. وآنجا اکثر کسانى که بر من وارد مى شدند، شیعیانى بودند که امر غیبت حضرت مهدى (علیه السلام) آنان را به حیرت وشبهات دچار ساخته بود.
در بین آنان، یکى از مشایخ اهل فضل که مدّتها در آرزوى دیدارش به سر مى بردم وبه خاطر دیندارى واستقامت عقیده اش مشتاق زیارتش بودم، به نام (نجم الدین ابو سعید محمد بن الحسن بن الصلت قمى) به دیدارم آمد وروزى سخن از فلاسفه واهل منطق در بخارا به میان آورد، که با شبهات خویش حیرت وشک او را، در امر غیبت طولانى حضرت قائم (علیه السلام)، برانگیخته بودند.
زمانى که جوابش را دادم ودلش آرام یافت، پیشنهاد کرد که کتابى در این باب بنویسم ومن هم قول مساعد دادم.
پس از این قضیه، شبى در خواب دیدم که در مکّه هستم وبه طواف (بیت اللّه) مشغولم ودر هفتمین شوط، کنار حجرالاسود آمده، آن را استلام کردم ومى بوسیدم ومى گفتم: (امانتى ادّیتها ومیثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاه).
(امانت خویش را ادا کردم وپیمانم را به عهده گرفتم، تا تو روز قیامت به وفاى آن برایم شهادت دهى).
در همین هنگام مولاى مان صاحب الزمان (صلوات اللّه علیه) را دیدم که کنار درب خانه کعبه ایستاده است، نزدیکش رفتم واو با نگاه به چهره من، با فراست هر چه را که از دل مشغولى واندیشه هاى متفرقه داشتم دریافت. سلام کردم، جواب فرمود، سپس پرسید: چرا کتابى درباره غیبت نمى نویسى تا هُمومِ تو را کفایت کند؟ گفتم: اى فرزند رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)، درباره غیبت تصنیفات وتألیفاتى دارم.
فرمود: نه به آن ترتیب; بلکه از تو مى خواهم که اینک کتابى درباره غیبت بنویسى وغیبت هاى پیامبران را در آن ذکر نمایى.
او با گفتن این سخن، به راه افتاد ورفت ومن دهشتزده از خواب بیدار شدم. آن شب را تا صبح به دعا وگریه وزارى وشکوه از فراقش گذراندم وصبحگاهان به عنوان امتثال فرمانش، تألیف این کتاب را آغاز کردم.(۱)
آنچه در سفارش وفرمان ولى عصر (سلام اللّه علیه) نسبت به ذکر غیبت هاى پیامبران در کتاب شیخ صدوق قابل دقّت وبررسى است، به یقین اهمیّت شناخت این غیبت ها، در راستاى آشنایى با حکمت هاى مستور در این سنّت دیر پاى الهى است که در احادیث معصومین (علیهم السلام) هم – چنانکه ذکر شد ـ مورد تأکید مکرّر قرار گرفته است.
شیخ صدوق اوّلین باب هاى کتاب گرانقدر خود (کمال الدین وتمام النعمه) را، به بررسى نهانزیستىِ پیامبران (صلوات اللّه علیهم) مى پردازد:
* اولین باب، درباره غیبت حضرت ادریس (سلام اللّه علیه) است، که در ضمن حدیثى طولانى آمده است:
(ادریس در غارى از کوهى بلند، دور از چشم مردم پناه گرفت وبه روزه دارى وعبادت پرداخت. مردم پس از خروج واختفاى او، مدّت بیست سال به قحطسالى وبیچارگى مبتلا بودند، تا اینکه طى ماجرایى، حضرت ادریس در طلب آب وغذا از نهانگاه خویش بیرون مى آید ومردم او را مى شناسند وطاغوت زمانش به خوارى کشیده مى شود واو به میان مردم باز مى گردد).(۲)
* دوّمین باب، با ذکر چهار حدیث، درباره حضرت نوح (علیه السلام) است، که در سوّمین حدیث آمده است:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (زمانى که مرگ نوح (علیه السلام) نزدیک شد، پیروان خویش را فرا خواند وبه آنان گفت: بدانید که پس از من، غیبتى خواهد بود که در طى آن طاغوتها به قدرت خواهند رسید، وهمانا خداى تعالى به قیام کننده اى از فرزندان من که نامش (هود) است، درامر شما گشایشى پدید خواهد آورد).(۳)
* سوّمین باب، درباره غیبت حضرت صالح (علیه السلام) است که در آن تنها یک حدیث از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که طى آن فرمود:
(همانا صالح (علیه السلام) مدتى از میان قوم خویش غائب بود، آن روز که تازه غیبت کرده بود عاقل مردى میانسان، تنومند وزیبا اندام وبا محاسنى فراوان وگونه هایى مناسب وقامتى متناسب بود. امّا وقتى بسوى قومش بازگشت ـ در اثر کثرت ضعف وتغییر صورت ـ او را نشناختند ومردم درباره او سه دسته شدند.
همانا مثل قائم اهلبیت(علیهم السلام) همانند صالح (علیه السلام) است).(۴)
* چهارمین باب، درباره غیبت حضرت ابراهیم (علیه السلام) است ودر ابتداى آن آمده است:
(امّا غیبت حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (علیه السلام) شباهت به غیبت قائم ما (صلوات اللّه علیه) دارد، بلکه عجیب تر از آن است زیرا خداوند عزوجلّ حتى در شکم مادر، اثر ابراهیم (علیه السلام) را مخفى گرداند وولادتش را نیز پنهان داشت، تا زمان تقدیر شده ظهور آن، فرا رسد).
در این باب طى دو حدیث نسبتاً طولانى از دو نوع غیبت حضرت ابراهیم (علیه السلام) که طى سه مرحله انجام یافت سخن به میان آمده است: یکى در هنگام ولادت وقبل از آن، دیگرى در زمانى که طاغوت مصر او را تبعید کرد، وسوّمین مرحله آن زمانى که براى عبرت گرفتن به تنهایى روانه سرزمینهاى دور ونزدیک شد).(۵)
* پنجمین باب، درباره غیبت حضرت یوسف (علیه السلام) است که با نقل سه حدیث، کیفیت غیبت حضرت یوسف (علیه السلام) وجنبه امتحان داشتن این غیبت، براى حضرت یعقوب (علیه السلام) مطرح شده ونتیجه گرفته شده که حال شیعیان آگاه در زمان ما نسبت به امام غائب خویش (سلام اللّه علیه)، همانند حال حضرت یعقوب (علیه السلام) است که مى گفت: (اى فرزندان من! بروید یوسف وبرادرش را جستجو کنید).(۶)
وحال ناآگاهان ومعاندین در امر غیبت او همچون حال برادران یوسف است که مى گفتند: (بخدا سوگند! تو در همان گمراهى سابق خود هستى).(۷)
* ششمین باب، درباره غیبت حضرت موسى (علیه السلام) است، در اولین حدیث از قول پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) آمده است که فرمود:
(پس از حضرت یوسف (علیه السلام) شدّت وغیبتى براى بنى اسرائیل واقع شد که چهار صد سال طول کشید، در حالى که آنان همگى منتظر قیام قائم یعنى حضرت موسى (علیه السلام) بودند).(۸)
در این باب پنج حدیث ذکر شده که طى آنها غیبت حضرت مهدى (علیه السلام) به غیبت حضرت موسى (علیه السلام) تشبیه شده است.
* هفتمین باب، درباره غیبت اوصیاى حضرت موسى (علیه السلام) تا روزگار حضرت مسیح (علیه السلام) است.
ودر بابهاى بعدى نیز به اخبارى در زمینه نهانى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) واولیاء پرداخته شده است
پی نوشت:
(۱۲) کمال الدین، ج ۲، باب ۴۴، ح ۱۱، ص ۴۸۲٫
(۱۳) کمال الدین، ج ۲، باب ۴۴، ح ۱۰، ص ۴۸۱٫
(۱۴) نقل با تصرف از کلام شیخ صدوق رحمه اللّه ـ کمال الدین جلد ۲ صفحه ۶۴۱٫
(۱۵) سوره فتح، آیه ۲۵٫
(۱۶) مدرک پیشین ص ۶۴۲٫
(۱۷) مدرک پیشین ص ۶۴۶٫
(۱۸) متخب الاثر، باب ۲۸، ص ۲۶۷٫
(۱۹) مدرک پیشین ص ۱۰۱٫
(۲۰) کمال الدین باب ۳۳ ص ۳۴۶٫
(۲۱) اصول کافى کتاب الحجّه ج ۲ صفحه ۱۳۳٫
(۲۲) مدرک پیشین صفحه ۱۹۶ حدیث ۶ با تلخیص.
(۲۳) بحار الأنوار ج ۵۲ صفحه ۹۲ حدیث ۷ ـ احتجاج صفحه ۲۶۳٫
(۲۴) کتاب الغیبه.
(۲۵) بحار الانوار ج ۵۲ صفه ۹۱ به نقل از علل الشرایع.
(۲۶) کمال الدین ج ۲ باب ۳۳ حدیث ۳۱ صفحه ۳۴۵٫
(۲۷) کمال الدین صدوق، ج ۲، باب ۴۵، ص ۴۸۳٫
(۲۸) بحار الأنوار، ج ۵۱، ص ۲۱۷ ـ ۲۱۸٫
(۱) کمال الدین، ج ۱، ص ۳ و۴٫
(۲) کمال الدین، ج ۱، ص ۱۲۷ تا ۱۳۲٫
(۳) کمال الدین، ج ۱، ص ۱۳۵ باب ۴٫
(۴) کمال الدین، ص ۱۳۶ و۱۳۷٫
(۵) کمال الدین، ص ۱۳۸ تا ۱۴۱٫
(۶) سوره یوسف، آیه ۸۸٫
(۷) سوره یوسف، آیه ۸۸٫
(۸) کمال الدین، ص ۱۴۵ و۱۴۶٫
مهدى در قرآن وکلام ائمه اطهار علیهم السلام